زمانی موفقیت الگوهای جماعتگرا را در شوروی میجستند و عظمتش را نشاندهنده کارآیی و آینده سوسیالیسم میدانستند. این رویا همزمان با اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی از هم پاشید. طرفدارانش از آن زمان تا کنون، هرچند با پررویی و اعتماد بنفسی مثالزدنی، از سنگری به سنگر دیگر در حال عقبنشینی بودهاند. مستنداتی که بعدها از وضعیت مردم در شوروی منتشر شد و فلاکت و قحطیهایی که میلیونها نفر را در شوروی (و چین و…) به کام مرگ فرستاد هم اوضاع را برای این تاریکفکران پرمدعا سختتر کرد. امروز بنظر میرسد تنها سنگر باقیمانده برای دفاع از سوسیالیسم توسل به مغلطه «اسکاندیناوی» است.
پیشتر به تفصیل درباره این مغلطه گفتهایم. از آنجا که بنظر میرسد اکثر هموطنان سوسیالیست ما اطلاعی از چیستی سوسیالیسم ندارند (همانطور که اکثر هموطنان مارکسیست هیچوقت مارکس نخواندهاند) لازم است تعریف سوسیالیسم را به اختصار با هم مرور کنیم: بنیان سوسیالیسم لغو مالکیت خصوصی (و برقراری مالکیت اجتماعی) بر ابزار تولید است. حال آنکه در تمام گزارشهای موجود کشورهای اسکاندیناوی جزو آزادترین اقتصادهای دنیا هستند. نه تنها مالکیت خصوصی در آنها به رسمیت شناخته میشود بلکه دولت هیچ دخالتی در بازار ندارد. بعنوان نمونه سوئد هیچگونه قانونی برای تعیین میزان «حداقل دستمزد» ندارد.
در گزارش آزادی اقتصادی ۲۰۱۷ هریتج، سوئد و کانادا و دانمارک همگی در صدر جدول قرار دارند. نکته جالب آن است که کانادا، دیگر کشوری که بسیاری از آن در مغلطه «سوسیالیسم موفق» استفاده میکنند، در این گزارش رتبه بالاتری از ایالات متحده امریکا کسب کرده است. یعنی کانادای امروز از نظر اقتصادی از امریکا هم آزادتر است. این در حالیست که ایران در همین گزارش ۱۵۵ام، کرهشمالی ۱۸۰ام، و ونزوئلا ۱۷۹ام است.
عنایت داشته باشید که این کشورها برای برخی گروهها مالیاتهای بالایی وضع کرده و با درآمد بالایی که دولتشان کسب میکند خدمات اجتماعی متنوعی عرضه میکنند. پیش از اینکه جلوتر برویم لازم است بار دیگر تاکید کنیم که «ارائه خدمات اجتماعی توسط دولت، مصداق سوسیالیسم نیست.» سوسیالیسم ایدئولوژی شکستخوردهای است که ناکارآمدیاش به قیمت مال و زندگی صدها میلیون نفر، بارها و بارها اثبات شده است. ایران در طول نیم قرن گذشته، به پشتوانه نادانیِ امثال همین بیکارهایی که امروز در اینترنت میچرخند و پای پست این و آن تبلیغ جماعتگرایی میکنند، در حوزههای گوناگون سوسیالیسم را آزموده و هربار شکست از پی شکست از پی شکست خورده است.
درباره سوسیالیسم بیشتر بخوانید:
- سوسیالیسم چه بود؟ رابرت هالبرانر
- تجربه سوسیالیستی در آمریکا، چارلز ویکوایر
- سوسیالیسم پس از هایک، استیون هورویتز
- سمفونی گوشخراش سوسیالیسم قرن بیست و یکمی، محمد ماشینچیان
باری، دو نکته راجع به کشورهای اسکاندیناوی وجود دارد. نخست اینکه این کشورها پیش از وضع مالیاتهای بالا ثروتمند شدهاند. به این معنا که هیچکدام از این کشورها، با مالیاتهای کنونی، به نقطه امروزی نمیرسیدند. این کشورها در زمان رونق گرفتن و ثروتمند شدن سیستم بازتوزیع امروزی را نداشتند. برخی از این کشورها منابع طبیعی قابل توجه و جمعیت کمی دارند؛ بعنوان نمونه حتما «نفت برنت» به گوشتان خورده است. نروژ با ۵میلیون نفر جمعیت از منابع نفتی قابل توجهی برخوردار است.
با وجود اینها مالیاتهای بالا برای این کشورها خالی از دردسر نبوده، بوفور شکست خورده و هرازگاهی ایشان را وادار به عقبنشینی، رکود، و رفرم کرده است.
دوم اینکه وضع مالیاتهای بالا و گسترش نظام بازتوزیع یک تاثیر منفی اساسی روی اقتصاد ایشان داشته: نرخ رشد کاهش پیدا کرده است. کاهش نرخ رشد به این معنا است که خروج از تله فقر برای آنهایی که امروز فقیر هستند بطور روزافزونی سختتر خواهد بود. این سختتر شدن یک اثر دومینویی دارد؛ فقرا، خروج از فقر را هر روز سختتر مییابند و هرچه بیشتر به خدمات بازتوزیعی وابسته میشوند. در مدت کوتاهی نه فقط ایشان قدرت فرار از فقر را از دست داده و برای همیشه در حضیض فلاکت گرفتار خواهند آمد بلکه بار روزافزونی بر جامعه تحمیل خواهد شد. باری که جلوی رشد و شکوفایی را خواهد گرفت و به مرور تصویب سیاستهایی علیه گروههای کمبضاعتتر را تشویق خواهد کرد. یک نمونهاش تصویب سیاستهای سخت علیه مهاجرت به این کشورها است.
درباره بازتوزیع و کاهش نرخ رشد بیشتر بخوانید:
- بازتوزیع قدرت، برتران دوژوونل
- دولت رفاه، بحران مالی، و بحران بدهی، مایکل تنر
- فرار بزرگ؛ آرای انگس دیتون، محمد ماشینچیان
درباره اسکاندیناوی بیشتر بخوانید:
- الگوی سوئدی، مایکل لورنزو
- الگوی دانمارکی،در خانه امتحان نکنید! اتو برانس-پیترسن
- شادی دانمارکیها محصول دولت رفاه نیست، کریستین بیورنسکوف