کشف منابع طبیعی ثروت نمی‌آفریند

— این مطلب بدوا در شماره ۲۳۸ هفته‌نامه تجارت فردا منتشر شده است.

 

در استان یزد به‌تازگی منابع جدید سنگ‌آهن کشف شده است. بدیهی به نظر می‌رسد که کشف این منابع طبیعی بر ثروت کشور خواهد افزود. اما برای فهمیدن اینکه چقدر بر ثروت کشور افزوده خواهد شد و به‌طور کلی درک بهتر موضوع مردم به اطلاعات بیشتری نیاز دارند.

اخیراً همکار من در مجله‌اش راجع به پیشگویی‌های شیادان نکبت نوشته بود. من هم قریب به دو سال پیش در کتابی با عنوان «مغلطه‌ صبحانه‌ای در کار نیست» به‌تفصیل به این موضوع پرداخته‌ام و بی‌مناسبت ندیدم که پیرو دو موضوع خبرساز روز، یکی در ایران و دیگری در افغانستان و اهمیت آن نزد افکار عمومی این مطلب را به مبحث منابع طبیعی اختصاص دهم. اگر چند دقیقه برای مطالعه این مطلب و درک موضوع وقت بگذارید از امثال دونالد ترامپ و عمده ژنرال‌های ارتش آمریکا پیشی خواهید گرفت؛ آنها اصرار دارند که تریلیون‌ها دلار منابع معدنی در افغانستان وجود دارد و امیدوارند که بتوانند خرج ارتش و اشغال کشور را از این محل تامین کنند. اما این‌طور نیست، اشتباه آنها از عدم درک مقدمات این حوزه ناشی می‌شود که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

عنوان کتاب به مغلطه تمام شدن منابع طبیعی اشاره دارد. ترس از تمام شدن منابع طبیعی از دیرباز با بشر همراه بوده است. در دوران مدرن هم این دغدغه از انقلاب صنعتی تاکنون رواج داشته و افراد زیادی از این نمد برای خودشان کلاه دوخته‌اند. واقعیت این است که نه‌فقط منابع تمام نشده‌اند بلکه به لطف مکانیسم قیمت‌ها در بازار استفاده ما از منابع بهینه شده است. یک مثال کلاسیک مصرف مس پس از گسترش استفاده از تلفن در دهه ۶۰ در ایالات متحده است. با توسعه و سیم‌کشی شهری مصرف مس افزایش بی‌سابقه‌ای یافت. نه‌تنها قیمت مس با شیب تندی بالا رفت بلکه دغدغه تمام شدن منابع مس کره زمین به‌عنوان تهدیدی جدی و مانعی بر سر راه توسعه مطرح شد. اما در عمل بالا رفتن قیمت باعث شد منابع تا آن موقع بی‌ارزش (خاک) مس ارزش استخراج پیدا کنند و البته مخترعان و صنعتگران تشویق به یافتن بدیلی برای مس شدند که نتیجه‌اش اختراع فیبر نوری بود. محصولی که به‌عوض مس از شن ساخته می‌شد. مثال جالب دیگر نفت است. از زمانی که نفت برای اولین بار در قرن نوزدهم تصفیه و به‌کار گرفته شد دغدغه تمام شدن نفت با ما بوده است. این دغدغه در قرن بیستم با ورود اتومبیل به بازار و افزایش تقاضای نفت شدت یافت. در همین دوران منابع نفت نه‌تنها کاهش پیدا نکرد که همواره رو به افزایش بوده است. در سال ۱۹۱۹ آمارها نشان دادند ذخایر نفت دنیا حدود ۲۰ سال مصرف را تامین خواهند کرد. در سال ۱۹۵۰ انجمن نفت آمریکا تخمین زد که حدود ۱۰۰ میلیون بشکه نفت در دنیا باقی مانده است. در سال ۱۹۸۰ مطالعات حاکی از این بود که ذخیره نفت کره زمین ۶۴۸ میلیون بشکه است. در سال ۱۹۹۰ آمار رسمی ۹۹۹ میلیون بشکه باقی‌مانده را تخمین زد. در سال ۲۰۰۰ این رقم تا یک میلیارد و ۱۶ میلیون بشکه افزایش یافت. آخرین آمار موجود در سال ۲۰۰۸ ذخایر نفت باقی‌مانده در دنیا را حدود یک میلیارد و ۲۳۸ میلیون بشکه تخمین می‌زند. ملاحظه می‌کنید؟ نکته‌ای که در آمار بالا غایب است تعداد متخصصان و سیاستمداران و شیادانی است که از این آب گل‌آلود، از ترساندن میلیون‌ها نفر و از فریاد همه نابود خواهیم شد، ثروت اندوخته و در دانشگاه یا دولت کرسی کسب کرده‌اند.

و اما مغلطه‌ صبحانه‌ای در کار نیست؛ تصور کنید که ساعت هفت صبح است و همه در یخچال‌هایشان چیزی برای صبحانه دارند. اما ظرف یکی دو ساعت آینده همه‌اش خورده خواهد شد و چیزی باقی نخواهد ماند. پس صبحانه‌ای در کار نیست و همه از گرسنگی خواهیم مرد. به همین قیاس گفته می‌شود که منابع طبیعی با نرخ بالایی در حال تمام شدن است و تمدن صنعتی عنقریب سقوط خواهد کرد، میلیاردها نفر خواهند مرد و خلاصه منابع معدنی‌ای دیگر در کار نیست.

در مثال نخست، شنونده تصور می‌کند شما دیوانه شده‌اید. اما مثال دوم برای شما قرارداد نوشتن کتاب و دعوت به سخنرانی و بلکه عضویت در آکادمی سلطنتی به ارمغان خواهد آورد چراکه به نظر می‌رسد هیچ‌کس نمی‌داند منابع معدنی یعنی چه یا اینکه صنایع معدنی واقعاً چه می‌کنند. همان‌طور که در ابتدا اشاره شد حتی سیاستگذاران دولت آمریکا هم از این قاعده مستثنی نیستند.

مقدماتی‌ترین مفهوم در معدن مابین خاک۱ و کان‌سنگ۲ است. من در باغچه خانه‌ام اورانیوم، طلا، نقره و در حقیقت تقریباً همه ‌چیز دارم. به‌استثنای آن چند گرمی که ما به‌صورت مصنوعی در آزمایشگاه‌ها ساخته‌ایم، کل عناصری که از آنها محصولی می‌سازیم و همه محصول‌های اطرافمان از آنها ساخته شده قریب به ۹۲ عنصر است. باغچه حیات خانه من خاک است و استخراج عناصر ارزشمند از آن به دردسرش نمی‌ارزد. کان‌سنگ‌ها هم همین‌طور هستند. آنها هم از همین ۹۲ عنصر ساخته شده‌اند. با این تفاوت که اشباع یکی از این عناصر، که به دردسر استخراجش می‌ارزد، در آنها بالاست.

نکته مهم این است که تفاوت میان خاک و کان‌سنگ صرفاً جنبه اقتصادی دارد. اگر ما بتوانیم با فناوری موجود با قیمت روز آن را استخراج و با سود در بازار بفروشیم به آن می‌گوییم کان‌سنگ است، در غیر این صورت به آن می‌گوییم خاک بی‌ارزش.

از آنجا به بعد مابین کان‌سنگ‌ها باز تفاوت‌هایی قائل می‌شویم. مثلاً میان منابع و معادن. یک منبع جایی است که ما تقریباً مطمئن هستیم دارای کان‌سنگ است و یک معدن جایی است که در آن وجود کان‌سنگ را ثابت کرده‌ایم.

عنایت داشته باشید که این مفهوم اقتصادی چه معنایی را می‌رساند؛ تاکید بر وجود منفعت. مهم‌ترین نکته در این مفهوم این است که دربرگیرنده هزینه استخراج فلز است. این همان است که دولت ترامپ راجع به منابع معدنی در افغانستان اشتباه فهمیده است. آمریکایی‌ها چند نقشه افغانستان از دوران اشغال شوروی را بررسی کرده و متوجه شده‌اند برخی مناطق از نظر وجود عناصر کانی غنی هستند. پس نشسته و چرتکه انداخته و اکنون در خواب پولش را می‌شمارند. اما آنها قیمت بازار فلز فرآوری‌شده را خارج از افغانستان در نظر گرفته‌اند. در حالی که باید ارزش محصولی را در نظر می‌گرفتند که ممکن است خاک باشد، ممکن است کان‌سنگ باشد، آن هم در افغانستان و همچنان در یک سوراخ عمیقی درون زمین یا زیر یک کوه.

به‌عنوان مثال بخش قابل توجهی از آن «تریلیون»ها دلار مورد توجه دولت ترامپ به شکل سنگ‌آهن است. کسب‌وکار این حوزه کم‌وبیش ساده است. سنگ‌آهن در نقاط مختلف زمین به‌وفور یافت می‌شود. در بعضی مناطق کوه‌های سنگ‌آهن داریم. آنچه باعث می‌شود استخراجش ارزش داشته باشد امکانات حمل‌ونقل است. راجع به متاع نسبتاً کم‌ارزشی صحبت می‌کنیم که یک تُن‌اش موقع تحویل حدود ۸۰ دلار می‌ارزد. از این‌رو هزینه حمل به کارخانه ذوب فلز است که عامل تعیین‌کننده ارزش آن است. خطوط آهن یا ناوگان‌های عظیم دریایی حاشیه سود را تعیین خواهند کرد و این دو دقیقاً همان هستند که افغانستان از وجودشان بی‌بهره است، از این‌رو آن تریلیون‌ها دلار سنگ‌آهن هیچ ارزشی ندارد یا به عبارت بهتر خاک است.

آنچه در یزد کشف شده را معدن آهن توصیف می‌کنند اما در این مرحله بعید به نظر می‌رسد. به احتمال زیاد منظورشان منبع سنگ‌آهن است. معدن بودن یا نبودنش را بررسی‌ها نشان خواهد داد و عامل تعیین‌کننده این خواهد بود که از نظر اقتصادی آیا استخراج آن سنگ‌آهن به‌صرفه هست یا نه. باری، تا همین‌جا هم از ترامپ جلو هستیم.

البته ممکن است که خبرها به‌درستی کشف یک «معدن» را گزارش کرده باشند. علتش حجم صنایع نفت و گاز در ایران است. افرادی که دستی بر آتش این صنایع دارند یقیناً از مقدماتی که شرحش گذشت آگاهند و یافتن منابع طبیعی‌ای را که استخراجشان به‌صرفه نیست بارها دیده و تجربه کرده‌اند. منابعی که اصطلاحاً به آنها دارایی‌های به‌گِل نشسته می‌گوییم.

نکته مورد نظر من این است که اصول بالا را می‌توان به همه منابع معدنی تعمیم داد. بسیار محتمل است که در منابع کشف‌شده طلا هم باشد. در حقیقت، حتماً مقداری طلا هم آنجا پیدا خواهد شد. موضوع این نیست. موضوع این است که قبل از خوشحال شدن باید دید آیا مطالعه اقتصادی لازم درباره‌اش انجام شده یا خیر؛ هزینه استخراج و حمل و… چقدر است و در مقایسه با قیمت بازار در نهایت چقدر به‌عنوان سود می‌ماند. آن موقع است که معلوم می‌شود معدنی در کار هست یا نه.

پی‌نوشت‌ها:
۱– Dirt
۲– Ore