آیا توسعه مدرن و نسب اروپایی نسبتی با هم دارند؟
شاید زمان آن رسیده است که متواضعانهتر به این پرسش نزدیک شویم و از علم اقتصاد، به عنوان منبع پاسخهایی مشخص و کمّی در باب رانههایِ عمیقِ پیشرفت و ترقّی در عصر مدرن، دست بشوییم.
شاید زمان آن رسیده است که متواضعانهتر به این پرسش نزدیک شویم و از علم اقتصاد، به عنوان منبع پاسخهایی مشخص و کمّی در باب رانههایِ عمیقِ پیشرفت و ترقّی در عصر مدرن، دست بشوییم.
یکی از بنیادیترین مقتضیاتِ نظام اقتصادی سرمایهدارانه—و یکی از مفاهیمی که بسیار مورد سوءبرداشت قرار گرفته—همانا نظام قدرتمندی از حقوق مالکیت است. منتقدین اجتماعی ایالات متحده و سراسر جهان غرب دههها گلایه کردهاند که حق «مالکیت» غالباً نسبت به حقوق «بشر» ارجحیت داده شده و نتیجهاش هم آن شده که با مردم به گونهای نابرابر رفتار میشود و فرصتهاشان نابرابر است. نابرابری در هر جامعهای وجود دارد. اما تنش مطروحه بین حقوق مالکیت و حقوق بشر سرابی بیش نیست: حقوق مالکیت همان حقوق بشر است.
—یادداشت از آن جنجالی که بر سر سخنان دکتر یوسف اباذری در آن جلسه مربوط به جامعهشناسی مرگ مرتضی پاشایی خواننده در گرفت، اینک مدتی است که میگذرد، و آبها از آسیا افتاده. به لطف دکتر اباذری جامعهی مجازی از وجود فیلم مستند «ماهیها در سکوت میمیرند» مطلع شد، و عدهای…
ربکا وست زمانی نوشت که «فمینیسم این اندیشهی رادیکال است که زنان انساناند». به همین ترتیب، پاسیفیسم این اندیشهی رادیکال است که پیش از آنکه انسانهای بیگناه را به کشتن بدهید باید به گونهای قابل قبول مطمئن شوید که اقدام شما پیامدهای بسیار خوبی خواهد داشت.
در نیمقرنِ گذشته، ژاپن هم رشد سریع و هم رکودِ بهدرازاکشیده را از سرگذرانده است. در دورهی رشد سریع، علیرغم مداخلات وزارت صنعت و تجارت، مالیات پایین و سطح اندک مداخلات دولتی اصلیترین سیاستهای پیشبرندهی رشد بودند. در دورهی رکود مطول دههی ۱۹۹۰، رشد اقتصادی صدمه دید چرا که عکس این امر صادق بود.
دست روی هر حوزهای بگذارید، به هر تجربهای استناد کنید، هر مثالی که بیاورید، عدهای بحرالعلوم مخالفخوان راهتان را خواهند بست که: ایران تافتهی جدابافته است و هیچ پیچی به مهره ما نمیخورد!
البته، هر زمان و مکان مختصاتی دارد و متغیرها کم نیستند، از آن طرف اما شباهتها و شرایط قابل انطباق هم زیادند که باعث میشود تجربیات گذشته خیلی اوقات بیفایده نباشد. برای نمونه در حوزه اقتصاد پدیده «کنترل قیمتها» هرکجا به اجرا درآمده آسیب و اثرات مشابهی گذاشته و درمانش هم به تجربه معلوم است؛ تفاوتهای آب و هوایی و از این قبیل هم دخلی به این موضوع ندارد. کنترل قیمتها در قطب و در استوا یکجور درمان میشود!
بعد از جنگ جهانی دوم اقتصاد آلمان مخروبهای کامل بود. جنگ و سیاستِ زمین سوختهی هیتلر باعث شده بود ۲۰ درصد مناطق مسکونی در ویرانی افتاده باشد. تولید سرانهی مواد غذایی در سال ۱۹۴۷، یعنی دو سال بعد از پایان جنگ، به ۵۱ درصد سطحش در ۱۹۳۸ کاهش یافته بود و جیرهی غذایی رسمی که نیروهای اشغالگر متفقین اعمال میکردند، چیزی بود بین ۱۰۴۰ تا ۱۵۵۰ کالری در روز. با این حال تنها بیست سال بعد اقتصاد آلمان غربی مایهی رشک اغلب کشورهای جهان بود. و تنها کمتر از ده سال پس از جنگ مردم را میشد دید که از معجزهی اقتصاد آلمان حرف میزنند. سبب این به اصطلاح معجزه چه بود؟
شکی نیست که مارکس اندیشمندی برجسته بود که توانست در سراسر جهان بسیارانی را به حمایت از خویش برانگیزاند. اما پیشبینیهایش از آزمون زمان سربلند بیرون نیامدند. اگر چه بازارهای سرمایهداری در طول صد و پنجاه سال گذشته تغییر کردهاند، اما هرگز رقابت به ایجاد انحصار منجر نشده است. دستمزدهای حقیقی بالا رفتهاند و از نرخ سود کاسته نشده است. ارتش ذخیرهی بیکاران هم شکل نگرفته.
در این نوشته که در سال ۲۰۱۳ منتشر شده، بتکی درک خود را از چالشهای فکری و معنوی لیبرالیسم و راههای مقابلهای که خود آهستهوپیوسته در حال پردازششان بوده، عرضه میکند. برای خوانندگانی که در ایران اقتصاد اتریشی را با بنیادگرایی بازار شناختهاند، آگاهی از اینکه پروژهی فکری فعالترین اقتصاددان معاصر این مکتب چه ساختمانی دارد، حتماً جذاب خواهد بود.
من مخالف سرسخت ناسیونالیسم هستم، اما در عین حال مرد خانواده هم هستم. آیا این دو در تضادی مستقیم با هم نیستند؟ اگر خودداری کنم از اینکه بین هموطن آمریکاییام و غیرهموطن غیرآمریکاییام تبعیضی قائل شوم، چگونه میتوانم بدون نقض منطق خود برای کودکانم هدیهی کریسمس بخرم در حالی که برای بچههای دیگران نمیخرم؟