— آوار
و با همهی اینها، هر چقدر هم زندگی خوب باشد، زندگی امروز خوب نیست. آمار شادی در بهبودهای اخیر به همان اندازه برای کارگران بیکارشدهی کارخانههای اتومبیلسازی دیترویت و خانومان از دست دادههای وام بانکی ریکیاویک (پایتخت ایسلند) بیمعنی است که برای قربانیان وبا در زیمبابوه یا پناهندگان نسلکشی در کنگو.
جنگ، بیماری، فساد و نفرت هنوز هم که هنوز است میلیونها نفر را از زندگی انداخته و خانهخراب میکند؛ سایهی تروریسم هستهای، بالا آمدن سطح دریا و واگیری آنفلونزاهای مختلف [خوکی و مرغی و …] هنوز هم قرن بیست و یکم را تاریک میکنند و از آن دنیایی وحشتناک میسازند. همهی اینها درست، اما بدبینی و پذیرفتن بدترین فرضیهها سرنوشت این آدمها را تغییر نخواهد داد. آنچه میتواند چنین کند ادامهی بهبود زندگی انسان است. دقیقاً به خاطر این که در قرنهای اخیر مشخص شده که وضعیت انسان میتواند این همه بهبود یابد،برقرار ماندن نقصان و بیکمالیِ جهان امروز این مسوولیت اخلاقی را بر شانههای انسانیت مینهدتا اجازه دهد که تطور و فرگشتِ اقتصاد ادامه یابد تا اینگونه بهبود افزونتری حاصل شود و نقصان بیشتری رخت بندد. ایستادن در مقابل تغییر، نوآوری و رشد یعنی ایستادن در مقابل امکان بالقوهی شفقت و همنوعخواهی. نگذاریم هیچگاه از یاد برود که شاید برخی گروههای فشار با اشاعهی احتیاط مفرط در مقابل کمکهای غذایی تغییرژنتیکیافته باعث و بانی تشدید قحطی واقعی در زامبیای اوایل دههی ۲۰۰۰ شدند. اصل بنیادین احتیاط که میگوید «احتیاط شرط عقل است»، خودش خود را محکوم میکند. در ایستایی و سکون دنیای بیش از حد محتاط هیچ امنیت و خطرگریزی نیست.
چرا راه دور برویم؟ سقوط اقتصادی سال ۲۰۰۸ چنان بحران کسادی اقتصادی عمیق و دردناکی به جا نهاده است که همچنان در بسیاری نقاط جهان باعث بیکاری و سختی معیشت میشود. امروزه بسیاری واقعیت بالا رفتن استانداردهای زندگی را فیالواقع شامورتیبازی میبینند. سازوکاری هرمی که با قرض کردن از آینده حاصل شده است.
برنارد میدوف به مدت سی سال به سرمایهگذاران [مضاربهایش] سودی بالا و ثابتی معادل بیش از یک درصد در ماه میپرداخت. وی تا سال ۲۰۰۸ که بالاخره تشت رسواییاش از بام افتاد، هر ماهه از رأسالمال ورودی مشتریان تازهاش سود مشتریان قدیمی را میپرداخت. جیب به جیب کردن این چنینی نمیتواند تا ابد ادامه پیدا کند. سرانجام وقتی موسیقی تمام شد [و یک صندلی باقی ماند]، وی توانسته بود ۶۵ میلیارد دلار وجوه مشتریان را بچاپد. این حدوداً همان کاری است که جان لاو در ۱۷۱۹ در پاریس با شرکت میسیسیپی انجام داد. یا مشابه کار جان بلونت در لندن با شرکت دریای جنوب در سال ۱۷۲۰ یا چارلز پونزی در بوستن ۱۹۲۰ با کوپنهای برگشت به جای تمبر پستی و یا کن لی در سهام انرون در ۲۰۰۱.
آیا ممکن است که نه فقط افزایش سوددهی اخیر بلکه افزایش سطح زندگی پس از جنگ جهانی تمام و کمال توطئهای هرمیوار باشد که با افزایش تدریجی و نامحسوس نقدینگی صورت گرفته است؟ آیا ممکن است که ما در حقیقت با قرض کردن از استطاعت فرزندانمان ثروتمند شده باشیم و روز داوری در راه باشد؟ این امر به تحقیق صحت دارد که وامی که ما میگیریم در واقع قرض است (به واسطهی پس انداز کسی دیگر در جایی دیگر، مثلاً در چین) که از خودمان در آینده میگیریم و آن را باز پس خواهیم داد. همچنین در هر دو سوی اقیانوس اطلس این امر هم صحت دارد که حقوق بازنشستگی ما از مالیات فرزندان ما تأمین خواهد شد و نه چنان که بسیاری میاندیشند از سهم حقوق بازنشستگی پرداختیِ خودمان.
اما در این میان چیزی غیر طبیعی به چشم نمیخورد. در واقع چیزی که اینجا میبینیم الگوی معمول رفتار بشری است. تا سن پانزده سالگی شمپانزهها هر یک حدود ۴۰ درصد کالری که در تمام عمرشان نیاز دارند را تولید کرده و ۴۰ درصد کالری مورد نیاز را مصرف کردهاند. در همان سن، انسان شکارچی-میوهچین حدود ۲۰ درصد کالری تمام عمرش را مصرف کرده، اما تنها ۴ درصد کالریاش را تولید کرده است. انسان بیش از هر حیوان دیگری به اتکا تواناییهای آیندهی خود وام میگیرد و این کار از طریق تکیه به دیگران در سالهای ابتدایی زندگی صورت میپذیرد.
یکی از دلایل عمدهی این امر آن است که شکارچی-میوهچینها همواره در خوراکهایی متخصص شدهاند که نیازمند جمعآوری و فرآوری است. ریشههایی که باید از زیر زمین برداشت شده و پخته شود، صدفهایی که باید گشوده شود، دانههای خشکبار که باید شکسته شود و لاشههایی که باید قصابی شود. در حالی که شامپانزهها به سادگی چیزهایی را میخورند که تنها باید یافته و جمعآوری شوند، مانند میوهها یا حشرات. یاد گرفتن عملیات جمعآوری و فرآوری نیازمند وقت، تمرین و مغزی بزرگ است. اما هنگامی که انسانی مهارتهای کافی را بیابد، خواهد توانست کالری مازاد فراوانی برای اشتراک با فرزندانش تولید کند.
غریب آن است که این الگوی تولید در طول دورهی زندگی موجود شکارچی-میوهچین به نسبت بسیار شبیهتر است به سبک زندگی غربی مدرن تا سبک زندگی کشاورزی، فئودالی یا اوایل دوران صنعتی شدن. این به آن معنی است که این که بیست سالی طول بکشد تا فرزندان تولید بیش از آنچه مصرف میکنند را آغاز کنند و پس از آن قریب به چهل سال بهرهوری تولید بالایی داشته باشند، بین انسان شکارچی-میوهچین و انسانِ جوامع مدرن مشترک است. در جوامع فیمابین کودکان در سنین کم میتوانستند برای شروع تولید وارد کار شوند و همین کار را هم میکردند.
امروزه تفاوت در این است که انتقالهای بین نسلی شکلی دستهجمعی به خود گرفتهاند. مثلاً مالیات بر درآمد تمام افراد در وضع کمالشان هزینهی آموزش همه را فراهم میکند. در این حالت اقتصاد (همانند ایمیلهای زنجیرهای—این ایمیل را برای فلان نفر بفرست—ولی نه مانند کوسه) باید همواره به پیش برود وگرنه کارش به سقوط و اضمحلال خواهد انجامید. سیستم بانکی این امکان را فراهم میکند که مردم وقتی جوان هستند قرض بگیرند و مصرف کنند و وقتی بزرگتر شدند پسانداز کرده و قرض دهند و به آرامی و به طور پیوسته سطح زندگی خانوادهشان را در طی دهههای زندگی بالاتر ببرند. نسلهای بعدی میتوانند هزینهی زندگی اجدادشان را بپردازند، زیرا با کمک نوآوری میتوانند ثروتمندتر شوند. اگر کسی در جایی وامی بگیرد که در سه دهه آن را باز بپردازد، تا در کسبوکاری سرمایهگذاری کند و آن کسبوکار دستگاهی اختراع کند که در وقت مشتریانش صرفهجویی شود، در آن صورت وامگیرندهی ما هم خودش و هم آن مشتری را ثروتمندتر کرده، تا آنجا که نسل بعدی میتواند وام را بازپرداخت کند. این رشد است. از سوی دیگر اگر کسی وامی بگیرد تا زندگی تجملی خود را مرفهتر کند یا در بازار ملک سوداگری کند و خانهی دومی بخرد، در آن صورت است که نسل بعدی بازنده خواهد بود. اکنون معلوم شده است که این کاری بوده که بسیاری افراد و کسبوکارها در سالهای دههی ۲۰۰۰ کردهاند. این گروه بیش از آن که نوآوریشان قادر به بازپرداخت باشد از نسل بعدی قرض کرده و مصروف تورم ملک یا جنگ، فساد، زندگی لوکس و دزدی کردهاند. در اسپانیای چارلز پنجم و فیلیپ دوم، ثروت هنگفت حاصل شده از معادن نقرهی پرو با اسراف حرام شد. همین «نفرین منابع» دامنگیر کشورهای دیگری هم شده که به ثروت بادآورده دست یافتهاند. به خصوص کشورهای دارای نفت مانند روسیه، عراق، نیجریه و ونزوئلا که همگی زیر سلطهی حکام مستبدی رفتند که به دنبال بهرهی مالکانه تیشه به ریشهی اقتصاد کشورشان زدند. این کشورها علیرغم درآمد بالای منابعشان به نسبت کشورهای کاملاً فاقد منابعی که به دادوستد و خرید و فروش مشغول شدند (مانند هلند، ژاپن، هنگ کنگ، سنگاپور، تایوان، کرهی جنوبی) رشد اقتصادی پایینتری داشتهاند. حتی هلندیها، این سردمداران بنگاههای اقتصادی قرن هفدهم در اواخر قرن بیستم با کشف منابع گاز طبیعی فراوان به نفرین منابع گرفتار آمدند. وقتی در نتیجهی این امر ارزش پول این کشور افزایش پیدا کرد و صادرکنندگان هلندی دچار ضرر و زیان شدند، این رخداد «بیماری هلندی» نام گرفت.
ژاپن نیمهی اول قرن بیستم را حریصانه صرف چنگاندازی به منابع طبیعی کرد و به خاک سیاه نشست. اما در عوض نیمهی دوم قرن بیستم را صرف دادوستد و تجارت بدون منابع کرد و در نتیجه طول عمر متوسط مردم آن اکنون از تمام جهان بالاتر است. در سالهای ابتدایی قرن بیست و یکم، غرب بیشتر منابع ارزان ناشی از پسانداز چین را که بانک مرکزی ایالات متحده روانهی آن سو کرد به باد داد.
پس اگر کسی سرمایهی کافی به نوآوری اختصاص دهد، شکست بازار اعتباری در درازمدت نمیتواند راه صعود بیوقفهی سطح زندگی انسان را سد کند. اگر به نمودار تولید ناخالص ملی سرانهی جهان نگاهی بیندازیم میبینیم که رکود بزرگ دههی ۱۹۳۰ تنها دستاندازی کوچک در یک روند صعودی است. حتی در سال ۱۹۳۹ هم کشورهایی که بیشترین آسیب را از رکود بزرگ دیده بودند، یعنی آمریکا و آلمان از ۱۹۳۰ خود ثروتمندتر بودند. بسیاری محصولات و صنایع بزرگ در دوران رکود پا به عرصهی وجود گذاشتند. مثلاً تا ۱۹۳۷ معادل ۴۰ درصد فروش شرکت پتروشیمی دوپانت از محصولاتی میآمد که تا قبل از ۱۹۲۹ حتی وجود خارجی نداشتند. مانند ریون [ابریشم مصنوعی]، لعاب و فیلم سلولوئید. پس رشد ادامه خواهد داشت، مگر آن که راهش با سیاستهای غلط سد شود. همین الان کسی، جایی، دارد با یک تکه کد نرمافزار ور میرود، مادهای جدید را میآزماید یا ژنی را منتقل میکند که زندگی من و شما را در آینده آسانتر خواهد کرد. من نمیتوانم با اطمینان بگویم چه کسی یا چه زمانی یا کجا، اما بگذارید یکی از نامزدها را معرفی کنم. در هفتهای که من این پاراگراف را نوشتم، شرکتی کوچک به نام آرکادیا بیوساینسز در کالیفرنیای شمالی توافقنامهای با موسسهای خیریه فعال در آفریقا به امضا رسانده است؛ که طی آن اجازهی استفادهی رایگان از بذر نوع جدیدی از برنج را به زمینداران کوچک میدهد. این نوع جدید برنج به لطف پخش بالاتر ریشه ناشی از ژنی به نام آلانین آمینوترانسفراز که از جو گرفته شده است، با کود نیتروژن کمتر همان میزان محصول را میدهد. با فرض این که این گونه در آفریقا هم عملکردی همانند کالیفرنیا داشته باشد روزی به زودی کشاورز آفریقایی (با آلودگی کمتر) میزان بیشتری غذا تولید کرده و خواهد فروخت؛ که به نوبهی خود به آن معنی است که درآمد بیشتری نصیب او خواهد شد و مثلاً وسعش به خرید یک تلفن همراه میرسد که آن را هم از یک شرکت غربی خواهد خرید و باز به نوبهی خود دست وی را در بازاریابی برای برنجش بازتر خواهد گذاشت. کارمند آن شرکت غربی هم اضافه حقوقی خواهد گرفت که آن را صرف خرید شلوار جینی میکند که پنبهی آن از کارخانهای خریداری شده که همسایهی کشاورز ما در آن کار میکند. همین طور الی آخر.
تا وقتی که ایدههای جدید میتوانند به این صورت رشد و گسترش یابند، پیشرفت اقتصادی انسان میتواند ادامه یابد. شاید یکی دو سال دیگر بیشتر نمانده باشد تا رشد جهانی اقتصاد بعد از بحران فعلی ادامه یابد، یا شاید برای برخی کشورها کل دهه از دست رفته باشد. حتی ممکن است مانند دههی ۱۹۳۰ بعضی بخشهای جهان به استبداد و قدرت مطلقه و انزوای اقتصادی و خشونت هبوط کنند. یا حتی ممکن است رکورد جاری منجر به جنگی بزرگ شود. اما تا وقتی که کسی، در جایی، انگیزه و شور یافتن راهی برای برآوردن بهتر نیازهای دیگران دارد، باید نتیجه گرفت که بهبود وضع زندگی بشر بالاخره از سر گرفته خواهد شد.