امروزی بهتر، معاصری بی‌مانند | به خوش‌بینی جرأت کن

آرکادیا ردوکس [رجعت به عدن]

با این همه، محققاً، دیر زمانی پیش، پیش از دوران دادوستد، فن‌آوری و کشاورزی، [در آن روزگار خوش قدیم!] بنی‌بشر یک زندگی ساده و طبیعی داشت در هارمونی کامل با طبیعت. فقر نبود؛ آنچه بود«جامعه‌ی پرنعمت اولیه» نام داشت. تصویر زندگی انسان‌های شکارچی-میوه‌چین را در روزهای اوج دوران‌شان ببینیم. بگیریم ۱۵۰۰۰ سال پیش که هم سگ رام شده باشد و هم نسل رینوسرس پشمالو منقرض شده باشد، اما هنوز پای انسان از آسیا به آلاسکا نرسده باشد. انسان نیزه و تیر و کمان، قایق، سوزن، تیشه و تور داشت.

شکارچی-میوه‌چین‌ها آثار هنری بدیع و دل‌پسند بر صخره‌ها می‌کشیدند، بدن‌هاشان را می‌آراستند، غذا و صدف و مواد خام و اندیشه رد و بدل می‌کردند. ترانه‌ها می‌خواندند، آیینی می‌رقصیدند، قصه می‌گفتند و برای ناخوشی‌ها درمان‌‌های گیاهی می‌ساختند. عمرشان بسی درازتر از اجدادشان بود.

روش زندگی ایشان چنان بود که می‌شد به قدر کفایت آن را با هر مرز و بوم و اقلیم [آب و هوا] هماهنگ کرد. برخلاف دیگر گونه‌ها که نیازمند زیست‌بوم خاص خود بودند، شکارچی-میوه‌چین‌ها می‌توانستند همه جا را برای خود زیست‌بوم بسازند: کنار دریا یا صحرا، قطب یا استوا، جنگل یا استپ.

Spentایدیل روسویی؟ [آرمان‌جایی که ژان ژاک روسو در «اعترافات»ش که بیوگرافی‌اش نیز هست از آن و نحوه‌ی تربیت مورد پذیرش‌اش می‌گوید] شکارچی-میوه‌چین‌های این قصه بی‌شک شبیه وحشی‌های نجیب بودند؛ بلندبالا، تنومند، تن‌درست و (به لطف جایگزینی نیزه‌های پرتابی با نیزه‌های فروکردنی) در قیاس با نئاندرتال‌ها کمتر استخوان شکسته. خوراک‌شان پروتئین فراوان داشت. کم چربی و پرویتامین بود. در اروپا با یاری سرمای فزاینده اینان بیشتر شیرها و کفتارها را سر به نیست کرده بودند که با هر دو [هوموسپین‌ها و نئاندرتال‌ها] هم رقابت داشت و هم بسیاری از اجدادش شکارشان شده بودند. بنابراین ترس زیادی هم حیوانات وحشی نداشتند. تعجبی ندارد که بسیاری دشمنان قسم خورده‌ی امروزی مصرف‌گرایی در نوستالژی عصر پلیستوسن (عهد چهارم زمین‌شناسی) شنا می‌کنند. مثلاً جفری میلر در کتاب وزینش به نام «مصروف» از خوانندگانش می‌خواهد مادری از گونه‌ی کرومانیون (Cro-Magnon)  را تصور کنند که ۳۰،۰۰۰ سال قبل می‌زیست و «.. در آغوش گرم حلقه‌ی خانواده و دوستان… میوه و سبزی طبیعی جمع می‌کرد… همراه مردمی که می‌شناخت و دوست داشت و معتمدش بودند خود را می‌آراست، می‌رقصید و با نوای طبل‌های ترانه می‌خواند… خورشید بر فراز شش هزار هکتار اراضی سبزپوش خاندانش در ساحل ریویرای فرانسه می‌درخشید….».

چه زندگی خوبی!  [خوشا آن روزگار خوش قدیم!] اما واقعاً خوش بود؟ در بهشتِ عدن شکارچی-میوه‌چین‌ها ماری می‌زیست… وحشی‌ای درون وحشی نجیب. شاید خیلی هم عمری در تعطیلات ییلاقی نباشد. خشونت تهدیدی مزمن و دایماً معلق بر فراز سر بود. منطقی هم هست. زیرا در غیاب بلای جانوران درنده‌ی گوشت‌خوار بر جان انسان، این جنگ بود که چگالی جمعیت را زیر حد قحطی‌زدگی نگاه می‌دارد.

فلاوتوس می‌گوید: «Homo homini lupus» یعنی «انسان گرگ انسان است.» اگر شکارچی‌-میوه‌چین‌ها تنومند و تن‌درست به نظر می‌رسیدند از آن بابت بود که اعضای چاق و کند را سپیده‌دم فروشدن پیکانی بر پشت با خود برده بود.

بگذارید ببینیم داده‌ها چه می‌گویند. از مردمان کونگ در صحرای کالاهاری بگیر تا اینویت‌های قطب شمال، ثابت شده است که دو سوم شکارچی-میوه‌چین‌های امروزی در حالت نزاع قبیله‌ای تقریباً دایم هستند و ۸۷ درصد هر سال تجربه‌ی جنگ را از سر می‌گذرانند. شاید استفاده از واژه‌ی جنگ برای ارجاع به این شبیخون‌های شبانه، کشمکش‌ها و زدوخوردها و رجزخواهی‌های بی‌شمار به نظر اغراق‌آمیز برسد. اما نرخ مرگ و میر بالاست. عمدتاً ۳۰ درصد مذکرهای بالغ به قتل می‌رسند. نرخ مرگ و میر سالانه معادل ۵/۰ درصد جمعیت که در بسیاری جوامع شکارچی-میوه‌چین متعارف بوده است، امروزه معادل این است که در قرن بیستم (به جای ۱۰۰ میلیون نفری که در جنگ مردند) دو میلیارد نفر تلف می‌شدند. در گورستانی که در جبل صحابه در مصر کشف شد و قدمت آن به ۱۴،۰۰۰ سال پیش می‌رسد، بیست و چهار مورد از پنجاه و نه جسد کشف شده از زخم‌های التیام‌ نیافته‌ای مرده بودند که نیزه، زوبین و تیر بر تن آن‌ها زده بود.

چهل جسد متعلق به زنان و کودکان بود. زنان و کودکان معمولاً در جدال نقشی ندارند. اما در بیشتر اوقات اُبژه‌ی نزاع واقع می‌شوند. در جوامع شکارچی-میوه‌چین برای زنان ربوده شدن به عنوان غنیمت جنسی و کشته‌شدن فرزندان پیش چشم‌شان به هیچ وجه سرنوشتی دور از ذهن نبود. بعد از جبل صحابه دیگر حرف بهشت عدن نیست، مد مکس(Mad Max) [فیلمی استرالیایی که ویران‌شهری بی‌قانون را به تصویر می‌کشد] است.

عامل محدودکننده‌ی رشد جمعیت تنها جنگ و ستیز نبود. شکارچی‌-میوه‌چین‌ها اغلب در مقابل قحطی و خشک‌سالی آسیب‌پذیر بودند. حتی وقتی غذا فراوان بود، ممکن بود جمع کردن خوراک کافی آن قدر پردردسر و پرمخاطره باشد که زنان نتوانند به قدر کفایت ذخیره‌ی مازاد در بدن‌شان نگه دارند. در نتیجه فراتر از اوان جوانی همیشه توان باروری نداشته باشند. در دوران سخت بچه‌کشی تنها چاره بود.

البته بیماری هم چندان دور نبود. قانقاریا، کزاز و بسیاری انواع انگلی که همه قاتلاتی بزرگ بودند. بردگی از قلم افتاد؟ در شمال غربی اقیانوس آرام امری رایج است. همسرآزاری؟ بفرمایید تیرادل فوئگو—سرزمین آتش در آرژانتین. کمبود صابون و آب داغ و نان و کتاب و فیلم و فلز و کاغذ و پارچه چطور؟ هر وقت به یکی از افرادی بر خوردید که آن قدر شورش را در آورد که بگوید ترجیح می‌داد در آن دوران از دست‌رفته‌ی مثلاً دلفروز باستان زندگی کند، تأسیسات توالت دوران پلیستوسن را به آن‌ها یادآوری کنید. امکانات حمل و نقل امپراطوران روم یا شپش‌های ورسای هم شایسته‌ی اشاره‌ای هستند.