امروزی بهتر، معاصری بی‌مانند | به خوش‌بینی جرأت کن

— صرفه‌جویی در زمان

کلید این است: زمان. دلار و پول صدفی [صدف‌های حلزونی که قرن‌ها در آفریقا به عنوان پول رایج کاربرد داشتند] و طلا را فراموش کنید. معیار واقعی ارزش چیزی میزان ساعت‌هایی است که تهیه‌ی آن زمان می‌گیرد. اگر بخواهید همان چیز را خودتان تهیه کنید، معمولاً زمان صرف شده بیشتر از آن است که چیز مطلوب را به صورت آماده‌ (به دست افراد دیگر) تهیه کنید. اگر هم بتوانید مطلوب را از منبعی بهینه و کارا تهیه کنید، در این صورت از عهده‌ی تهیه‌ی مقدار بیشتری از مطلوب بر خواهید آمد. همین طور که نور ارزان‌تر شد، مردم از آن بیشتر استفاده کردند. یک انگلیسی متوسط امروزی حدوداً ۴۰،۰۰۰ برابر آن‌چه برای نیاکانش در ۱۷۵۰ مقدور بوده از نور مصنوعی بهره می‌برد. این نسبت برای انرژی مصرفی ۵۰ برابر و برای حمل و نقل (با معیار متوسط کیلومتر طی شده توسط مسافر)  ۲۵۰ برابر است.

این است معنای رفاه،‌ شکوفایی و رونق: افزایش مقدار کالا یا خدماتی که می‌توان با مقدار ثابتی کار به دست آورد. در میانه‌ی قرن نوزدهم هزینه‌ی سفری از پاریس تا بوردو با دلیجان معادل حقوق یک ماه یک منشی می‌شد. امروز این سفر حقوق یک روز وی را مصرف می‌کند و پنجاه بار سریع‌تر است. هزینه‌ی یک بطری شیر در ۱۹۷۰ معادل دستمزد ده دقیقه کار یک آمریکایی متوسط بود، اما این مقدار در ۱۹۹۷ به هفت دقیقه کاهش پیدا کرد. در ۱۹۱۰ یک مکالمه‌ی سه دقیقه‌ای بین نیویورک تا لس‌آنجلس هزینه‌ای معادل دستمزد نود ساعت کار متوسط داشت. اما امروزه این هزینه تا معادل کمتر از دستمزد دو دقیقه کاهش یافته است. هزینه‌ی یک کیلو وات‌ساعت الکتریسیته در ۱۹۰۰ میلادی معادل دستمزد یک ساعت کار بود که امروزه معادل دستمزد پنج دقیقه است.

در دهه‌ی ۱۹۵۰ سی دقیقه کار لازم بود تا هزینه‌ی خرید یک چیزبرگر مک‌دانلد فراهم شود. امروز این زمان سه دقیقه است. تأمین اجتماعی و آموزش از آن مقوله‌های انگشت‌شماری هستند که هزینه‌ی آن‌ها در مقیاس ساعت کار لازم نسبت به دهه‌ی ۱۹۵۰ میلادی افزایش یافته است. حتی بدنام‌ترین سرمایه‌دارن، شاه‌دزدهای اواخر قرن نوزدهم، به واسطه‌ی ارزان‌تر کردن کالا و خدمات بود که ثروتمند شدند. کورنلیوس وندربیل مردی بود که نخستین بار نیویورک تایمز برای توصیفش از اصطلاح بارون سارق [شاه‌دزد] استفاده کرد. او تجلی معنای دقیق کلمه و خلاصه‌ی همه‌ی چیزهایی بود که عبارت را می‌سازند. اما ببینید هارپرز ویکلی در ۱۸۵۹ درباره‌ی خط آهن او چه می‌گوید:

“نتیجه‌ی تک به تک مواردی که وندربیل اقدام به برپایی خط آهنی در مقابل خطوط دیگر کرده است، تنزل دائمی قیمت کرایه‌ها بوده است. هر جا او در رقابت خطی کشیده، کرایه‌ها بلافاصله تقلیل یافته‌اند. رقابت بین وندربیل و خط آهن رقیب در هر مورد هر گونه که به سرانجام رسیده باشد، چه وندربیل سهام شرکت رقیب را خریده باشد (که در اکثر موارد چنین بوده است) و چه رقیب سهم او را از خط خریده باشد، در هیچ موردی کرایه‌ها هرگز تا حد نرخ قدیم افزایش نیافته‌اند. جامعه‌ی ما امروز این عطیه‌ی بزرگِ مسافرت ارزان را از صدقه‌ی سر کرنلیوس وندربیل دارد.”

بین سال‌های ۱۸۷۰ تا ۱۹۰۰ هزینه‌های حمل و نقل ریلی تا ۹۰ درصد تنزل یافت. شکی نیست که وندربیل بعضاً به اتکای رشاء [رشوه‌دهی] و قلدری در راه موفقیت پیش رفته است و گاهی هم به کارکنانش به نسبت حقوق کمتری می‌پرداخته (من که قرار نیست او را پارسایی پاکدامن جا بزنم)، اما در کنار همه‌ی این‌ها شکی نیست که وی در طی راهی که پیموده است، سود عظیمی به مصرف‌کنندگان رسانده است، که اگر او و افعال‌ش نبود هرگز به آن نمی‌رسیدند و آن چیزی نیست جز حمل و نقل ارزان.

اندرو کارنگی هم در همان دوران در راه ثروتمندشدن بی حد و حساب توانست قیمت ریل فولادی را تا ۷۵ درصد تقلیل دهد. جان د. راکفلر قیمت نفت را تا ۸۰ درصد کم کرد. در طی آن سی سال (۱۸۷۰ تا ۱۹۰۰) سرانه تولید ناخالص ملی آمریکایی‌ها تا ۶۶ درصد افزایش یافت. اندرو کارنگی و جان راکفلر هم لقب شاه‌دزد داشتند.

هنری فورد توانست با ارزان کردن خودرو ثروتمند شود. وی اولین مدل T خود را ۸۲۵ دلار فروخت، که در آن زمان قیمتی بی‌سابقه ارزان بود. چهار سال بعد وی قیمت را تا ۵۷۵ دلار کاهش داد. در ۱۹۰۸ برای خرید یک مدل T حدوداً دستمزد ۴،۷۰۰ ساعت کار لازم بود. امروزه برای خرید یک خودروی معمولی دستمزد حدوداً ۱۰۰۰ ساعت کار لازم است. البته خودرویی که در میدان عمل و از نظر ویژگی‌ها و امکانات قابل مقایسه با خودروی مدل T نیست؛ بسی پیشرفته‌تر از آن است. قیمت آلومینیوم از هر پاند ۵۴۵ دلار (۱۲۰۰ دلار برای هر کیلوگرم) در سال ۱۸۸۰ به لطف نوآوری‌ها و ابتکارهای چارلز مارتین هال و جانشینانش در آلکوا، تا هر پاند ۲۰ سنت (۴۴ سنت برای هر کیلوگرم) در ۱۹۳۰ کاهش یافت.

 (البته آلکوا برای این کاهش قیمت پاداش مناسبی دریافت کرد! دولت از این شرکت با اعلان ۱۴۰ مورد انحصار قهری [مونوپولی] مجرمانه شکایت کرد: کاهش سریع قیمت محصول این شرکت به عنوان شاهدی بر عزم آلکوا بر دامپینگ و حذف قهری رقبا شمرده شد. در انتهای همان قرن مایکروسافت هم با چنین اتهامی روبه‌رو شد.)

در سال ۱۹۴۵ وقتی خوان تریپه در خط هوایی خود (پان آمریکن) اقدام به فروش بلیت‌های ارزان برای گردش‌گران (کلاس توریست) کرد، سایر شرکت‌های خطوط هواپیمایی چنان برانگیخته شدند که دادخواستی برای تظلم‌خواهی تقدیم دولت کردند. مطالبه‌ی این دادخواست توقیف پان آمریکن بود. بریتانیا این دادخواست را با بی‌شرمی پذیرفت. بنابراین پان آمریکن پروازهای خود را به ایرلند منتقل کرد.

قیمت توان محاسباتی در ربع پایایی قرن بیستم چنان به سرعت افت کرد که هزینه‌ی در اختیار داشتن قابلیت‌های یک ماشین حساب جیبی معمولی سال ۲۰۰۰ در سال ۱۹۷۵ معادل حقوق تمام عمر یک نفر بود. قیمت دستگاه پخش دی‌وی‌دی در بریتانیا از ۴۰۰ پوند در ۱۹۹۹ در طی پنج سال تا ۴۰ پوند کاهش پیدا کرد. عیناً همان تقلیلی که پیش‌تر از آن برای دوربین فیلمبرداری هم اتفاق افتاده بود، البته سرعت رخداد آن بسیار بالاتر بود.

مردم را کاهش قیمت کالاهای مصرفی است که ثروتمند می‌کند. البته تنزل قیمت دارایی‌های سرمایه‌ای می‌تواند افزایش قدرت مصرفی مردم را کاهش دهد. اما چرا و چگونه؟ به این دلیل که مردم امروزه این توان را دارند تا به ضمانت دارایی‌های سرمایه‌ای‌شاناعتبار مالی کسب کنند تا استطاعت خود را به خرید اقلام مصرفی هر‌چه ارزان‌تر افزایش دهند. بگذارید یک بار دیگر هم یادآور شویم که معیار واقعی رونق اقتصادی زمان است. این که اعمال کرنلیوس وندربیل یا هنری فورد باعث شده است بتوانیم سریع‌تر به آن‌جایی که می‌خواهیم برسیم و برای تأمین هزینه‌ی بلیت مبلغ ساعت‌های کمتری کار کنیم، همه بدان معنی است که این اشخاص با واگذار کردن کپه وقت اضافه به آحاد جامعه، آن‌ها را غنی‌تر ساخته‌اند. اگر اراده کنیم این وقت اضافه را صرف مصرف محصول دیگران کنیم، توانسته‌ایم ایشان را غنی‌تر کنیم و اگر اراده کنیم همین وقت را برای تولید محصولی برای مصرف دیگران صرف کنیم، در این صورت باز خود را بیش از پیش غنی‌تر ساخته‌ایم.

بازار مسکن هم سودای ارزان‌تر شدن در سر می‌پروراند، اما دولت‌ها به دلایلی مغشوش برای جلوگیری از این امر از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند. در ۱۹۵۶ برای تأمین ۱۰ متر مربع فضای مسکونی شانزده هفته کار لازم بود. امروزه تأمین همین میزان فضای مسکونی نیازمند چهارده هفته کار است و علاوه بر این مسکن‌های امروزی کیفیتی بسیار بالاتر دارند. اما با در نظر گرفتن سهولت سر پا کردن خانه‌ها با ماشین‌آلات مدرن، قیمت مسکن باید بسیار سریع‌تر و بیشتر کاهش می‌یافت. دولت‌ها با اعمال ترفندهایی چند جلوی افت قیمت مسکن را می‌گیرند. نخست با تقدیم لوایح و تصویت قوانینی که عرضه را محدود می‌کند (به خصوص در بریتانیا)؛ دوم با دستکاری سیستم مالیاتی برای ترغیب مردم به اخذ وام‌های رهنی با ضمانت مسکن (حداقل در ایالات متحده، در بریتانیا این امر متوقف شده است)؛ سوم اعمال تمام نیرو برای جلوگیری از سقوط قیمت مسکن پس از ترکیدن حباب قیمت. اثر این اقدامات آن است که زندگی کسانی که هنوز خانه ندارند بسیار مشکل‌تر شده و به کسانی که خانه‌دار اند سود فراوان و چشمگیری می‌رساند. دولت‌ها برای جبران این مشکل مجبور اند سازندگان مسکن را وادارند خانه‌هایی ارزان‌تر بسازند و یا برای اعطای وام به فقرا سوبسید قائل شوند.