هفت باور نادرست درباره‌ی بازار آزاد

— مترجم: سینا قنبری

سنفورد ایکدا۱- در نظام اقتصادی دادوستد آزادانه «باید گرگ باشی؛ یا دیگری را می‌خوری یا دیگری تو را می‌خورد». به عبارت دیگر، حرف این است که بازار آزاد افراد را تشویق می‌کند تا با وجدان راحت تقلب کنند و از یکدیگر بدزدند. [اما آیا واقعاً این‌گونه است؟] حقیقت این است که بازار آزاد در یک چارچوب مشخص از قواعد عمل می‌کند. برخی از این قواعد صریح و صوری و مدوّن هستند، مانند قراردادها یا حقوق مالکیت، و برخی دیگر غیررسمی و ضمنی و نامدوّن—مانند قوانین صداقت، معامله بمثل و رقابت سالم. هیچ مدافع نظام دادوستد آزادانه‌ای را نمی‌یابید که بگوید که هیچ یک از این دو نوع قواعد برای برقراری و حفظِ نظم اجتماعی الزامی نیست و اِعمال مؤثر این قواعد توسط دولت یا حکم‌رانیِ خصوصی برای دادوستدهای مسالمت‌آمیز ضروی نیست.

۲- دادوستد آزادانه باعث برآمدن انحصار می‌شود. [اما آیا می‌شود؟] البته در فرآیند رقابتی در بازار ممکن است گاه یک ‌صنعتِ تک‌بنگاه سربرآورد. معمولاً این موارد زیاد پابرجا نمی‌مانند، ولی اگر هم بمانند این مسأله لزوماً بد نیست. منظور من از صنعتِ تک‌بنگاه وجود تک فروشنده‌ای است که منحصراً یک محصول خاص را به بازار عرضه می‌کند. در اقتصاد رقابتی صنعتِ تک‌بنگاه به دو دلیل سربرمی‌آورد: الف) یک بنگاه رقبا را به واسطه‌ی کارآمدی بیشتر‌ش یا به علتِ ارائه‌ی محصول بهتر از بازار کنار می‌زند؛ یا ب) یک کارآفرین برای نخستین بار محصول جدیدی را به بازار عرضه می‌کند [و این‌گونه برای‌ِ خودش یک صنعتِ جدید را پایه‌گذاری می‌کند]. در هر کدام از این موارد، اگر صنعتِ تک‌بنگاه پابرجا بماند بدین معناست که بنگاهِ ارائه‌دهنده‌ی آن محصول کارآمدتر و نوآورانه‌تر از رقبایش عمل کرده است. زمانی که دولت از محل مالیات‌ها به بنگاهی کمک مالی برساند، یا بنگاهی را در مقابلِ رقابت رقبا محافظت کند، البته کارآمدی و نوآوری ضربه می‌خورد. ولی مسلماً این کار در اقتصاد آزادِ غیردستوری اتفاق نمی‌افتد. [مداخله‌ی پارتی‌بازانه‌یِ دولتی بازار آزاد نیست.] (شماره ۶ را ببینید.)

۳- بازار آزاد نوآوری را خفه می‌کند. [اما آیا می‌کند؟] برخی می‌گویند که یک شرکت بزرگ نوآوری‌ها را از رقبای احتمالی می‌خرد تا سهم بازارش را حفظ کند. ولی به عنوان یک اصل، در بازارِ رقابتی دغدغه‌ی اولیه‌ی یک بنگاه سهم از بازار نیست، بلکه سوددهی است. اگر یک نوآوری سودده باشد دلیلی ندارد کسی آن را به بازار عرضه نکند. ممکن است شرکت الف اختراع جدیدی را از شرکت ب بخرد به این دلیل که جایگاه بهتری برای بازاریابی آن دارد؛ ولی بعد بر او معلوم شود که آن نوآوری سوددهی خوبی ندارد، و از عرضه‌‌ی آن به بازار پرهیز کند. [اما این به معنای این نیست که بنگاهِ خریدارِ نوآوری آن را از رقیب‌اش خریده به این قصد که تنها رقیب‌اش را از آن محروم کند و این‌گونه فقط سهم خود را در بازار حفظ کند.] اگر آن بنگاه به اقتضای شرایط چنین کند، با این کار به خفه کردنِ نوآوری برنخاسته، بلکه با این کار تنها از زیانی جلوگیری کرده است. هیچ تیم فوتبالی یک بازیکن را از تیم دیگر نمی‌خرد تا او را نیمکت‌نشین‌ کند، بلکه می‌خرد تا به بازی‌اش بگیرد و پیروزی‌های بیشتری حاصل کند. اما اگر بعد از خریداری و انتقال بازیکن، حسب شرایطی تیم خریدار تصمیم به نیمکت‌نشین کردن آن بازیکن بگیرد، برای این نبوده که فقط تیم فروشنده را از آن بازیکن محروم کند. بلکه احتمالاً به این دلیل بوده آن بازیکن—به هر علتی—بعد از انتقال به تیم جدید نمی‌توانسته بازی خوبی در تیم جدید عرضه کند.

۴- دادوستد آزادانه انسان‌ها را خودخواه می‌کند. [اما آیا می‌کند؟] خودخواهی افراد در یک نظام دادوستد آزادانه همانقدر است که در نظام مالکیت دولتی بر ابزار تولید (اگر در این دومی بیشتر نباشد). هر نظامی باید مشکل استفاده از خودخواهی برای بهبود رفاه همگانی را شناسایی و حل کند. نظام دادوستد آزاد این کار را با حداکثر کردن ظرفیت دادوستد داوطلبانه انجام می‌دهد: مرتضی و موسی تا زمانی که هردوی‌شان انتظار منفعت نداشته باشند، مجبور نیستند دادوستدی کنند. همان‌طور که آدام اسمیت در «ثروت ملل» توصیف کرده است: «نیکخواهی قصاب، مغازه‌دار و نانوا برای ما شام نمی‌شود؛ ما شام می‌خوریم چون ایشان پی‌جویِ دلبستگی‌های خویش اند.»

برخی حرف اسمیت را اینطور تعبیر می‌کنند که انسان‌ها فقط برای منفعت مادی خویش به یکدیگر کمک می‌کنند (بعضی هم چنان پرمطالبه این اصل را می‌خواهند که می‌گویند اصلاً انسان‌ها  «باید» که خودخواه باشند [یک باید اخلاقی]). ولی اسمیت در کتاب قبلی‌اش، «نظریه‌ی عواطف اخلاقی»، توضیح داد: «بشر هرچقدر هم که خودخواه فرض شود، برخی اصول واضح در طبیعت‌اش هستند که او را به شادکامی دیگران دلبسته می‌کند. حتی وقتی نفعی غیر از لذتِ تماشای شادکامی دیگران برای انسان وجود نداشته باشد، شادکامی آنها برای او اهمیت دارد.» در ارتباطات رو-در-‌روی روزانه بین فروشنده‌ها و خریدارها در بازار آزاد، افراد با موفقیت با انواع آدم‌های غریبه تعامل می‌کنند و این تعامل‌ها حس قویِ نیکخواهی را در آدم‌ها می‌پروراند. قطعاً برخورد نیک‌خواهانه و همدلانه‌ی یک کاسب با غریبه‌ها برای پول در آوردن و موفقیت کسب‌وکار او سودمند است، اما همدلانه تعامل کردن تنها کاسب‌کاریِ خوب نیست. فراتر از این، آن همدلی که اسمیت درباره آن نوشت و گفت جزئی اساسی و ضروری است برای یک جامعه‌ی بزرگ آزاد که دادوستد اقتصادی آزادانه تنها یک بُعد آن است.

این ما را به مورد بعدی می‌رساند…

سنفورد ایکدا دیوار و گیاه۵- بازار آزاد نیکوکاری و همدلی را تضعیف می‌کند. [اما آیا می‌کند؟] عجیب است که برخی فکر می‌کنند در یک نظام اجتماعی که تمام‌اش برپایه‌ی کنش و واکنش مختارانه و عدم‌تعرض بنا شده باشد، فعالیت داوطلبانه‌ی غیربازاری پروبال نخواهد گرفت. شاید دلیل‌اش این باشد که بسیاری، از جمله شمار زیادی از آزادی‌خواهان، خود به‌اشتباه می‌پندارند که هسته‌ی مرکزی اندیشه‌شان این است: «پا روی دم من نگذار!»، درحالی که به باور من این حرف به حقیقت نزدیکتر است که «پا روی دم دیگری نگذار!» در یک جامعه‌ی غیرآزاد، نیکوکاری معمولاً محدود است به کسانی که آن‌ها را به خوبی می‌شناسید—یعنی دور و بری‌های خودتان—اما بازار آزاد ارتباطات ما را وسیع‌تر می‌کند. همان‌طور که دیردره مک‌کلاسکی توصیف کرده است، «فضیلت‌های بورژوا» بسی فراتر از دودوتاچهارتا کردن صرف است. اما از این‌ها گذشته، نیکوکاری در حق دیگران ممکن نیست مگر این‌که پیش از آن ثروتی خلق شده باشد. و هیچ نظام اجتماعی بهتر از آن نظامی که بر دادوستد آزادانه بنا شده، خلق ثروت را ممکن نمی‌کند. این مسأله را دهه‌ها تحقیق مکرراً اثبات کرده است.

۶- در بازار آزاد هر سودی که نصیب کسی می‌شود از جیب دیگری است. [اما آیا به‌واقع این‌گونه است؟] این باور غلط تحصیلِ سود را با رانت‌‌خواری، و نظام دادوستد آزادانه را با سرمایه‌سالاریِ پارتی‌بازِ دولتی یکی می‌پندارد. در نظام دادوستدِ آزاد، همه‌ی اشخاص به اختیار خود وارد دادوستد می‌شوند، آن هم تنها در آن صورت که انتظار کسب سود داشته باشد—یعنی مثلاً فردی دادوستد می‌کند اگر فکر کند ارزش خانه‌ای که می‌فروشد کمتر از ارزش پولی است که در عوض خواهد ستاند. اگر دادوستد انجام شود بدین معناست که هر دو طرف انتظار سود بردن داشته اند. (اینکه سود انتظاری واقعیت هم می‌یابد و تبدیل به سود واقعی می‌شود یا خیر بستگی به آگاهی طرفین و عدم قطعیت غیرقابل اجتناب دنیا دارد.) ولی در سرمایه‌سالاریِ پارتی‌‌بازِ دولتی افراد برای کسب امتیاز و منفعت بازوی دولت را به خدمت می‌گیرند و این‌گونه آنچه که کسب می‌کنند به واقع از جیب دیگری و از محل مالیات، تورم یا ممنوعیت‌پردازی‌های دولتی برای دیگران تأمین می‌شود. اینجا است که سود هر شخص ضرورتاً به زیان شخصی دیگر حاصل شده است و داستان به معنی واقعی کلمه، «می‌خوری یا خورده می‌شوی» است—چیزی که مشخصه‌ی «اقتصاد ترکیبی» فعلی ما [در ایالات متحده] است [نیمی داد‌وستد آزاد و نیمی ‌سرمایه‌سالاریِ پارتی‌بازِ دولتی]. این بدین معناست که متأسفانه امروزه به سختی می‌توان گفت که این «سودها» و «زیان‌ها» که می‌بینیم نتیجه‌ی تحصیل مشروع سود است یا نتیجه‌ی رانت‌‌خواری.

۷- باور نادرست دیگر این است که هر چیز که در نظام دادوستد آزاد اتفاق بیفتد مورد تأیید هواخوانِ این نظام است. [واقعاً این‌گونه است؟] من پیشتر هم گفته‌ام که یک جامعه‌ی آزاد در حضور مدارای رادیکال و نقّادی رادیکال است که شکوفا می‌شود. یکی از جلوه‌های نقادیْ رقابتِ آزاد بین کالاها و خدمات در بازار است. اگر چیزی را دوست دارید آن را می‌خرید و اگر دوست ندارید نمی‌خرید. [این‌گونه با خریدن یا نخریدن دارید نقادی می‌کنید.] ولی یک جامعه‌ی آزاد مدارا نیز می‌کند: «پا روی دم دیگران نگذار!» من نمی‌خواهم پسرم متامفتامین مصرف کند، ولی مایل ام اجازه فروش آزادش را بدهم و با فروش آزادش مدارا کنم. یکی از ریسک‌هایی که در یک جامعه‌ی آزاد می‌پذیریم این است که به خودمان و به دیگران اجازه‌ی اشتباه کردن می‌دهیم. چرا؟ شاید چون هیچ‌وقت نمی‌توانیم یقین داشته باشیم که کدام کار اشتباه است و کدام نیست. در یک جامعه‌ی آزاد، حتی اگر درباره‌ی چیزی حس اطمینان کنیم، باز از به خدمت گرفتن بازوی دولت برای تحمیل باورهای خود بر دیگران حذر می‌کنیم. درست است که درباره‌ی اصول مالکیت شخصی و عدم ‌تعرضِ فیزیکی کوتاه نمی‌آییم، ولی با بقیه‌ی چیزهایی که با آن موافق نیستیم مدارا می‌کنیم (و در عوض، به‌طور صلح‌آمیز آن‌ها را به نقد می‌کشیم).

 

دعوت‌نامه: به صفحه‌ی فیسبوک بورژوا بپیوندید.