اخلاق

توزیع واکسن کرونا نباید عادلانه باشد

با کشف واکسن کرونا که اثر گذاری مطلوبی در درمان این بیماری دارد، سوال ها در مورد نحوه ی توزیع این واکسن هنوز در جریان است و بحث های اخلاقی فراوانی در مورد آن می‌شود.
نتایج یک نظر سنجی بیان می‌دارد که واکسن اول باید در اختیار کادر درمان، افراد مسن و کسانی که سیستم ایمنی ضعیفی دارند، قرار گیرد. اما بعد از این گروه‌ها باید سراغ چه کسانی رفت؟ اگر قرار باشد روشی در توزیع واکسن کرونا مؤثر واقع شود، آن روش نمی‌تواند عادلانه باشد.
کشوری را در نظر بگیرید که بیست هزار دوز واکسن در اختیار دارد با بیست هزار شهر و روستا. آیا اگر به هر شهر و روستا یک دوز اختصاص دهیم، نتیجه ی مطلوب را در درمان بیماری خواهیم گرفت؟ پاسخ به وضوح منفی است. توزیع این چنینی اثر گذاری را محدود می‌کند و از شدت بیماری در نقاط مختلف کم نمی‌کند.
ولی به جای آن فرض کنید شما یک ناحیه به خصوص را انتخاب می‌کنید و همه بیست هزار دوز واکسن را در آن ناحیه استفاده می‌کنید.
بدین ترتیب نه تنها بیست هزار نفر را به طور کامل ایمن کردید، بلکه شهرهای اطراف ناحیه‌ انتخابی هم در اثر این ایمن سازی در شرایط بهتری قرار می‌گیرند.
در مرحله دوم کسانی را که در شهر های اطراف با گروه اول واکسینه شده، بیشترین تعامل و رفت و آمد را دارند واکسینه می‌کنید. این فرایند منجر به وسیع شدن تدریجی دایره ایمنی شده و پایداری بیشتری ایجاد می‌کند.
هر چند بعید است که چنین روشی در آمریکا اجرا شود، ولی باید بدانیم که توزیع متمرکز و منطقه به منطقه فرصت خوبی برای مطالعه نتایج به ما خواهد داد و در عمیق‌تر شدن تجربه برای توزیع واکسن موثرتر خواهد بود.

نان در پیشگویی

تاریخ اقتصاد، شاید مغفول‌ترین شاخه علم اقتصاد است. نه‌تنها تاریخدانان و تاریخ‌نگاران بلکه قریب به‌اتفاق اقتصاددانان نیز اطلاعات محدودی از آن دارند که بیشتر مشتمل بر شنیده‌ها و گفته‌های سرگل قالی است تا حاصل مطالعات و دود چراغ. این البته عجیب نیست. معروف است که تاریخ را برنده می‌نویسد که البته گفته دقیقی نیست؛ برندگان معمولاً نه حال و نه سواد تاریخ نوشتن نداشته‌اند، پس تاریخ‌نگاران را به خدمت می‌گرفتند تا وقایع را مطابق میل ملوکانه تفسیر و یادداشت کنند.

در همان دوره‌ای که تاریخ‌نگاران گذشته را مطابق میل دربار تاویل می‌کردند، رمالان و طالع‌بینان با تامل در صور فلکی یا احشای حیوانات، آینده را، آن‌گونه که پادشاهان و سرداران انتظار داشتند، نوید می‌دادند. از این عالمان انتظار می‌رفت آینده را پیشگویی کنند. ایشان نیز ترمینولوژی پیچیده و تشریفات مفصلی برای فالگیری تدارک دیده بودند که دو علت داشت. اول، ورود رقبا به صنعت پیشگویی را سخت می‌کرد و دوم، در صورت غلط درآمدن پیشگویی، عوامل کمک‌کننده۱ زیادی در دسترس داشتند که می‌توانست غلط درآمدن پیشگویی را توضیح بدهد.

در دوره معاصر تلاش‌های زیادی برای پژوهش جدی در تاریخ و فاصله گرفتن از تاریخ‌نگاری درباری به عمل آمده و تاریخ‌نگاری اقتصادی یکی از مهم‌ترین دستاوردهای این تلاش‌هاست. لیکن عموماً از اقتصاددانان انتظار می‌رود از آینده خبر داشته باشند تا گذشته. یا به عبارت دیگر، نان در پیشگویی آینده است تا کشف گذشته. گاهی اوقات نبش قبر وقایع پیشین دردسر ایجاد می‌کند، درحالی‌که آینده هنوز نیامده و اقتصاددان می‌تواند آن را مطابق میل سیاستگذار، با بهره‌گیری از ادبیاتی پیچیده، و با دستچین کردن مقادیر همسو و نادیده گرفتن فکت‌های ناخواسته، پیش‌بینی کند. حال اگر پیش‌بینی درست از آب درنیامد، عوامل کمک‌کننده برای توجیه واقعیت ناخوشایند بسیار است و دیوار حاشا بلند. به این دلایل است که تاریخ اقتصاد مهجور و مغفول مانده است.

تئوری «اتریشی» چرخه تجاری

نظریه اتریشی چرخه تجاری استدلال می‌کند که رونقها و رکودها پدیده‌های ذاتی بازار آزاد نیستند بلکه در اثر دستکاری بانک‌های مرکزی پدید می‌آیند. این نظریه را اولین بار لودویگ فون میزس در سال ۱۹۱۲ در کتاب «نظریه پول و اعتبار» مطرح کرد. نظریه‌ای که ابتدا با عنوان  نظریه گردش اعتبار شناخته می‌شد و بعدها به نظریه اتریشی چرخه تجاری تغییر نام داد. چنانکه خود میزس هم اذعان دارد این مفهوم که گسترش اعتبار یا در واقع، واگرایی بین نرخ بهره بانکی و نرخ طبیعی آن  بر فرآیند بازار اثرگذار است حاصل تلاشهای نات ویکسل، اقتصاددان سوئدی بوده است. اما میزس در صورت‌بندی خود با الهام از نظریه اتریشی سرمایه(منگر و بوهم‌باورک) هویت منحصربفرد اتریشیها را به این نظریه بخشید. میزس نشان داد که نرخ بهره که از طریق گسترش اعتبار  به صورت مصنوعی پایین نگه داشته می‌شود، به تخصیص ناصحیح سرمایه می‌انجامد و فرآیند تولید را نسبت به الگوی زمانی تقاضای مصرف‌کننده بسیار زمان‌بر می‌کند. به گونه ای که سرانجام هم بازار کالاهای سرمایه‌ای و هم کالاهای مصرفی به خنثی کردن این تخصیص ناصحیح واکنش نشان می‌دهند. تخصیص ناصحیح اولیه به صورت رونق و بازتخصیص احتمالی در قالب رکود خود را آشکار می‌کنند.  از چشم‌انداز اتریشی، دوره رونق به‌رغم آثار ظاهرا خوشایندش در واقع مخرب و دوره رکود به رغم ظاهر ناخوشایند آن دوره بازگشت به واقعیت و سلامت  اقتصادی است.

تامین اجتماعی و اقتصاد آزاد

برخلاف آنچه اغلب تصور می‌شود، لیبرال‌ها یا طرفداران نظام بازار نخستین اندیشمندان دوران مدرن بودند که نه تنها بر اهمیت کار انسانی به عنوان منشا تولید ثروت تاکید کردند، بلکه در عین حال نخستین کسانی بودند که به وضعیت زندگی کارگران و به مسائل و نگرانی‌های آنها توجه کردند و برای رفع آنها به چاره‌جویی پرداختند. در اندیشه قدما، به‌ویژه فیلسوفان یونان باستان، کار به معنای تولیدی اقتصادی کلمه، فعالیتی از نوع پست و تحقیرآمیز بود که عمدتا به برده‌ها اختصاص داشت و انسان‌های آزاد تا حد ممکن باید از انجام آن اجتناب می‌کردند. شأن انسان از نظر آنها در زندگی اندیشمندانه است، در حالی‌که فعالیت یا کار بدنی او را به زندگی حیوانی نزدیک‌تر می‌کند. کار کردن نشانه وابستگی انسان به ضروریات زندگی مادی (حیوانی) یعنی تامین معیشت تلقی می‌شد و رهایی از این وابستگی راهی جز برده کردن دیگران نداشت. (آرنت، ۱۲۸) اما اندیشمندان دوران مدرن و در راس آنها پیشگامان اقتصاد سیاسی کلاسیک با رویکردی کاملا متفاوت، کار یعنی تلاش برای تامین زندگی مادی انسان را به عنوان یک ارزش متعالی مورد ستایش قرار می‌دهند و اساس تمدن و پیشرفت را در گرو آن می‌دانند. آنتوان دومونکرتین یکی از نخستین نظریه‌پردازان اندیشه اقتصادی مدرن، ثروت، رفاه و سعادت انسان‌ها را تابعی از میزان کار و صنعت آنها تلقی می‌کند. (دنی، ۱۰۵)

برای وی طبیعت برخلاف آنچه اندیشمندان قدیمی تصور می‌کردند منشا ثروت و رفاه انسان‌ها نیست، بلکه سرچشمه هستی انسان‌ها است. دیگر متفکران سیاسی و اقتصادی دوران جدید از جان لاک گرفته تا آدام اسمیت همین رویکرد را نسبت به کار انسان و اهمیت آن دارند. کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت با این سخن آغاز می‌شود که کار سالانه هر ملتی منشا عرضه همه وسایل معیشت و رفاه زندگی است که در طول سال مصرف می‌کند. (اسمیت، ۱۰۴) طبیعی است که این همه ستایش اندیشمندان و اقتصاددانان از کار نمی‌تواند توام با بی‌تفاوتی نسبت به شرایط انجام کار و وضعیت واقعی کارگران باشد.

نابرابری درآمدی برخواسته از نیروهای بازار بوده و دولت بایستی در آن دخالت کند

منشاء شکل گیری بعضی از اشکال نابرابری بهتر سایر انواع آن هستند. به عنوان مثال، نابرابری که در “سرمایه داری رفاقتی”، یا آن طور که “جِن اپستاین”، سردبیر بارونز، آن را “تفاله داری” می خواند، ایجاد می شود، قطعاٌ مورد پسند نیست. از این رو تمایز میان کارآفرینان اقتصادی و کاسبکاران سیاسی از اهمیت بالایی برخوردار است، چنانکه کارآفرینان اقتصادی به ایجاد ارزش برای جامعه مشغول هستند، در حالیکه کاسبکاران سیاسی دریافته اند که چگونه بواسطه لابی گری برای یارانه، مساعدت های خاص و قوانین ضدرقابتی، می توان منابع دیگران را به سمت جیب خود هدایت نمود. اگر روزی بتوانیم میان تفاله داران و کارآفرینان واقعی تمایز قائل شویم، تفاوت میان سازنده ها و گیرنده ها مشخص خواهد شد.  و نابرابری که از کارآفرینی صادقانه ناشی می شود بیش از آنکه نمایانگر درست نبودن چیزی باشد، نشان دهنده شکوفایی کلی است. در نظامی که هرکس در آن بواسطه فعالیت خلاق و مبادله وضعیت بهتری پیدا می کند، گروهی از مردم نیز ثروتمند خواهند شد. این از ویژگی های طبیعی سیستم است، سیستمی که کارآفرینان و سرمایه گذاران را برای آنکه مباشران شایسته سرمایه باشند، پاداش می دهد. و البته زمانی که مردم مباشران شایسته ای برای سرمایه نباشند، شکست خواهند خورد. به بیانی دیگر، مردمانی که سرمایه گذاری های بدی انجام داده با به خوبی در خدمت مشتریان خود نبوده اند، برای مدتی طولانی ثروتمند نخواهند ماند.

بنیان‌های قدرت سیاسی

اتین دو لابوئسی، حقوقدان، شاعر، و نظریه‌پرداز سیاسی فرانسوی بیش‌تر با ‌عنوان قهرمان مقاله‌ی «درباره‌ی دوستی» میشل دو مونتنی و همچنین نگارنده‌ی مقاله‌ی «گفتار در باب بندگی خودخواسته» به یاد مانده است:
«پس این فساد غول‌پیکر چیست که حتی شایسته‌ی نام بزدلی هم نیست، فسادی که هیچ واژه‌ای نتواند پستی آن را به‌قدر کفایت بیان دارد، فسادی که طبیعت آن را به دور افکنده و دهان‌مان از ذکرش کراهت دارد؟»

تیری به سوی همه‌ی حاکمان مستبد

همان‌طور که ما زندگی می‌کنیم، هر کس دیگری هم به‌اندازه‌ی ما از زادحق و امتیاز خود بهره می‌برد؛ زیرا خدا به‌واسطه‌ی طبیعت، او را آزاد آفریده است.