جورج اسمیث

جورج اسمیث

جورج اچ. اسمیث، عضو ارشد پیشین تحقیقاتی در موسسهٔ مطالعات انسانی، سخنران موضوع تاریخ آمریکا برای سمینارهای تابستانهٔ کیتو و سردبیر محصولات اندیشه است. چهارمین کتاب اسمیث که مهم‌ترین آنان نیز هست، به نام «نظام آزادی»، توسط انتشارات دانشگاه کمبریج در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است. از سال ۱۹۷۱، بیش از یک صد مقاله و نقد کتاب از اسمیث در انتشارات گوناگون از جمله: نیویورک تایمز، آریزونا دیلی‌استار، مجلهٔ ریزِن، د هیومنیست، کیتو پالیسی ریپورت و... به چاپ رسیده است. او یک ستون هفتگی دربارهٔ موضوعات آزادی‌خواهی و اندیشهٔ آزادی‌خواهی کلاسیک برای وب‌سایت Libertarianism.org که وب‌سایتی مربوط به موسسهٔ کیتو است، مطلب می‌نویسد. کارهای منتشر شدهٔ او عموماً به موضوعات حساسی مانند: اعدام، آنارشیسم، لیبرتارینیسم اشاره می‌کنند. همچنین او دربارهٔ اندیشمندانی مانند: ویلیام وُلَستُن، هربرت اسپنسر، تامس هابز، جان لاک، آین راند و چهره‌های دیگر قلم‌فرسایی‌های متعددی کرده است. همانطور که پیش‌تر اشاره شد، تعدادی از موضوعات وجود داشتند که همواره مورد توجه جورج اسمیث قرار می‌گرفتند. برای مثال او در کتاب ارزنده‌ی خود یعنی «نظام آزادی» در یکی از فصل‌های کتاب (مباحثی از تاریخ لیبرالیسم کلاسیک) سعی دارد چهره‌ی تازه‌ای از آنارشیسم را نمایان کند: « هرگاه نظریه‌ای «وضع طبیعی» (یا «جامعه‌ی طبیعی») را پیشفرض بگیرد، می‌توان با اطمینان فرض گرفت که قرار است از این مقدمه به توجیه حکومت، و نه آنارشیسم، برسد. برای فلاسفه‌ی سیاسی یک «وضع طبیعی» نقطه‌ی آغازین پرطرفداری به حساب می‌آید؛ کار این دسته از فلاسفه اگرچه با «وضع طبیعی» آغاز می‌شود، لیکن هیچگاه به همان‌جا ختم نمی‌شود. مدل‌های انگاره‌ایِ «وضع طبیعی» با هدف بخصوصی طراحی شده‌اند: که چالش‌ها و مشکلات یک جامعه‌ی آنارشیستی را به گونه‌ای ارائه کنند تا به نظر بیاید تنها «حکومت»، قادر به حل آن‌ها است. به طور دقیق‌تر، این مدل‌ها طراحی شده‌اند تا آن‌گونه از حکومت را که طراح مطلوب می‌داند توجیه کنند.» او در جایی دیگر از همین کتاب، درباره‌ی فرد لیبرال سخن می‌راند؛ کتاب با مقدمه‌ای تاریخی به شکل گیری مفهوم لیبرالیسم در قرن ۱۸آغاز می‌شود. اسمیت از ابتدا بر این نکته تاکید می‌کند که آنچه تحت عنوان لیبرالیسم بررسی می‌شود، امروزه در مجموعه‌ی کلی مفاهیم مربوط به لیبرالیسم، در اقلیت قرار دارد. کتاب با نقل قول‌هایی متنوع از متفکران لیبرال قرن ۱۷ و ۱۸ همراه است؛ این نقل قول‌ها و ارجاعات برای خواننده‌ی علاقه‌مند راهنمایی است برای مطالعات بیشتر پیرامون مسائل مختلف مورد بحث در کتاب. اما در همان ابتدا و در مقدمه، نویسنده با ارجاع به لرد اکتون برداشت مورد نظر خود از لیبرالیسم را اینچنین معرفی می‌کند: فرد لیبرال کسی است که‌ «ستاره قطبی او آزادی است؛ کسی که با در نظر گرفتن تمامی جوانب، عمل درست در سیاست را پیشبرد و افزایش بی‌انتهای آزادی می‌داند و نادرست برای او عملی است که مانع آن گردد». اسمیت از دهه ۱۹۷۰ به تدریس مشغول است، او ابتدا تحت حمایت انجمن خود فعالیتش را برای مطالعات فلسفی (با اداراتی در بلوار Sunset در لس آنجلس) ، و بعد از آن تحت نظارت انستیتوی کیتو و انستیتوی مطالعات انسانی (IHS) آغاز کرد. نزدیک به بیست سال، از اواسط دهه ۱۹۷۰ تا اواسط دهه ۱۹۹۰، او تابستان های خود را صرف تدریس فلسفه سیاسی و تاریخ سیاسی و روشنفکری آمریکایی برای دانشجویان دانشگاه در سمینارهای تحت حمایت مؤسسه Cato و IHS کرد. در طول دهه ۱۹۸۰، اسمیت برای بیش از شش سال به عنوان ویراستار عمومی محصولات دانش‌محور، در شرکتی مستقر در نشویل کار کرد که نوارهای ضبط‌شده‌ی صوتی آموزشی را در موضوعات فلسفه، تاریخ، اقتصاد و امور جاری دیگر تولید می‌کرد. در طول آن سال‌ها‌، اسمیت علاوه بر وظایف خود به عنوان ویراستار، نویسنده‌ی اصلی فیلمنامه «سریال اندیشمندان بزرگ سیاسی» محصولات دانش‌محور نیز بود. این ضبط ها به طور گسترده در کلاس‌های کالج مورد استفاده قرار گرفته‌اند. در سال ۲۰۱۳ او اثر مهم‌اش را در انتشارات دانشگاه کمبریج با عنوان: «نظام آزاد: مضامین تاریخ لیبرالیسم کلاسیک» منتشر نمود. وی در حال حاضر به نگارش مجموعه‌ای دنباله‌دار از مقالاتی در تاریخ اندیشه برای وبسایت لیبرتارینیسم مشغول است.

برده‌­داری به مثابه­ سوسیالیسم

فیتزهیو می­نویسد: برده­ داری، علاوه بر اینکه به عنوان هدف سوسیالیست­ها مردم را به یکدیگر نزدیک­تر می­کند، همچنین نیروی کار و سرمایه را به یکدیگر وابسته می­سازد، و بدین ترتیب آن­ها را پربارتر می­سازد. برده ­داری همچنین با کمونیسم در مورد تأمین هر فرد بر حسب نیازش و نه بر اساس میزان کارش، موافق است. مسأله خیلی برتر اینست که رهبر این جماعت در جایگاه  صاحب اختیار اعضاء، تحت تأثیر عواطف خانگی و علاقه­ ی شخصی بر آن است تا با محبت و به خوبی از آنان مراقبت کند. او همچنین به بهترین وجه از این دارایی مراقبت می­کند. بردگان نه تنها ارزشمندترین دارایی محسوب می­شوند، بلکه انسان­هایی ضعیف و وابسته هستند و ما نمی­توانیم آنچه را که شکننده و وابسته است را دوست نداشته باشیم.

کارگران آزاد با کارفرمایان خود در جنگ دائمی به سر می­برند. آنها به دنبال دستمزد بالا هستند -کارفرمایان برای کاهش دستمزد تلاش می کنند- و همچنین کارگران با پیشنهاد کمترین قیمت برای استخدام، با یکدیگر نیز می­جنگند. از این رو، با کارگران آزاد به مراتب بدتر از هر حیوانی در مزرعه­­ انگلیسی رفتار می­شود و گذران زندگی کارگران از آن حیوانات دشوارتر است؛ از این جهت، همواره با یک برده بهتر از حیوانات زبان­بسته رفتار می­شود و گذران زندگیش بهتر از آن حیوانات است.

فیتزهیو اظهار داشت که تنها اقلیت کوچکی از مردم -شاید ۱ تن از ۲۰ انسان- آنقدر باهوش خواهد بود که در یک اقتصاد رقابتی خودش را بالا بکشند. اکثریت نسبت به استثمار آسیب پذیر خواهند بود، بنابراین آنها سزاوار حمایت دیگران هستند. اما این حمایت نیازمند نظارت است و برده ­داری هر دو این موارد را تأمین می­کند:

در واقع همهی سوسیالیست­ها می­توانم بگویم، همه­ مردم موافقند که طبقه کار مشارکتی و همه­ اعضای ضعیف­تر جامعه نیاز به حمایت بیشتری از آنچه در حال حاضر دریافت می­کنند، دارند. اما، برای محافظت از انسان­ها، ما باید قدرت تأثیرگذاری و کنترل بر آن­ها را داشته باشیم…

ریشه‌های آموزش دولتی؛ ارسطو و فضیلت مدنی

ارسطو به‌مانندِ افلاطون، بین حوزه‌ی داوطلبانه‌ی جامعه و حوزه‌ی اجبارآمیز دولت تمایزی قایل نبود. درنتیجه، برای ارسطو آزادی فردی حتی آن‌قدر اهمیت نداشت که به‌هنگام تجویز قوانین آن را در نظر آورد. ارسطو به‌عنوان فیلسوفی که معتقد بود می‌داند چه چیزی برای یک جامعه‌ی خوب مورد نیاز است، گفت که «قوانین باید به پرورش بدنی در پرورش‌گاه‌ها و مدارس دولتی بپردازند.» سن ازدواج برای برای زنان باید حدود ۱۸ سالگی و برای مردان حدود ۳۷ سالگی باشد. ازدواج‌ها باید در زمستان انجام شود و «زوج‌های جوان باید از طریق فرزندآوری در خدمت دولت باشند.» زنان حامله باید به فعالیت‌های سبک بپردازند که [از آن جمله] ملزم کردن آن‌ها به رفتن برای زیارت به عبادتگاه‌های مذهبی است.

افلاطون علیه آموزش بازار آزاد

یک نظام حقوقی باثبات نیاز دارد اعضای یک جامعه از ارزش‌های واحد و لایتغیر اشباع شوند. و چون حتی کمترین انحراف در رفتار اجتماعی می‌تواند بر شخصیت تأثیر بگذارد، حاکمان باید جلوی بدعت را بگیرند. هر بدعتی در ترانه و رقص باید قدغن شود. این نکته را می‌توان بر اساس مثال مصری تقدیس ترانه و رقص رسمی عملی کرد. این امر یعنی بدعت‌گذار را می‌توان تبعید کرد و در صورت مقاومت، متهم به ارتداد کرد (جنایت بزرگی که مجازاتش در جامعه‌ی ایده آل افلاطون اعدام است. افلاطون آن‌قدر از بدعت می‌ترسید که حتی با بازی‌های جدید برای کودکان مخالفت کرد: “اگر کودکان در بازی‌های خود با بدعت‌های روبه‌رو شوند ناگزیر بسوی مردمانی کاملاً متفاوت از نسل قدیم می‌چرخند؛ آنان با متفاوت بودن، خواهان نوع زندگی متفاوتی می‌شوند، و سپس همان هم باعث می‌شود نهادها و قوانین جدیدی بخواهند.”

لیبرالیسم، قدیم و جدید!

ر اواخر قرن نوزدهم، لیبرال‌های اروپا و امریکا پی بردند که قربانیانِ کودتایی زبانی شده‌اند. آن‌گاه که دریافتند دیگر نه لیبرال که لیبرال‌های قدیمی خوانده می‌شوند؛ ویژگی‌ای که لیبرال‌هایِ خودجدیدخوانده بر ایشان تحمیل کردند و قبولانده بودند.

لیبرال‌های قدیم در حوزه‌های مختلف به دفاع از آزادیِ فردی برخاسته بودند، از جمله تجارت، مذهب، بیان، و رسانه‌ها. بسیاری‌شان به مخالفت و مبارزه با برده‌داری، قوای قهریه‌ی نظامی، قوانین جرایمِ بی‌بزه‌دیده، امپریالیسم، و جنگ‌هایی که به سببی جز دفاع از خویش در می‌گیرند، شهره‌اند. ایشان از نخستین کسانی بودند که خواهانِ حقوق برابر برای زنان و حقِ رهایی کودکان از آزارِ جسمی شدند.

ایده‌ها، فعل انسانی، و تغییر اجتماعی

اسمیت در این مطلب کوتاه به کاوش در طرقی می‌رود که از خلال‌شان اندیشه‌ها توانسته‌اند بر کنش‌های انسانی تاثیر بگذارند، و چراییِ الزامی بودن انگاره‌ها را برای موفقیت لیبرتارینیسم توضیح می‌دهد.

سرکوب آزادی اقتصادی؛ نمک، دکمه، پارچه چیتی، نیترات پتاسیم

چنان که یک مورخ نوشته، «یک‌ بار در شهر ولانس، ۷۷ نفر به دار آویخته شدند، ۵۸ نفر زیر چرخ خرد و خمیر شدند، ۶۳۱ نفر به بردگی در کشتی فرستاده ‌شدند و یک نفر هم به بیگاری گماشته ‌شد و هیچ‌کس بخشوده‌ نشد.» در طول ۷۱ سالِ تلاش برای پاک‌سازی بازار و خلاص‌کردن تولید‌کنندگان فرانسوی از پارچه‌‌ی چیتی، کلاً ۱۶ هزار نفر کشته شدند.

خاستگاه اسپارتی آموزش‌وپرورش دولتی

اسپارت فرد را ‌زیر سلطه‌ی دولت قرار داد. این موضوع مهمی نمی‌بود اگر فیلسوفانِ سیاسی قرون ۱۷ و ۱۸، که به‌دنبال استقرار شکلی جمهوری‌خواهانه از حکومت بودند، به تحسین و تمجیدِ اسپارت نمی‌پرداختند. شاید بپرسید که فیلسوفان سیاسی با گرایش‌های آزادی‌خواهانه چه درسی می‌توانستند از مدل اسپارتی بیاموزند الا این‌که آن را یک مدل سلبی درنظر بگیرند که سیاست‌هایی را که یک جامعه‌ی آزاد باید از آن‌ها برحذر باشد، به ما یادآوری کند. پس، اسپارت به چه خاطر مورد تمجید قرار گرفته؟ روشن است که به‌خاطر دستاوردهای فرهنگی و فلسفی‌اش نبوده ‌است … اسپارت جایگاه بی‌بدیلی در تاریخ آموزش‌وپرورش دارد و بزرگ‌ترین دستاورد منحصر‌به‌فرد آن چیزی نبود الا دولت‌اش، و دولت اسپارتی نخستین دولتی است که در گسترده‌ترین معنای کلمه، می‌‌تواند یک سازمان آموزش‌وپرورش قهری نامیده ‌شود.

آزادی؛ مفهومی اجتماعی، نه مفهومی فیزیکی

درست است که هابز هم مثل لاک و دیگر فردگراها٬ تعریف‌اش از آزادی را در چارچوب «آزادیِ منفی» طرح کرد، منتهی این چیزی بیش از یک شباهت سطحی نیست. تعریف هابز از آزادی٬ از اساس با تعریف لاک تفاوت دارد٬ لیکن تفاوت مواضع ایشان به‌واسطه‌ی تمایز متعارفی که [امروزه] میان آزادی منفی و مثبت گذاشته می‌شود، پنهان مانده. تمایز دیگری در کار است که در زمینه‌ی بحث از آزادی اهمیت به مراتب بیشتری دارد، و آن تمایز این است: آزادی به مثابه مفهومی مکانیکی که به رابطه‌ی فیزیکی میان چیزها اشاره دارد٬ و آزادی به مثابه مفهومی اجتماعی که به رابطه‌ میان انسان‌ها اشاره دارد.

دو گونه آزادی؛ آزادی مرتضی و آزادی موسی

طرح آزادی منفی٬ برای ترسیم جامعه‌ی آزادِ ایده‌آلِ آزادی‌خواهان می‌تواند گمراه‌کننده باشد. گرچه آزادی‌خواهان حاضرند (بلکه هم باید باشند) از منافع عمل‌گرایانه‌ی آزادی دفاع کنند٬ لیکن اکثر آزادی‌خواهان بر این باورند که جامعه‌ی آزاد نهایتاً باید بر بنیانی اخلاقی بنا شود—احترامی مثبت به خودفرمایی عقلانی-وجدانی فرد انسان. به طور خلاصه، آزادی از هر دو وجه مثبت و منفی برخوردار است.

آنارشی‌بازی!

آنارشی همواره موضوع مهمی در فلسفه سیاسی به حساب آمده اما رویکرد نوزیک در جدی انگاشتن آن به مثابه جایگزینی جدی برای جامعه‌ی سیاسی، استثنایی نادر است. زیرا که در غالب مواقع کارکرد آنارشی در سیاست، بازی کردن نقش جهنم بوده؛ مصداق زجر و مشقت پایان و تحمل ناپذیری برای جامعه. قاطبه‌ی فلاسفه در مقابل دورنمای آنارشی با وحشتی اغراق‌آمیز واکنش نشان می‌دهند؛ یک جامعه بدون حکومت غالبا آن‌قدر دهشتناک تصویر شده که در آن هر حکومتی، هرچند خودکامه، به زهرِ اجتماعیِ آنارشی شرف داشته باشد.