تیری به سوی همهی حاکمان مستبد
همانطور که ما زندگی میکنیم، هر کس دیگری هم بهاندازهی ما از زادحق و امتیاز خود بهره میبرد؛ زیرا خدا بهواسطهی طبیعت، او را آزاد آفریده است.
همانطور که ما زندگی میکنیم، هر کس دیگری هم بهاندازهی ما از زادحق و امتیاز خود بهره میبرد؛ زیرا خدا بهواسطهی طبیعت، او را آزاد آفریده است.
تنها چند ثانیه! یک نظرسنجی با یک پرسش!
ایزابل پَتِرسن رماننویس و منتقد ادبی آمریکایی است که در سال ۱۹۴۳ یک اثر فلسفی به نام «خداوندگار ماشین» منتشر ساخت. در این گزیده از «خداوندگار ماشین» پترسن استدلال میکند که وقتی هستی هر انسان را با هستی دیگر انسانها تعریف کنیم، همچون وقتی که یک انساندوست خیرخواه هستی خود را منحصراً با خدمت به دیگران تعریف کند، آنگاه «هستیِ انسان برای دیگران از خلال دیگران و به وسیلهی دیگران» بر اساس منطق خود به گیوتین راه میبرد.
جوهرهی قانون عدالت آن است: قانونی که عادلانه نباشد، اصلاً قانون نیست … قانون باید در دفاع از ما باشد نه تله و دامی برای ما … آن قانونی که برای جامعه زیانبخش باشد و عدالت را [از مسیر خود] منحرف سازد، و آن هدفی را تباه سازد که [بدواً] باید برای آن وضع میشده، به بالاترین درجه ناعادلانه است و مطلقاً بیاعتبار … مهمترین حقوق اینجهانی همگی انسانهای شرافتمند اینها هستند: حفظِ جان، آزادی و مال.
قانون عامه بهترین و عامترین حق مادرزاد مردمان عادی است که هم از داشتهها، زمینها و عایداتشان حراست میکند و هم از همسر، فرزندان، جسم، شهرت و حیاتشان … هیچ مردی، چه مقام روحانی یا آدمیزاد دنیایی نباید از راز درونِ قلباش مورد سؤال قرار بگیرد … خانهی هر انگلیسی بهسانِ قلعهی او است.
سوسیالیسم، از تعهدی برای درمان معضلات اقتصادی و اخلاقی سرمایهداری سر برآورد، ولی در عمل هم در خرابکاری اقتصادی و هم در قساوت اخلاقی گوی سبقت را از سرمایهداری ربود. با این همه، هم انگاره و هم آرمان سوسیالیسم هنوز پابرجا هستند. این که آیا سوسیالیسم به یکی از اشکالش، در قامت یک نیروی سازمانبخش عظیم، نهایتاً دوباره عرضاندام خواهدکرد یا نه، معلوم نیست، ولی هیچکس بدون درنظرداشتن روایت دراماتیک ظهور و افول سوسیالیسم نمیتواند چشماندازهای آن را با دقت رصد کند.
آیا متوجه نیستیم که شهرهای باشکوه به دست مردم ایجاد شده و به دست شاهزادگان ویران شدهاند؟ یک دولت با دسترنج شهروندانش توانگر میشود و با طمع حاکمانش تاراج میشود؟ قوانین خوب از سوی نمایندگان مردم وضع شده و از سوی پادشاهان نقض میشوند؟ مردم علاقهمند به صلح هستند و پادشاهان جنگ به راه میاندازند؟
ساعتها در دانشکده با دوستانم بحث و جدل می کردم که چرا این ایده بیمعنی است و جایگاهی در دنیای واقعی ندارد. …هستهی اصلی سیستم عاملهایی که بسیاری از برنامههای کمپانیهایی مثل گوگل و فیسبوک روی آن کار میکنند، مبتنی بر کدی است که بر اساس همین ایده طراحی شد. به طور خلاصه این ایده با کمی تغییرات به خوبی کار کرد و همهگیر شد و پیشبینی من، با تمام اطمینانی که به تحلیلم داشتم، اشتباه از آب درآمد. اما سوالی که مدتها طول کشید تا برایش پاسخی پیدا کنم این بود که چرا این ایده کار کرد و این چنین همهگیر شد؟ چرا افرادی در سرتاسر دنیا حاضر هستند ساعتها کار و تلاش خودشان را به رایگان در اختیار دیگران قرار بدهند؟
«ارزش دادوستدی» هر چیز نتیجهی «اجتماعی» «آشکار» شدن ارزشگذاریهای «ذهنی» «نامتقارن» و «نایکسان» آحاد جامعه است که با هر «دادوستد» در دنیای «واقعی» در معرض انتخابی از جنس «یکیبیشتر-یا-یکیکمتر» هستند، و ارزش ذهنیشان از هر چیز یک نسبت «معکوس» دارد با میزان بهرهمندیشان از آن. انتظار میرود که در یک اقتصاد رقابتی «ارزش دادوستدی» هر چیز برابر با «هزینهی مارژینال» تولید آن باشد.
متن پیشرو گزیدهای است از کتاب «اخلاقیات بازتوزیع» به قلم اندیشمند فرانسوی برتران دجوونل (۱۹۰۳- ۱۹۷۸). دجوونل از زوایهی تأثیر یکنواختسازی درآمد بر تولید فرهنگی منطق بازتوزیع قهری را به نقد میکشد. او استدلال میکند که ورود دولت به بازتوزیع قهری درآمد بالضروره موجب افول تولیدات فرهنگی میشود؛ امری که مدافعان یکنواختسازی درآمد خود آن را بر نمیتابند. برای خنثی کردن آن اثر نامطلوب، در قدم بعد، بر اساس منطق موقعیت، دولت به حمایت از تولیدات فرهنگی بر میخیزد، تا وضع تولید فرهنگی به پیش از بازتوزیع بازگردد. اما آنچه به این ترتیب اتفاق میافتد این است که نقشآفرینی دولت به بازتوزیع درآمد به تصدیگری دولت در حوزهی فرهنگ راه میبرد. بنابراین قرار است بازتوزیع درآمد صورت بگیرد، اما چیزی که حاصل میشود انتقال قدرت از جامعه به دولت است.