خودکفایی فقیر میکند؛ تشریک مساعی است که غنی میکند
این روزها رسم شده است در مورد «مایل-خوراک» [یا کیلومتر-غذا] داد سخن دهند. هر چقدر غذایی که به بشقاب شما میرسد راه بیشتری طی کرده باشد، سوخت بیشتری مصرف شده است و صلح بیشتری در راه رسیدن آن به شما قربانی شده است. ولی چرا مساله را فقط به خوراک محدود کنیم؟ یعنی نباید به مایلِتیشرت هم اعتراض کنیم؟ یا مایلِ لپتاپ؟ هر چه نباشد میوه و سبزیجات خیلی بیشتر از ۲۰ درصد صادرات کشورهای فقیر است، در حالی که بیشتر لپتاپها از کشورهای ثروتمند میآیند. بنابراین انگشت گذاشتن روی واردات خوراک و فاصلهای که غذا طی میکند نگرشی تبعیضآور است که تنها کشورهای فقیر را مورد حملهی تحریم قرار میدهد. اخیراً دو اقتصاددان پس از بررسی موضوع دریافتهاند که مفهوم مایل-خوراک «شاخصی ذاتاً مخدوش برای توسعهی پایدار است.». میزان انتشار [گازهای گلخانهای، دی اکسید و منوکسید کربن و …] در رساندن خوراک از مزرعه به فروشگاه تنها ۴ درصد کل انتشاری است که در طول عمر خوراک رخ میدهد. اگر بخواهیم به جای واردات هوایی خوراک آن را در خود بریتانیا منجمد کنیم، میزان انتشار کربن ده برابر میشود و میزان انتشار کربن توسط مشتریانی که به فروشگاه مراجعه میکنند ۵۰ برابر خواهد شد. برهی نیوزلندی تا رسیدن به بشقاب یک انگلیسی یک چهارم کربنی را منتشر میکند که برهی ولزی در همین فاصله انتشار میدهد. ری پای کربن گل رز هلندی که آن را در گرمخانههای صنعتی رویانده باشند و در لندن بفروشند، تا شش برابر رزی میرسد که آن را زیر آفتاب کنیا با آبی پرورش داده باشند که با انرژی زمینگرمایی از حوضچههای پرورش ماهی منتقل شود و بهانهی استخدام زنی کنیایی باشد.
در واقع ناپایدرای و سستبنیادی که هیچ، وابستگی متقابل کشورهای مختلف جهان به یکدیگر به واسطهی دادوستد همان چیزی است که زندگی مدرن را تا حدی که میبینیم پایا و پایدار و تاب آوردنی کرده است. فرض کنید تولیدکنندهی لپتاپ محلتان بگوید فعلاً سفارش ساخت سه دستگاه لپتاپ گرفته و بعدش هم که تعطیلات کریسمس است، پس تا قبل از زمستان نمیتواند برای شما لپتاپ بسازد و چارهای ندارید جز مکیدن سماق. یا فرض کنید گندمکار محل بگوید باران اخیر باعث شده است که تولید آرد امسالش نصف شود و مجبورید تا کاشت بعدی با گرسنگی سر کنید. اما نه، به جای اینها من و شما در دنیایی زندگی میکنیم که از بازار جهانی لپتاپ و گندم بهرهمند است. بازاری که در آن بالاخره جایی کسی پیدا میشود که چیزی برای فروش به شما داشته باشد و به ندرت جنسی نایاب میشود. تنها قیمتها نوسانات معقولی دارد.
مثلاً در دورهی ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸ قیمت گندم تقریباً سه برابر شد، همان طور که در اروپای ۱۳۱۵ تا ۱۳۱۸ چنین شد. در حادثهی قدیمیتر اروپا جمعیت کمتری داشت، کشاورزی بالکل طبیعی بود و مایل-خوراک کوتاه و کم بود. اما در ۲۰۰۸ کسی به خاطر کمبود غذا نه نوزادی را خورد و نه جنازهای را از سر دار دزدید. درست تا قبل از آمدن راهآهن آواره شدن به دنبال غذا ارزانتر از پرداختن هزینهی هنگفت وارد کردن خوراک به منطقهی دچار قحطی بود. استقلال مخاطره توزیع میکند.
کاهش نیروی کاری کشاورزی باعث بهت و حیرت اقتصاددانان اولیه شده بود. فرانسیس کوزنی و دیگر همپالکیهای فیزیوکراتش [اقتصاددانان فرانسوى قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است] در فرانسهی قرن هجدهم مدعی بودند که تولید کارخانهای هیچ بر ثروت نمیافزاید و گذار از کشاورزی به صنعت باعث کاستی در ثروت مملکت خواهد بود. به قولی ایجاد ثروت واقعی تنها [با] کشاورزی [مقدور] است. دوباره، دو قرن بعد در اواخر قرن بیستم افول اشتغال در بخش صنعتباز اقتصاددانانی را در بهت و حیرتی مشابه فرو برده است. اقتصاددانانی که این امر را پرتی سبکسرانهای از کسب و کار مهم تولید میدیدند. آنها هم همان قدر در خطا بودند. تا وقتی مردم به خرید خدماتی که ارایه میکنید متمایلاند، چیزی به نام اشتغال کاذب وجود خارجی ندارد. امروزه ۱ درصد [نژاد بشر] در بخش کشاورزی و ۲۴ درصد در صنعت اشتغال دارند و ۷۵ درصد باقی مانده را آزاد میگذارند تا فیلم و خوراک رستوران و بانکداری و بیمه و عطردرمانی عرضه کنند.