1400

زمانی که امید به مانع تبدیل می‌شود

هرگز در تاریخ بشر امید قوی‌تر از انسان نبوده و در عین حال هیچوقت اینقدر به انسان صدمه نزده، همانند آنچه که در این جنگ و در این اردوگاه کار اجباری به بار آورده است. هیچ‌وقت بهمان یاد نداند از امید دست بکشیم و دقیقا به همین دلیل است که امروز در اتاق‌های گاز تلف می‌شویم.
برای هانا آرنت، امید مانعی خطرناک بر سر کنش‌های شجاعانه بود. در عصر تاریکی، معجزه نجات‌بخش جهان کنشمند بودن است.

اینک روشنگری: فصل پنج، عمر

تلاش برای زنده ماندن غریزه اصلی موجودات زنده است. انسان‌ها نیز قوه ابتکار و عزم و اراده خود را برای به تاخیر انداختن مرگ تا جای ممکن به ‌کار می‌گیرند. خداوند در عهد عتیق به انسان فرمان می‌دهد: «حیات را برگزین تا تو و فرزندانت زنده بمانید». دیلان توماس شاعر انگلیسی ملتمسانه فریاد می‌زند: «بخروشید، در برابر مرگ نور بخروشید». عمر طولانی بزرگترین نعمت و آرزوی آن مهم‌ترین دعای خیر در همه جوامع است.
فکر می‌کنید یک انسان امروزی به ‌طور متوسط چقدر عمر می‌کند؟ در نظر داشته باشید که میانگین طول عمر جهانی در اثر مرگ و میر زودهنگام ناشی از گرسنگی و بیماری در کشورهای در حال توسعه پایین کشیده می‌شود، خصوصاً مرگ و میر نوزادان که تعداد زیادی صفر وارد محاسبه میانگین می‌کند.
پاسخ این سوال برای سال ۲۰۱۵ این است: ۷۱.۴ سال. این عدد چقدر به حدس شما نزدیک بود؟

تقابل نگرش ها؛ ریشه های ایدئولوژیک کشمکش های سیاسی، فصل اول

یکی از نکات جالب توجه در مورد گرایش های سیاسی افراد این است که اغلب، افرادی که درباره ی یک موضوع جهت گیری مشابهی دارند، در مورد موضوعات مختلف دیگر نیز، جبهه گیری های مشابهی انجام می دهند. این در حالی است که این موضوعات ممکن است هیچ ارتباط ذاتی ای با یکدیگر نداشته باشند و طیف گسترده ای از مباحث، از میزان هزینه های نظامی یک کشور گرفته تا قوانین مربوط به مواد مخدر تا سیاست‌های پولی یا آموزشی را در بر بگیرند. با این وجود مکرراً دیده می‌شود که همان چهره های آشنا، در دو طرف یک شکاف سیاسی صف‌آرایی کرده و چشم در چشم همدیگر می دوزند. این اتفاق بیش از آن تکرار می‌شود که بتوان آن را تصادفی دانست، و از طرف دیگر، هدایت نشده تر از آن به نظر می رسد که بتوان آن را حاصل برنامه ریزی قبلی پنداشت. نگاهی دقیق تر به استدلال هایی که طرفین ارائه می دهند، اغلب نشان می دهد که آن ها از پیش فرض های اساساً متفاوتی شروع به استدلال می کنند. این پیش فرض های متفاوت واغلب تلویحی، همان عاملی هستند که باعث تقابل مکرر افراد و گروه ها بر سر کثیری از موضوعات (به ظاهر) نامرتبط می شود؛ این افراد (و گروه ها) نگرش های متفاوتی به چگونگی کارکرد جهان دارند…

جورج اوروِل، در باب چراییِ نگارشِ رمانِ ۱۹۸۴

بیش‌ترِ اهالیِ سرشناسِ قلم قرن بیستم – نویسندگانِ کتاب، مقاله، گزارش – نامه‌هایِ بسیاری هم نوشته‌اند. گاهی اوقات نامه‌هایِ آن‌ها بازتابِ ”حقیقتِ“ نوشته‌های‌شان و نیز شکل‌دهنده‌ی آن‌ها است؛ بعضی اوقات هم در قالبِ کتابی جمع می‌شوند. هردوی این قضیه‌ها در موردِ جورج اوروِل صحّت دارد. نویسنده‌ای که مجموعه‌ای از نامه‌هایش، به ویرایشِ پیتر دیویدسون، منتشر شده است. نامه‌ی شگرفی که پیشِ رو دارید هم از این مجموعه گرفته شده است، نامه‌ای به‌سالِ ۱۹۴۴ خطاب به فردی به نامِ نوئل ویلمِت، که از نویسنده‌ی ۱۹۸۴ و مزرعه‌ی حیوانات پرسیده بود «آیا تمامیت‌خواهی، رهبر‌پرستی و این‌ها، حقیقتاً در حال رشد و گسترش هستند؟ چون به‌نظر نمی‌رسد در [انگلیس] و ایالات متحد این‌طور باشد.» اوروِل در پاسخِ می‌نویسد:

افزایش حداقل دستمزد می‌تواند منجر به کاهش بهره‌وری شود

سیاست‌ها می‌توانند بر روی رفتار شرکت‌ها به اشکالی پیچیده و به‌هم‌پیوسته تأثیر بگذارند. علاوه بر تغییر نرخ اشتغال، مطالعات نشان می‌دهد که شرکت‌ها ممکن است به صورتی استراتژیک و با تغییر رویکردهای خود در زمینه‌های دیگر به افزایش حداقل دستمزد پاسخ دهند، مانند ایجاد تغییر در برنامه زمانی نیروی کار. این موضوع می‌تواند پیامدهای قابل‌توجهی در رفاه کارکنان داشته باشد، اما به‌دست‌آوردن آمار برنامه زمانی نیروی کار اغلب دشوارتر از آمار تعداد نیروی کار است. افزایش حداقل دستمزد نیز اغلب با انبوهی از عوامل و سیاست‌های خارجی دیگر همراه است، و شناسایی محیط‌های آزمایشی با امکان مقایسه عادلانه قبل و بعد از افزایش دستمزد را، مشکل می‌کند…
وقتی نوبت به ارزیابی تأثیر حداقل دستمزد بر رفاه نیروی کار می‌رسد، اقتصاددانان و سیاست‌گذاران تمایل دارند که فقط بر نرخ اشتغال تأکید کنند. اما مطالعه ما نشان می‌دهد که عوامل دیگر، مانند مزایا و برنامه زمانی نیروی کار، می‌توانند تفاوت عمده‌ای ایجاد کنند. حتی اگر نرخ اشتغال کلی ثابت بماند، افزایش حداقل دستمزد می‌تواند شرکت‌ها را به سمت تغییر استراتژیک در برنامه زمان‌بندی کار خود سوق دهد که در نهایت می‌تواند تأثیر منفی قابل‌توجهی بر رفاه نیروی کاری که این سیاست‌ها برای محافظت از آنها اعمال شده، داشته باشد.

قدرت و توهم: صدسالگی حزب کمونیست چین

اول ژوئیه، حزب کمونیست چین صدمین سالگرد تولد خود را جشن می‌گیرد. این حزب همیشه خود را «بزرگ، شکوهمند و درست» خوانده است و با شروع قرن دوم خود، دلیل خوبی برای رجزخوانی دارد. نه‌تنها بسیار بیشتر از آنچه اکثر منتقدانش پیش‌بینی کرده‌اند زنده مانده است. همچنین به نظر می‌رسد که درحال‌رشد است. هنگامی‌که اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ منحل شد، بسیاری از صاحب‌نظران فکر می‌کردند که بعد از آن نوبت به قدرت بزرگ دیگر کمونیست خواهد رسید…
خطرناک‌ترین تهدید برای آقای شی از طرف توده مردم نیست، بلکه از درون خود حزب است. علی‌رغم همه تلاش‌های او، حزب، از جناح‌بندی، خیانت و سستی ایدئولوژیک رنج می‌برد. رقبایی که به توطئه برای به دست گرفتن قدرت متهم شده‌اند به زندان افتاده‌اند. سیاست چین مبهم‌تر از دهه‌های گذشته است، اما تصفیه‌حساب‌های بی‌پایان آقای شی نشان می‌دهد که او دشمنان پنهانی بیشتری نیز دارد.
احتمالاً بزرگ‌ترین لحظه بی‌ثباتی زمان جانشینی است. هیچ‌کس نمی‌داند چه کسی بعد از آقای شی خواهد آمد، یا حتی چه قوانینی بر این انتقال حاکم است.

نقدی بر کتاب دکترین شوک نایومی کلاین

به نظر می رسد کتاب دکترین شوک، اثر نایومی کلاین افشای طبیعت بی رحم سرمایه داری بازار آزاد و نماینده پیشروی آن میلتون فریدمن باشد. کلاین استدلال می کند، سرمایه داری دست به دست دیکتاتوری و شقاوت پیش می رود و دیکتاتورها و دیگر اشخاص سیاسی بی توجه به نیک و بد، از شوکها برای محکم کردن پایه های قدرتشان و انجام اصلاحات بازارآزاد نامطلوب، سوء استفاده می کنند. کلاین، شیلی تحت فرمان آگوستینو پینوشه، بریتانیای زمان مارگارت تاچر، بحران میدان تیان ان من در چین و جنگ در حال انجام عراق را نمونه هایی از این فرایند ذکر می کند.

تحلیل کلاین تقریبا در هر سطحی ناقص است. گفته ها و نوشته های فریدمن، مدافع صلح، دموکراسی و حقوق فردی بودن او را آشکار می کند. فریدمن استدلال می کند اصلاحات اقتصادی تدریجی به اصلاحات تندرو ترجیح دارد و عامه مردم باید کاملا از آنها مطلع شوند تا خودشان را آماده کنند. بعلاوه فریدمن رژیم پینوشه و جنگ تحمیل شده به عراق را محکوم می کند.

مثالهای تاریخی کلاین تحت موشکافی دقیق، توان توضیحی خود را از دست می دهند. برای مثال کلاین عنوان می کند، سختگیری میدان تیان ان من برای شکست دادن مخالفین اصلاحات طرفدار بازار بود، در حالیکه آن عمل باعث شد آزادسازی برای سالها متوقف شود. او همچنین استدلال می کند تاچر از واقعه جنگهای فالکلند به عنوان پوششی برای سیاستهای غیر محبوب استفاده کرد، در حالیکه آن سیاستهای اقتصادی و نتایجشان از حمایت عمومی قوی بر خوردار بودند.

ادعاهای تجربی وسیع تر کلاین، بهتر از این نیست. مطالعات درباره آزادی اقتصادی و سیاسی آشکار می کند، حکومتهائی با آزادی سیاسی کمتر، تمایل دارند در مقابل آزادسازی بازار مقاومت کنند، اما دولتهائی با آزادی سیاسی بیشتر، به همان اندازه آزادی اقتصادی را تعقیب می کنند.

اینک روشنگری: فصل چهار، پیشرفت‌هراسی

روشنفکران از پیشرفت بیزارند. روشنفکرانی که خود را «پیشرو» می‌نامند واقعاً از پیشرفت بیزارند! البته نه اینکه آنها ثمرات پیشرفت را دوست نداشته باشند. بیشتر آنها به جای قلم و دوات از کامپیوتر برای نوشتن استفاده می‌کنند و ترجیح می‌دهند عمل جراحی‌شان با استفاده از بیهوشی انجام شود. آنچه این طبقه ورّاج را آزار می‌دهد نفس ایده پیشرفت و این باور عصر روشنگری است که از طریق فهم جهان می‌توانیم وضع بشر را بهبود ببخشیم. آنها فرهنگ لغات کاملی از تهمت و استهزا برای تحقیر باورمندان به پیشرفت بکار می‌برند: اگر فکر می‌کنی دانش می‌تواند به حل مشکلات کمک کند «ایمانی کور» و «باوری شبه مذهبی» به «خرافات کهنه» داری و «امیدی واهی» به «افسانه پیشرفت» بسته‌ای. تو «هواداری مشتاق» برای «باور عامیانه ما می توانیم آمریکایی» هستی و برای «ایدئولوژی اعضای هیئت مدیره‌» شرکت‌های «سیلیکون ولی» و «اتاق بازرگانی» هورا می‌کشی. تو یک «ویگ»، «خوشبینِ ساده لوح» یا «خوش خیال»ی؛ نسخه‌ای مدرن از «پانگلوس»، همان شخصیت معروف کتاب ولتر که معتقد بود: «در بهترین دنیای ممکن، همه چیز در بهترین حالت خود است».
اما شخصیت پروفسور پانلگوس به چیزی که ما امروز فردی بدبین می‌دانیم بسیار نزدیک‌تر بود. یک خوشبین واقعی باور دارد که جهان می‌تواند خیلی خیلی بهتر از آن چیزی که امروز هست باشد. قصد ولتر در کتاب «کاندید» هجو امید عصر روشنگری به پیشرفت نبود…

تله ایده‌ها

«یک شخص به دلیل جاذبه کمونیسم به آن نمی‌پیوندد بلکه محرکش ناامیدی ناشی ار بحران‌های تاریخی است. در غرب تمام روشنفکرانی که کمونیست شدند بدنبال پاسخ یکی از این دو سوال بودند: جنگ و بحران اقتصادی.» البته چمبرز و اکثر کمونیست‌ها توضیح نداده‌اند چرا تصور می‌کردند کمونیسم راه حل آن مشکلات بود، ولی هرچه دنیا بدتر شد اعتقاد آنها هم قوی‌تر گشت تا انقلاب روسیه را به سراسر جهان ببرند و برای حل بحران اقتصادی مالکیت خصوصی را مصادره کرده و کشاورزی را اشتراکی نمایند. به عبارت دیگر به ثروتمند تبهکاران درسی بدهند که هرگز فراموش نکنند. البته بیشتر روشنفکران عصر حاضر کمونیست نشدند ولی بنظر میرسد شرایط بد باعث تحریک ایده‌های بد و در پی آن سیاست‌ها و شرایط بدتر می‌گردد.

کاپیتالیسم و آزادی، فصل اول: رابطه آزادی اقتصادی با آزادی سیاسی

بسیاری معتقدند که سیاست و اقتصاد دو مقوله جدا و بی‌ارتباط با یکدیگرند؛ آزادی فردی مربوط به سیاست و رفاه مادی مسئله‌ای اقتصادی است و هر ترکیب سیاسی را می‌توان با هر ترکیب اقتصادی در هم آمیخت. نمونه بارز این تفکر در عصر حاضر آن است که آنانی که «سوسیالیزم خودکامه‌»‌ی روسیه را به چوب محدودیت آزادی‌های فردی می‌رانند، خود هوادار«سوسیالیزم دموکراتیک» هستند و همچنین، دیگرانی که معتقدند امکان دارد کشوری ویژگی‌های اساسی تشکیلات اقتصادی روسیه را اقتباس کند و در همان حال، با استفاده از تمهیدات سیاسی، آزادی فردی را تأمین کند. موضوع این فصل اثبات موهوم بودن این دیدگاه است، اثبات این که بین سیاست و اقتصاد ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد و آمیزش تفکرات سیاسی و اقتصادی فقط در مواردی مشخص امکان پذیر می‌گردد، و به ویژه اینکه یک جامعه سوسیالیست نمی‌تواند آن جا که موضوع تضمین آزادی‌های فردی در میان است، در عین حال دموکرات هم باشد.
نظام اقتصادی در ارتقای جامعه آزاد نقشی دوگانه بازی می‌کند. از یک سو، آزادی در نظام اقتصادی به خودی خود جزئی از مفهوم گسترده آزادی است و بنابراین آزادی اقتصادی خود یک هدف است. از سوی دیگر، آزادی اقتصادی ابزاری ضروری برای دستیابی به آزادی سیاسی است.