1400

کاپیتالیسم و آزادی، مقدمه

پرزیدنت کندی, رئیس جمهورسابق امریکا, در بخشی از سخنرانی ریاست جمهوری خود چنین گفت: “نپرسید که کشورتان چه می تواند برای شما انجام بدهد, بپرسید شما چه می توانید برای کشورتان انجام بدهید.” جالب اینجاست که توجه نقل قول کنندگان به شخص گوینده است نه محتوای سخن او.

این جمله رابطه شهروند و دولت را به گونه ای که بیانگر ارمان های انسانی آزاد در جامعه ای آزاد باشد, نشان می دهد. عبارت پدرمآبانه ” کشورتان چه کاری می تواند برای شما انجام بدهد”, اشاره ای است به این نکته که دولت قیم شهروند است و شهروند تحت قیومت دولت می باشد, اما این امر با اعتقاد انسان های آزاد که خودرا حاکم بر سرنوشت خویش می دانند در تضاد است. عبارت کلیشه ای ” شما چه کاری می توانید برای کشورتان انجام بدهید ” نیز بیانگر آن است که دولت ارباب یا خداست و شهروند نوکر یا مرید. در دیدگاه انسان آزاد, کشور تنها مجموعه ای از انسان است که آنرا تشکیل می دهند, نه چیزی بیشتر: چنین انسانی به میراث مشترک افتخار می کند و به سنت ها وفادار است, پس او دولت را وسیله و ابزار تلقی می کند نه اهداکننده نیکی ها و نه ارباب یا رب النوعی که باید چشم بسته پرستش شود.

پول خصوصی

پول خصوصی رقیب هیچ نظریه ی اقتصادی دیگری نیست. هم با نظریه‌ی پول کالایی سازگاری دارد و هم با نظریه‌ی پول اعتباری؛ هم با چارچوب فکری کسانی که هوادار تئوری مدرن پولی هستند سازگار است و هم با تفکر کسانی که مایلند دولت مسیر توسعه را پیش ببرد و پیشران نخست اقتصاد باشد و با اوراق قرضه، تامین مالی گسترده کند. برای کسانی که  هوادار هدایت اعتبار هستند هم گزینه‌ی مطلوبیست. ممکن است اسامی مختلفی رویش بگذارند؛ ممکن است یک نفر آن را اعتبار خصوصی بنامد، ممکن است دیگری  چک و برات و… را به آن اطلاق کند…

زندگی در دوره طلایی انکار

افرادی که درگیر تئوری‌های توطئه می‌شوند وقت زیادی را صرف استخراج معنا از مسائل بی‌اهمیت می‌کنند. شایعات عجیب و غریب را می‌توان به عنوان اخبار جعلی پرورده شده‌‌ توسط تئوری توطئه کنار گذاشت…
…پیشنهاد می‌کنم هرکدام از ما از خودمان شروع کنیم. همه‌ی ما حواس‌پرتی داشته‌ایم. همه‌ی ما در چند قطبی‌ها گیر افتاده‌ایم. همه‌ی ما نسبت به پذیرش باورهای غلط آسیب‌پذیریم. همه‌ی ما به یک اندازه در برابر انکار یا نادیده‌گرفتن حقایق آسیب پذیریم. همه‌ی ما باید درنگ کنیم، آرام بگیریم و سوال کنیم و تصور کنیم که ممکن است به اشتباه افتاده باشیم. این یک نوصیه ساده‌است ولی از دست روی دست گذاشتن بهتر است؛ در عین توصیه‌ای است که ساده‌تر از این است که انکار شود.

اینک روشنگری: فصل سوم، ضدیت با روشنگری

یکی از انتقادات رایج به روشنگری این است که یک پروژه غربی است و برای کل جهان با همه تنوعش مناسب نیست. چنین انتقادی ناشی از نوعی جهل مرکب است. اولاً هر آرمان و پروژه‌ای بالاخره باید از یک جا آغاز شود و این موضوع نمی‌تواند ملاکی برای شایستگی یا عدم آن باشد. ثانیاً با اینکه بسیاری از اندیشه‌های روشنگری به واضح‌ترین و اثرگذارترین شکل خود در اروپا و آمریکای قرن هجدهم بیان شده‌اند اما این اندیشه‌ها ریشه در عقل و سرشت بشر دارند و هر انسان عاقلی می‌تواند به آنها متعهد باشد. به همین دلیل است که آرمان‌های روشنگری در طول تاریخ به دفعات توسط تمدن‌های غیر غربی نیز بیان شده‌اند.
اما در مواجه با این ادعا که آرمان‌های روشنگری اصول راهنمای تمدن غربی هستند اولین واکنش من این است: ای کاش اینطور بود! جنبش‌های ضد روشنگری به سرعت در پی عصر روشنگری پدیدار شدند و جهان غرب را به دو قسمت تقسیم کردند. به محض اینکه مردم وارد «روشنایی» شدند عده‌ای شروع به طرح این ایده کردند که «تاریکی» هم خیلی بد نبود، اینقدر هم نباید «جرات اندیشیدن» داشت، باید به عقاید گذشته یک فرصت دیگر داد و اینکه سرنوشت بشر هبوط و سقوط است نه پیشرفت.

اخلاق بازار

یکی از نقدهای رایج به بازار این است که از نظر اخلاقی انسان را تباه کرده و به سمت خودخواهی، فساد، چپاول‌گری، و فرومایگی می‌راند. حتی آدام اسمیت که به طرفداری از بازار آزاد شهرت دارد هم فکر می‌کرد زندگی در جامعه بازاری دارای هزینه‌های اخلاقی است. بنظر ارسطو دنبال سود بودن در نهایت راه به جایی جز سواستفاده از دیگران نمی‌برند. به عقیده منتقدین بازار، پیشرفت‌های اقتصادی ناشی از صنعت، خلاقیت، و نوآوری متاثر از جاه‌طلبی، حسادت، و در نهایت خودفریبی بوده و از درون این وضعیت هم نابرابری، بی‌عدالتی، و حکومت‌های استبدادی زاده می‌شوند. از طرف دیگر تجار و افرادی که بازار را کنترل می‌کنند اصلی‌ترین بازیگران این سیستم هستند که با بهره کشی از دیگران باعث سرکوب جامعه و افراد درون آن می‌گردند.
حال دو اقتصاددان به نام‌های ویرجیل استور و جینی چوی در کتاب “آیا بازار اخلاق را تباه می‌کند؟” به این سوال قدیمی پرداخته و می‌پرسند اگر واقعا بازار باعث تباهی است آنگاه ما باید شاهد افت اخلاقیات در جوامع بازاری در مقایسه با جوامع غیربازاری باشیم. ولی آمار چنین چیزی را نشان نمی‌دهند، بلکه بالعکس، مردم در جوامع بازاری در مقایسه با جوامع غیربازاری خیّرتر بوده، میزان فساد و تعصب کمتری داشته، و بیشتر به همدیگر اعتماد می‌کنند.

رتبه آزادی ایران در یک سال گذشته

ربع قرن اندازه‌گیری و مقایسه سنجه‌های مرتبط با آزادی ثابت میکند که ارتباط مستقیمی بین رفاه و خوشبختی و آزادی برقرار است. هرچه کشوری آزادتر باشد، مردمانش مرفه‌تر و خوشبخت‌تر خواهند بود. همچنین ثابت میکند که نقض آزادی و تلاش برای متمرکز کردن قدرت در دستگاه دولت، منجر به رفاه نخواهد شد بلکه فساد خواهد زایید. تقویت جامعه مدنی، همواره بر دستگاه دولتی و مشارکت داوطلبانه مردمی بر تکلیف دولتی مقدم است. و نهایتا ثابت میکند دولتی کردن صنایع و مداخله در بازار، مردمان هیچ کشوری را مرفه‌تر و خوشبخت‌تر نکرده است.

نبرد در میدان اندیشه‌ها ادامه دارد. طرفداران نظام‌های دولتی، شکست نمونه‌های قبلی را به کاستی‌های شخصی سیاستگذاران منتسب میکنند و کاستی‌های کنونی را نتیجه درست پیاده نشدن سیاست‌های دولتی یا کم‌رمق اجرا شدن این سیاست‌ها میدانند. چنانکه زنده‌یاد ابوالقاسم حالت در این قبیل مواقع میگفت، دیوار حاشا بلند است. آزادیخواهی اما کماکان مکتبی اخلاق‌محور است. دانستن و اثبات فایده آزادی، علت اصلی جانبداری ما از سیاست‌های آزادی‌طلبانه نیست. حتی اگر نفعی در آزادی نبود، باز بر مواضع خود پافشاری میکردیم. چرا که محور اصلی اندیشه آزادیخواهی، کرامت انسان و فضیلت انسان آزاد است. اما در فایده‌مندی آزادی شکی نیست. اگر رفاه و خوشبختی بخواهیم، راهی جز آزادی نداریم.

انحصار رسانه و قانون جدید در استرالیا

رسانه های خبری بزرگ بسیار مهم هستند. آنها منابع کافی برای تحقیق و گزارش وقایع مختلف در سراسر جهان را دارند که اگر نبودند شاید هرگز از آنها مطلع نمی‌شدیم.  اما این سازمان‌های بزرگ شرکت‌هایی با هزینه‌های بالاسری عظیم هستند. بنابراین با مهاجرت تعداد بیشتری از بینندگان‌شان از تلویزیون به سمت سایت‌هایی مانند یوتیوب، آنها دیگر قادر به کسب درآمد سابق نخواهند بود، زیرا اکنون رقابت بیشتری بر سر تولید محتوای رایگان وجود دارد. در استرالیا ۵ شبکه تلویزیونی خبری رایگان اصلی وجود دارند، درحالیکه این رقم برای یوتیوب هزاران هزار است.
با کاهش درآمد ناشی از تبلیغات بدلیل افزایش بینندگان یوتیوب و افت مصرف‌کنندگان تلویزیون، این بیزینس مدل  دیگر از نظر مالی عملی نخواهد بود. حال فکر می‌کنید راه حل این سازمان‌های خبری چه بود؟ کاهش هزینه بالاسری؟ حرکت بسمت بیزینس مدل غیرمتمرکزتر؟ تولید محتوای جذاب برای تعداد بیشتر بینندگان؟ خیر. راه حل آنها لابی کردن با دولت برای تصویب یک قانون جدید با عنوان “توافق با رسانه‌های خبری” بود تا به آنها قدرت انحصاری گذشته‌شان را پس بدهد، یعنی مانند زمانیکه تنها گزینه‌های موجود تلویزیون و روزنامه بودند. این لایحه پیشنهادی دولت استرالیا در عمل و بطور موثر رقابت برابر در فضای اینترنت استرالیا را نابود خواهد کرد و هرچند در کوتاه مدت این موضوع فقط بر تولیدکنندگان و مصرف کنندگان داخل کشور تاثیر گذار است، اما آثار درازمدت آن برای همگی مخرب خواهد بود.

متوسط و مستبد

از چهار قرن قبل از میلاد و دوران ارسطو تاکنون تصور بر این بوده که یک طبقه متوسط بزرگ لازمه ایجاد دموکراسی است زیرا این گروه اجتماعی هستند که خواهان اصلاحات سیاسی و حمایت از حقوق فردی می‌شوند.
…از نگاه تئوری‌های بازتوزیعی، وقتی اندازه طبقه متوسط به نسبت طبقه فقیر کوچک باشد این طبقه متوسط بدلیل احتمال از دست دادن موقعیت خود از دموکراسی می‌ترسند، پس نخبگان در مقابل دموکراسی مقاومت می‌کنند که در نتیجه سیستم استبدادی را مستحکم‌تر می‌نماید. باید توجه کرد این تئوری‌ها این فرض را در خود دارند که دموکراسی باعث افزایش برابری در جامعه می گردد، اما مثلا در مورد کشورهای شوروری سابق تاسیس دموکراسی باعث افزایش برابری نشد بلکه برعکس. در نتیجه بعدا این نظریه مطرح گردید که همراه شدن دموکراسی با نابرابری باعث میشود ثروتمندان از آن حمایت کنند و نه فقرا. اما همزمان این تئوری‌ قادر نیست توضیح دهد چرا مردم طبقه متوسط درون یک جامعه که درآمد مشابهی دارند در مورد دموکراسی هم نظر نیستند.

تاریخ اقتصاد اُتریشی و تفکّر مارژینالیستی

دلیل قیمت بالای یک کامپیوتر این نیست که تولید آن ساعات زیادی [از فعالیّت نیروی‌کار] طول می‌کشد بلکه مصرف‌کنندگان به دلیل سودمندی کامپیوتر در دسترسی به اهداف‌شان است که این قیمت بالا را برای آن تعیین کرده‌اند. و نیز این ارزش‌گذاری کامپیوتر توسط مصرف‌کنندگان به نوبۀ خود روی ارزش نهاده‌هایی (نظیر نیروی‌کار و مواد خام) که در تولید کامپیوتر مورد استفاده قرار می‌گیرند اثر خواهد گذاشت. بنابراین ارزش‌گذاری مصرف‌کنندگان است که در نهایت قیمت‌ [کالاها] را تعیین می‌کند و نه میزان زحمت و تلاشی که صرف تولید [آن کالاها] شده است؛ امّا چه چیزی ارزش‌گذاری خود مصرف‌کنندگان را تعیین می‌کند؟
این پرسش مدّت زیادی موجب سردرگمی دانشمندان علوم اجتماعی شده بود. پارادوکس الماس و آب نیز آن را به خوبی بیان کرده است: الماس یک کالای لوکس است اما آب برای حیات ما ضروری است، چرا مصرف‌کنندگان برای الماس در قیاس با آب ارزش بیشتری قائل هستند؟ منگر و سایر اهالی انقلاب مارژینالیستی این پارادوکس را با معرّفی مفهوم «مطلوبیّت نهایی» حل کردند…

ریشه‌ها و علت‌های تورم

شاید دولت خیال کند که برای تامین بودجه، تورم روش بهتری است از مالیات، که نامحبوب و دشوار است. در خیلی از ملتهای بزرگ و ثروتمند، بارها قانونگذاران ماه‌های متوالی درباره‌ی راه‌های مختلف بحث کرده‌اند برای کسب مالیاتی که مورد نیاز بوده چون مجلس تصمیم به افزایش هزینه‌ها گرفته بوده. و در نهایت تصمیم گرفتند که شاید بهترین راه، ایجاد تورم باشد.
ولی البته واژه‌ی «تورم» را به کار نمی‌بردند. سیاستمداری که اقدام به ایجاد تورم می‌کند، اعلام نمی‌کند که: «من دارم اقدام به ایجاد تورم می‌کنم». شگردها و فوت و فنهای ایجاد تورم آنقدر پیچیده هستند که شهروندان معمولی متوجه شروع تورم نمی‌شوند.
یکی از بزرگترین تورم‌های تاریخ در آلمان بعد از جنگ جهانی اول اتفاق افتاد. تورم دوران جنگ آنقدرها مهم نبود؛ این تورم پس از جنگ بود که فاجعه به بار آورد. دولت نگفت: «ما داریم اقدام به ایجاد تورم می‌کنیم». دولت فقط پول را بطور غیرمستقیم از بانک مرکزی قرض گرفت. دولت نیازی نداشت بپرسد که بانک مرکزی پول را از کجا می‌آورد. بانک مرکزی بسادگی پول را چاپ کرد.
…ابتدا برای دولت مهم نیست که عده‌ای از مردم ضرر کنند. اهمیت نمی‌دهد که قیمتها بالا می روند. قانونگذاران می‌گویند: «این سیستم عالی است»! ولی این سیستم عالی، یک ایراد بنیادین دارد: دائمی نیست. اگر تورم می‌توانست تا ابد ادامه پیدا کند، لازم نمی‌بود که از دولتها بخواهیم تورم ایجاد نکنند. ولی واقعیت انکارناپذیر این است که تورم دیر یا زود به آخر خط می‌رسد. سیاستی است که دوام ندارد.