1393

با افزایش جمعیت بهره‌وری تولید نیز افزایش می‌یابد

درسی که می‌گیریم بسیار سرراست است. خودکفایی ده‌ها هزار سال است که مرده. حتی سبک زندگی به نسبت ساده‌ی شکارگری-میوه‌چینی هم بدون وجود جمعیت بزرگی که افکار و مهارت‌هایشان را با یکدیگر ردوبدل کنند، نمی‌تواند باقی بماند. این موضوع چندان اهمیت دارد که هیچ‌گاه بیان شایسته نمی‌یابد. موفقیت انسان‌ها به طرزی حیاتی، اما خطرانگیز، به شمار جمعیت جوامع‌شان و تعدد پیوندهایشان بستگی دارد. چند صد نفر نمی‌توانند به خودی خود فن‌آوری‌های پیچیده را حفظ کنند؛ دادوستد بخش حیاتی این داستان است.

معجزه‌ی دولت در حل بحران بهداشت و درمان

آیا موقوف کردن «آزادی» اشتغال به هر حرفه‌ا‌ی (طبابت، وکالت، خبازی، آهن‌فروشی، آرایشگری، گل‌فروشی، …) به عضویت در یک «یگانه» «انجمن صنفی» که به موجب قانونِ موضوعه‌‌ی مستظهر به «قوه‌ی قهریه‌»ی دولت، «امتیاز ویژه»‌ی «انحصار» صدور «مجوز کسب‌وکار» در آن حرفه را دارا است، تحدید موجّه آزادی است؟ در مطلب زیر خواهید خواند که چنان تحدید ناموجهی چه سرمایه‌ی اجتماعی عظیمی را نابود کرده است.

جباریت کنترل؛ از اسکاتلند تا هندوستان

در هر کشوری همیشه به منفعت قاطبه‌ی مردم است که هر چیزی را که می‌خواهند، از کسی خریداری کنند که آن‌ را به ارزان‌ترین قیمت می‌فروشد. این مسأله آن‌قدر روشن است که به نظر مسخره می‌رسد که بخواهیم برای اثبات آن به خود زحمت دهیم. و درستی این حکم هیچ‌گاه به پرسش گرفته نمی‌شد، اگر که سفسطه‌گری‌های منفعت‌مدارانه‌ی تجارت‌پیشگان و صنعت‌گران عقل سلیم بشر را پریشان نکرده بود. منافع ایشان از این لحاظ مستقیماً در ضدیت با منافع قاطبه‌ی مردم است.

پاسخ به‌تمامی در یک لغت گنجیده است: آزادی

اگر قوانین مشیت الهی همساز اند، تنها در وضعیتی این همسازی بروز می‌کند که تحت شرایط آزادی عمل کنند، چرا که هرآینه جز این باشد همسازی از دست خواهد رفت. در نتیجه هرگاه در عالم چیزی ناهمساز درک می‌نماییم، ممکن نیست این چیز ناهمساز را در معیت نقصان آزادی و عدالت نیابیم. ظالمان و غرات‌گران! شما که عدالت را به رخوت داخل می‌کنید! برای شما در همسازی همگانی جایی نیست چه این شمایید که مختل‌ش می‌گردانید.

آزادی شخصی و نظم اجتماعی در ستیز نیستند

نبوغ باستیا او را قادر ساخته که در این کتاب از نقطه‌ی اشتراک اقتصاددان‌های کلاسیک، ریکاردو و مالتوس، با سوسیالیست‌ها و کمونیست‌های پیشامارکسیستی زمانه‌ی خود پرده بردارد. این دو دسته در نتایجی که می‌گیرند متفاوت اند، یکی شرمسارانه و تناقض‌گونه له آزادی موضع می‌گیرد و دیگری شورمندانه و منطقی له اجبار. اما حقیقت این است که هر دو در درک بنیادین‌شان از جامعه متفق‌القول اند، و آن چیزی نیست جز پیش‌فرض وجود یک ستیز و تخاصم بنیادین و گریزناپذیر میان دلبستگی‌های گونه‌گونِ اعضای جامعه.

برابری‌خواهی، امتیازستیزی؛ باز‌پس‌ستانی یک آرمان از دست‌رفته

مفاهیمی چون «برابری در برابر قانون» و «برابری در آزادی» بسیار نحیف‌تر از آن اند که با آرمان‌های لیبرتارین برابری کنند. چه می‌شود که همه‌باهم برابر باشیم ذیلِ قانونی که «اصل بر آزادی است» را ناقض است (مثلاً همه به برابری به انجام خدمت سربازی مجبور باشیم)، یا می‌شود که همه‌‌باهم به برابری آزاد باشیم در محدوده‌هایی که به یک اندازه محدود وکوچک شده‌اند (مثلاً همه آزاد باشیم که فقط در دو چهارشنبه‌ی زوج هر ماه، از ساعت ۱۲ ظهر تا سه بعد از ظهر، هر چه خواستیم بکنیم). این‌ها همه شکل‌هایی از برابری هستند، اما آزادی نیستند.

درباره‌ی فردریک باستیا

آکنده از غرور و سرشار از امید، آمده‌اند به قرار ملاقاتی با جناب وزیر! سرانجام به حضور پذیرفته شده‌اند و این فرصت را یافته‌اند که حضوراً حرف‌شان را بزنند. دادخواست را به جناب وزیر تسلیم می‌کنند. به وزیر یادآور می‌شوند که بی‌عدالتی‌ای عظیم و عذابی تحمل‌ناپذیر بر ایشان روا شده است. رقابت ناعادلانه‌ی خورشید، نه تنها باری بر دوش ایشان، که باری بر دوش همه‌ی مردم است. اگر دولت بتواند همه‌ی شهروندان را مجبور کند که در طول روز خانه‌هایشان را با پرده‌های ضخیم تاریک نگاه دارند، آنگاه کار و بار شمع‌سازان سکه خواهد شد. و نه تنها وضع آنان که وضع قصاب‌ها هم بهتر خواهد شد؛ زیرا آنها نیز حیوانات بیشتری را سر می‌برند تا پیه‌ی بیشتری برای شمع‌ها تأمین شود؛ که این مسأله خود سببِ بهبودِ تغذیه‌ هم خواهد شد. همچنین کار و بار تولیدکنندگان موم، شمع‌دانی و، و، و … نیز سکه خواهد شد.

استعارات مهم اند، خیلی مهم

اگر مسأله فقط استعارات است، چرا زحمت کشیده و بحث کنیم؟ پاسخ این است که استعارات مهم‌اند، خیلی مهم. (تلاش کنید درباره‌ی کارکرد بازار در یک اقتصاد بدون تفکر به «دست نامرئی»، مشهورترین استعاره در اقتصاد، بیاندیشید). عمده‌ی زبان استعاری است، و استعاراتی که به کار می‌بریم ساختار تفکر ما درباره‌ی رخدادهای واقعی را شکل می‌دهند.

کسوف لیبرالیسم (۱۹۰۰)

مطلبی که از نظرتان می‌گذرد، در نهم اوت ۱۹۰۰ میلادی در مجله‌ی نیشن به چاپ رسیده. ادوین ال. گادکین (۱۹۰۲-۱۸۳۱) در این متن، توصیفی از افول اندیشه‌ها و آرمان‌های لیبرال در پایان قرن نوزدهم به دست می‌دهد. با پشت سر گذاشتن قرن بیستم، اینک این آگاهی تاریخی را داریم که کسوف لیبرالیسم، به تعبیر نویسنده، به چه تحولات شومی در نیمه‌ی اول قرن گذشته راه برد. در عین حال، آگاهی به این‌که اندیشه‌ها و آرمان‌های لیبرال از میانه‌ی قرن بیستم جانی دوباره گرفته‌اند و اثر آن تحول همچنان تا امروز در قرن بیست‌ویکم تداوم داشته، شاهدی است بر خوش‌اقبالی ما و مایه‌ی دلگرمی.

مالکیت انسان بر انسان ناحق است

برده‌داری به وضوح هر‌چه‌تمام ناقض اصول لیبرتارین است، لذا جای شگفتی نیست که بسیاری از برده‌داری‌ستیزان برجسته‌ی‌ امریکایی در قرن نوزده در فلسفه‌ی خویش لیبرتارین بودند. آن‌ها استدلال خود را بر اساس حقوق طبیعی و سلب‌ناشدنی حیات، آزادی و مالکیت و به‌ویژه بر مفهوم مالکیت انسان بر وجود خویش استوار ساخته بودند. از این رو است که برده‌دار آن‌گونه که در «اعلامیه‌ی باورهای انجمن ضدبردگی آمریکا» (۱۸۳۳) استدلال شده «سارق انسان» است. برده‌داری‌ستیزی نه فقط نبردی برای حقوق فردی بود، بلکه عنصری مهم بود از یک مبارزه‌ی تاریخی بس طولانی برای گسترش منزلت انسانی به شمار هر چه بیشتری از ابناء بشر. ویلیام لوید گریسون (۷۹-۱۸۰۵)‌، نویسنده‌ی این اعلامیه را شاید بتوان برجسته‌ترین رهبر جنبش الغای بردگی دانست.