— این مطلب بدوا در شماره ۲۲۳ هفتهنامه تجارت فردا منتشر شده است.
به هرحال یک نظام رفاهیای در جامعه لازم داریم. همه این را میدانیم و خواه با دلایل مذهبی، سیاسی یا اخلاقی آن را توجیه میکنیم. آن دختربچهای که به سندروم داون مبتلا است یا آن مرد میانسالی که هنگام کار گردنش شکسته و فلج شده؛ ما آنها را تنها نخواهیم گذاشت (یا نباید بگذاریم) و برای تمام عمر، همگی، با یک اراده جمعی به آنها کمک خواهیم کرد. به این میگوییم «تور ایمنی» و برای برپاییاش، فارغ از گرایش فکری و مذهبی و سیاسی، همگی کنار یکدیگر هستیم. از اینجا به بعد دیگر موضوع اندازهاش است و تفاوت این دولت با آن دولت، این نظام رفاهی و آن نظام رفاهی، خدمات درمانی و آموزشی یا بهعنوان نمونه میزان یارانه، افزایش یا کاهش آن، و اصلاً ادامه یا قطع کردنش را پاسخ به دو سوال تعیین خواهد کرد:
- این نظام رفاهیای که میخواهیم برپا کنیم، علاوه بر تور ایمنی چه بخشهای دیگری از جامعه را پوشش بدهد؟
- هزینهاش قرار است چگونه تامین شود؟ یا به عبارت سادهتر از کجا قرار است پولش را بیاوریم؟
پاسخ به سوال نخست، یعنی اندازه نظام رفاهیای که میخواهیم و بخشهایی از جامعه را که قرار است پوشش دهد کاملاً یک موضوع سیاسی است. در ایران، دولت هزینه اولیه کلیه را به اهداکننده پرداخت میکند. کاری که هیچ کشور دیگری در جهان انجام نمیدهد. من و بسیاری اقتصاددانها از جمله «آل راث»، اقتصاددان برنده جایزه نوبل، همصدا میگوییم درود بر ایران. ولی اینکه خدمات نظام رفاهی حداقلی در حد نیازهای اولیه ارائه کنیم، یا مثل کشورهای اسکاندیناوی همه خدمات عمومی را رایگان ارائه کنیم یک سوال اقتصادی نیست. اقتصاد میتواند ما را به مقصد برساند اما مطلوب بودن یا نبودن مقصد ربطی به اقتصاد ندارد.
اما برعکس، اینکه چطور میخواهیم هزینه نظام رفاهی را تامین کنیم کاملاً یک سوال اقتصادی است. اصل اول این است که دولت نباید با پول بیپشتوانه چاپ کردن هزینههای نظام رفاهی را تامین کند. نتیجه چنین کاری رکود تورمی (Stagflation) خواهد بود یعنی دقیقاً همین بیماریای که اقتصاد ایران دارد به زحمت خودش را از آن بیرون میکشد. پس باید هزینهاش را عدهای، یا شاید همه، شهروندان در قالب مالیات بپردازند. این ساختار برای ما محدودیتهایی ایجاد میکند.
تمام مالیاتها، بهصرف وجود داشتن، مقداری از فعالیتهای اقتصادی را از بین میبرند. اگر به کسبوکارها مالیات ببندیم و برای آنها مالیات در نظر بگیریم، توجیه اقتصادی فعالیت اقتصادی را کاهش میدهیم و افراد کمتری سراغش خواهند رفت. اگر مالیات بر درآمد را افزایش دهیم در نتیجهاش از مقدار کار کاسته خواهد شد. اگر بر مصرفکننده مالیات ببندیم مصرف کاهش خواهد یافت. فعالیت اقتصادی کشتهشده به دست مالیات را «ظرفیت ازدسترفته۱» میگویند.
بله، تمام اینها ایده «منحنی لافر۲» را تغذیه میکنند؛ کاهش دادن مالیات، درآمدهای مالیاتی دولت را افزایش میدهد. عنایت داشته باشید که منحنی لافر یک حقیقت ریاضی است، دعوا صرفاً بر سر نرخ است؛ نرخ مالیات صفردرصدی و صددرصدی هیچکدام درآمد دولت را افزایش نخواهد داد. اما جایی بین این دو قلهای [نقطه بهینهای] وجود دارد. در سال ۱۹۲۹، در شوروی، مالیات ۱۳۰درصدی بر کسبوکار بهخوبی بخش خصوصی را نابود کرد. ایده اخیر ایالات متحده برای کاهش مالیات بر درآمد از ۳۹ درصد به ۳۶ درصد، برای دولت آمریکا، افزایش درآمدی نخواهد داشت.
نکته مهمی که میشود از این موضوع دریافت این است که نرخهای مختلف مالیات، هزینه ظرفیت۳ متفاوتی دارند. یعنی اینکه با افزایش مشابهی (مثلاً ۱۰درصدی)، مالیاتهای مختلف مقدار متفاوتی فعالیت اقتصادی را میکشند. یا به عبارت دیگر مالیاتهای مختلف قله منحنی لافر متفاوتی نسبت به یکدیگر دارند.
طیف مالیاتی مورد اشاره از «مالیات بر زمین» آغاز میشود که کارآمدترین است؛ به این دلیل که با افزایش مالیات بر زمین، مقدار زمین موجود کاهش پیدا نخواهد کرد. سپس به مالیاتبرمصرفها میرسیم مثل «مالیات بر ارزش افزوده» و «مالیات بر فروش» که به نسبت بقیه مالیاتها فعالیتهای اقتصادی کمتری را میکُشد. بعد از آن میرسیم به «مالیات بر درآمد» و از آن بدتر «مالیات بر سرمایه» و «مالیات بر شرکتها». از اینها گذشته کار به حوزه مالیاتهای عجیب میکشد مثل «مالیات بر تراکنشهای مالی».
به همین خاطر است که کوین هَسِت، اقتصاددان جدید ترامپ و معمار جدید سیاست مالیاتی ایالات متحده بر این باور است که کاهش نرخ مالیات شرکتها به ۳۵ درصد درآمد مالیاتی دولت را به نسبت مالیات بر درآمد ۳۹درصدی، که شرحش رفت، افزایش خواهد داد. اتحادیه اروپا محاسبه کرده است که مالیات بر تراکنش ۱ /۰درصدی تنها بهصرف وجود داشتن درآمد مالیاتی را کاهش خواهد داد. لذا میبایست مالیاتها از ابتدای طیف افزوده شوند و از انتهای آن کاهش یابند.
منتها عدالت و انصاف جور دیگری حکم میکند. مالیات بر مصرفها از سوی مصرفکنندگان پرداخت میشود. مالیات بر شرکتها و بر سرمایه، در وهله نخست، از طرف پولدارها پرداخت میشود که سرمایهدار و کارخانهدار هستند، بماند که با مطالعه جریان اقتصادی میبینیم ماجرا از آنجا به بعد پیچیدهتر میشود، منتها فعلاً بگذارید وارد جزئیات نشویم.
اما موضوع حتی این هم نیست. به هرحال مالیات از پولدارها هم حدی دارد. بهزودی به جایی میرسیم که درآمد مالیاتیمان را کم کردهایم (رجوع کنید به منحنی لافر) و داریم خودمان را فقیر میکنیم. ولی خب همه ما یک نظام رفاهی مفصل میخواهیم که یارانه روزافزون و خدمات رفاهی آنچنانی بدهد و فقر را هم ریشهکن کند. غیر از این است؟
تامین رفاه فقط با پول ثروتمندان محقق نمیشود
صرفاً با مالیات تصاعدی بر درآمد، بر سرمایه و بر شرکتها، با یک نرخ متوسط که صدمه آنچنانی به اقتصاد نزند میتوانیم نظام رفاهی ضروری اولیه را برپا و مدیریت کنیم. اما اگر نظام رفاهی مفصلتری میخواهیم که خدمات متعدد یا مثلاً یارانه دندانگیری ارائه کند ناچاریم به مالیاتهای نزولی روی بیاوریم مثل مالیات بر ارزش افزوده که طبقه متوسط و حتی فقرا پولش را میدهند. خلاصهاش این است که فقط با پول ثروتمندان نمیشود نظام رفاهی مفصلی برپا کرد.
منتها جمعآوری منابع فقط نیمی از کار است. باید پولی که اکنون جمع شده را به بهینهترین نحو ممکن خرج کنیم.
هرگز نباید به اجناس یا تولیدکنندگان اجناس یارانه بدهیم. هرگز نباید، بهعنوان نمونه گندم کشاورز را بخریم، بعد به کارخانه تولید آرد یارانه بدهیم که مردم قدرت خرید نان داشته باشند. قیمتها را هم نباید دستوری پایین بیاوریم. همان پول را باید به طبقات محرومتر بدهیم تا قدرت خرید نان به قیمت بازار را پیدا کنند. خوشبختانه ایران به این موضوع پی برده و اقداماتی در این حوزه انجام شده است. منتها حرام کردن پول به زحمت کسبشده و به زحمت، بهعنوان مالیات، جمعآوری شده، به تولیدکنندگان هنوز متوقف نشده است. آقای چاوز و پس از ایشان مادورو از درک این واقعیت عاجز بودند و کشورشان را به خاک سیاه نشاندند.
جمعبندی اینکه ما حتماً یک نظام رفاهی نیاز داریم. منتها میخواهیم که بهرهوری بالایی داشته باشد، هزینهاش با چاپ پول یامفت تامین نشده باشد، و چرخش از منابع مالیاتی بچرخد. مقدار مالیاتی که میتوانیم از ثروتمندان بگیریم سقفی دارد لذا اگر تور ایمنی بزرگتری میخواهیم باید به مالیاتهای نزولی مثل ارزش افزوده روی آورده، کیسه جیب خودمان را شل کرده و از همه اقشار جامعه مالیات بیشتری بگیریم. نهایتاً اینکه بهینهترین نحوه کمک به هموطنان محروممان این است که پول مالیات را بهعنوان یارانه به دست خودشان برسانیم. (و بهعنوان نمونه یارانه را به تولیدکننده پرتقالی ندهیم که سهم طبقه محروم از محصولش تماشا از پشت شیشه میوهفروشی است.) اجازه بدهید این آخری را یکبار دیگر مرور کنیم: یارانه را «به دست نیازمند» برسانیم نه تولیدکننده، نه واردکننده، و نه هیچکس دیگر. اطمینان داشته باشید تفاوت این دو بسیار زیاد است.
پینوشتها:
- Deadweight Loss
- Laffer Curve
- Deadweight Cost