— به مناسبت آغاز ششمین سال فعالیت بورژوا
در نگاه نخست ایران و امریکا کمترین شباهتی به یکدیگر ندارند. شاید تصورش سخت باشد که هر دو کشور آغاز مشابهی داشتهاند. ایران و ایالات متحد هر دو پس از انقلاب و شکستن و به زمین افکندنِ یوغ سلطنت برپا شدند. پدران موسس ایالات متحد آزادیخواهانی انقلابی بودند که ظلم انگلیس را تاب نیاورده، مقابلش قد علم کرده، و اسلحه دست گرفتند. البته بین این دو انقلاب تفاوتهایی، نظیر حالوهوای فکری متفاوت بین این دو زمانه، هم بود که در مطالب دیگر به آن اشاره کرده و در آینده هم از آن خواهم گفت.
در امریکای آن زمان بدوا خیلیها با انقلاب علیه نظام سلطنتی مخالف بودند. آنها میدانستند که ایستادن مقابل ظالم گران است و هزینهاش را باید با خون بپردازند. لذا تلاش عقلا این بود که مشکل را از راههای صلحآمیز و مذاکره حل کنند. بهگواه تاریخ معمولا ظالم گوشش به حرف رعایا بدهکار نیست و خدم و حشم و سازمان و سپاه این تصور را برای او بوجود میآورد که رام کردن گلهی رعایا کاری آسان است و نهایتا مستلزم چند سگ درنده. داستان جرج، پادشاه انگلستان هم همین بود. فرستادگان دست از پا درازتر از انگلستان باز میگشتند و پادشاه هر روز بر مردمان مستعمرات سختتر میگرفت.
بنجامین فرانکلین، که بعدها یکی از پدران موسس ایالات متحد شد—هرچند برخلاف تصور عموم هرگز رئیسجمهور ایالات متحد نشد—و تا امروز تصویرش روی اسکناس ۱۰۰ دلاری نقش بسته، ده سال قبل از انقلاب امریکا نماینده مستعمرات امریکا در بریتانیا بود. او پس از تصویب قوانین مالیاتی کمرشکن بریتانیا علیه امریکا (قانون تمبر) در سال ۱۷۶۵ و پس از سفرش به ایرلند و مشاهده ظلم انگلیسیها در مستعمره همسایه در سال ۱۷۷۱ نسبت به آینده هشدار داد.
اما گوش پادشاه به این حرفها بدهکار نبود. مگر یک مشت رعیت مسلح میتواند مقابل ارتش منظم و آبدیده بایستد؟ غلط کردهاند! پس فشارها بر زندگی مردمان مستعمرات امریکا افزایش یافت. هرچه سمبه پر زورتر شد مردم مصممتر شده و عده بیشتری مقابل ظلم ایستادند. مردم اندک زندگی باقیمانده را وقف آزادی و خود را برای مرگِ ایستاده آماده کردند.
در ۱۷۷۵ فرانکلین در نشریه پنسیلوانیا گزت «مار زنگی» را سمبل روحیه استقلالطلبی و آزادگی امریکاییها خواند:
«ببینید این جانور پلک ندارد و چشمانش همیشه باز است، که نشاندهنده هوشیاری اوست. هرگز حملهای را آغاز نمیکند، و وقتی خشمگین اش کردی هیچوقت تسلیم نخواهد شد که این هم نشاندهنده جلال و شهامت اوست. سلاحش که خداوند بر او ارزانی داشته در دهانش مخفیست، و لذا از چشم دشمنانش غایب است. جانوریست که در نگاه اول ترسو و بیدفاع می نماید، اما با همین سلاح کوچک حریف را از پای در میآورد. با اینحال، مار بر این امر واقف بوده، و قبل از حمله خود، حتی به دشمنانش، با دُم اش هشدار میدهد. با هشدارش، دشمن را از پای گذاردن بر او و لگدمال کردن او بر حذر میدارد. آیا من در اشتباهم که چنین تصویری را در روحیه و خصلت آمریکاییها میبینم؟»
ژنرال گدزدِن در همان سال پرچمی طراحی کرد که بلافاصله به نمادی علیه استعمار انگلیس و مقاومت ایالاتِ متحد تبدیل شد. بر این پرچم زرد رنگ یک مار زنگی نقش بسته و عبارت «پا روی دمم نگذار» نوشته شده است. این پرچم آخرین هشدار انقلابیون، که عده زیادی از آنها شهروندان عادی و کشاورز و بقال و چقال بودند به بزرگترین امپراطوری تاریخ بود.
…و امروز همه میدانیم که پا روی دم مردمان عادی گذاشتن چه عاقبتی داشت.
امریکا از آن زمان تا کنون فراز و فرودهای زیادی بخود دیده و امریکای اوباما و ترامپ امروز، چنانکه در مقالات دیگر توضیح دادهام، شباهت کمی به خاستگاه آزادیخواهی مدرن دارد. اما نماد مار زنگی تا امروز همچنان نزد آزادیخواهان نماد ضد استثمار و ظلمستیزی باقی مانده است. آزادیخواهان هشدار میدهند که «پا روی دم ما نگذارید. بگذارید زندگی کنیم.»
در این باره فیلمهای زیادی ساخته شده است (مثلا فیلم «وطنپرست» با بازی مل گیبسون و هیث لجر در سال ۲۰۰۰). اما شاید بهترین تبلور این نماد اجرای جاودانه گروه متالیکا در سال ۱۹۹۱ با عنوان «پا روی دمم نگذار» باشد. جیمز هِتفیلدز که خود آزادیخواهی بنام است و دیگر عضو گروه لارس اولریش این ترانه را برای آلبوم «متالیکا» نوشتند. آلبومی که بین ۵۰۰ آلبوم برتر تاریخ مقام ۲۵۲اُم را داشته، و بیش از ۵۱ میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته است.
شما را به شنیدن ترانه پا روی دمم نگذار دعوت میکنیم.
در آپارات: