ستون هفتگی تجارت فردا

نمونه کلاسیک شکست دولت

آنچه در تنظیم قانون اساسی ایران اتفاق افتاد هم جز این نبود. تاکید بر حمایت‌های اجتماعی و مصالح سیاسی و سرمایه‌گذاری اقتصادی برای تعالی فضایل اخلاقی در بین بود. انبوهی وظایف بر دوش دولت گذاشته شد با این فرض که منابع کافی برای تحقق همه آنها وجود دارد. امروزه می‌دانیم که حساب و کتاب سرانگشتی تنظیم‌کنندگان صحیح نبوده و کسریِ بودجه مزمنی که ده‌ها سال است دولت‌های ما با آن دست و پنجه نرم می‌کنند محصول ضعف در جمع و تفریق واقع‌بینانه است که یکی از خصوصیات تاریخی اندیشه چپ بوده و همچنان هم هست. باری، ارائه کالای عمومی برای تنظیم‌کنندگان اصولاً موضوعیت نداشت. در مقابل، انبوهی از تعهدات زمینی و آسمانی بر دوش دولت گذاشته شد که برآورده کردن آنها نه کار دولت است و نه از عهده هیچ دولتی برخواهد آمد. نتیجه این بوده است که کابینه‌ها یکی پس از دیگری کوشیده‌اند تا وظایف محوله را برآورده کنند اما تنها بر تعهدات بی‌پشتوانه کشور افزوده‌اند. سال‌ها بعد، هنوز هم صحبت از اهداف والا و مدائن فاضله است و چارچوبی که افراد بتوانند در آن پیگیر زندگی و آزادی و در تعقیب خوشبختی خویش باشند وجود ندارد.

تعارض قوانین با تعالیم

یکی از مسوولان فعالیتش را در سمت جدید با سوره ناس آغاز و اشاره کرده بود که «کار کردن برای «خلق» و به خاطر «خدا» را متذکر می‌شود». این اتفاق تعجب مردم را برانگیخته بود چراکه سوره ناس، آن‌طور که از نامش (ناس به معنی مردم) برمی‌آید راجع به خدمت به خلق نیست. مسوول مورد اشاره دانش‌آموخته معماری است و پژوهشگر قرآنی نیست و هر چند مطالعه معنی سوره ناس، که به‌ راحتی در دسترس همگان است، زمان زیادی نمی‌برد اما انسان جایزالخطاست. نکته مهم آن است که این موضوع متاسفانه اتفاق نادری نبوده و سایر مسوولان هم، خیلی اوقات تحلیل‌ها و اشارات اسلامی را بدون بررسی قبلی و بر اساس شنیده‌ها و نقل محافل برای توجیه تصمیمات و دفاع از مواضع و بیان مقصود شخصی استفاده می‌کنند. در نتیجه با تولید انبوهی از احادیث غیرموثق و اشارات نادقیق و تحلیل‌های نادرست در دستگاه دولت مواجه هستیم.
…از آنجا که حدس می‌زنم عده‌ای سعی خواهند کرد موضوعات مطرح‌شده را مصادره به مطلوب کنند لازم است تاکید کنم که مقصود ما این نیست که همه مسوولان باید در کنار انجام وظایف محوله به پژوهش در تاریخ اسلام روی بیاورند. موضوع این است که امروز سیاستگذار ایرانی راهی را در پیش گرفته است که نه با آموزه‌های سنتی ما نسبتی دارد و نه با معارف مدرن و علم روز قابل دفاع است. در عمل پشتوانه سیاست‌های جاری، به مجموعه‌ای از خوانش‌های سطحی از اسلام و شوخی و کنایه با علم روز فروکاسته شده است. انتظار این است که تصمیمات سیاستگذار پشتوانه نظری محکم‌تری داشته و عواقب تصمیمات بر زندگی و معاش شهروندان را بسنجد.

بحران، میوه سوسیالیسم

در حقیقت منابع انسانی مشغول در این بنگاه‌ها شغل مولدی ندارند. صرفاً حقوق بخور و نمیری می‌گیرند و راجع به آرمان‌های کارگری رویاپردازی می‌کنند. عاقبت این رویاها همیشه این بوده که نه ارزش و ثروتی خلق می‌شود و نه دستمزدها افزایش می‌یابد. این دور باطل آنقدر ادامه پیدا می‌کند که ادامه آن دیگر ممکن نبوده و این بنگاه‌ها فرو می‌ریزد. عده‌ای زیر آوار می‌مانند و عده‌ای زخمی می‌شوند و خاک برخاسته از این آوار به چشم تمام مردم ایران می‌رود. باز هم این مردمان زحمت‌کش هستند که باید هزینه سیاست‌های غلط و سوء‌مدیریت را بر دوش بکشند.

خوشه‌چینان رانت‌های دولتی

در روزگار باستان عده‌ای با نظر کردن در امعا و احشا حیوان قربانی یا با تامل در حرکت ستاره‌ها به مردم و مسوولان مشاوره می‌دادند و از این محمل درآمدهای هنگفت کسب می‌کردند. یعنی در روزگاری که کسب معرفت امری دشوار بود و اهل علم برای خواندن کتابی از ولایتی به ولایت دیگر روزها طی طریق می‌کردند، در دوره‌ای که کار عموماً به معنای از بام تا شام عرق ریختن زیر تیغ آفتاب بود، عده‌ای فهمیده بودند که در تایید اوامر و دلخواه قدرتمندان نفعی هست که در زحمت و معرفت نیست. و برای تایید اوامر و دلخواه مسوولان به هرجایی می‌توان نظر افکند، از جمله آسمان یا امعا و احشا مرغ و خروس. در احوالات این روزهای ما همین بس که بازار آن کسب‌وکار همچنان گرم است. اعدام فردی که به سلطان سکه معروف شده بود و همکارش بیش از آنکه پاسخی به وضعیت و خواست جامعه باشد سوالات و ابهامات و دغدغه‌های جدیدی برای جامعه ایجاد کرد. طبیعی است که روحیه هر فرد عدالت‌طلبی حکم به مجازات مجرم دهد اما عده‌ای از اقتصاددانان به عوض توسل به معارف اقتصادی و تجربه‌های چندباره کشور در برخورد با موارد مشابه، طوری وانمود کرده‌اند که گویی این رویه از نظر اقتصادی نوشداروی مورد نیاز برای درمان پیکر نیمه‌جان و محتضر اقتصاد کشور است. البته اعدام آن دو نفر تنها علت به وجود آمدن ابهامات و سوالات نبود. در خبرها مکرراً می‌خوانیم که عده‌ای به دلایلی چون اخلال در نظام اقتصادی و احتکار و… دستگیر شده‌اند. امروز شاید بسیاری از شهروندان ندانند که چه کاری جرم است و چه کاری جرم نیست. ظریفی به شوخی گفته بود که به عادت همیشگی کیسه‌ای هویج برای آب‌گیری در منزل خریده و فردا که قیمت هویج افزایش یافته نگران شده که مبادا سلطان هویج است و عن‌قریب دستگیر خواهد شد…

آخرین سنگر

هر چند مالکیت خصوصی و بازار آزاد در این مرز و بوم سابقه‌ای طولانی دارد اما تلاش برای برپایی حاکمیت قانون در عصر مدرن و در نتیجه تضمین مالکیت خصوصی و بازار آزاد رقابتی در ایران نوپاست. در طول یک قرن گذشته این تلاش‌ها فراز و فرودهای زیادی به خود دیده و امروز، در میانه همه سختی‌هایی که ملت در حال تجربه آن هستند، شاهد بلوغ این آرمان جوانیم. از مشروطه به این سو تلاش‌ها برای برپایی حاکمیت قانون کم و بیش ناموفق بود. دخالت دولت‌های خارجی و نظام سلطنتی که در آن عملاً شهروندان رعایای پادشاه بودند مانعی بزرگ بر سر راه تحقق این آرمان بوده است. در ادامه توضیح خواهم داد که چرا نظام‌های پیش از انقلاب بستر مناسبی برای برپا شدن حاکمیت قانون نبودند. سپس به این می‌پردازم که چرا پس از انقلاب به سمت برپایی حاکمیت قانون نرفتیم. در نهایت به امروز می‌رسیم و از فردا خواهم گفت.

پس از انقلاب به دلایل بسیار حرکت به سمت حاکمیت قانون شتاب نگرفت. از این میان می‌توان به دو دلیل اصلی اشاره کرد. دلیل نخست این بود که در حاکمیت قانون حکومت تضعیف می‌شود (یا بعبارت دیگر حکومت قوی‌تری لازم است) چراکه اختیارات به‌ مراتب محدودتری دارد و در شرایط متلاطم پس از انقلاب که گروه‌هایی مترصد فرصت برای قبضه کردن حکومت بودند دست‌اندرکاران خطر نکرده و به این سمت حرکت نکردند. عده‌ای این جریان را با شرایط پس از انقلاب آمریکا مقایسه کرده‌اند که در آن پس از جنگ و در شرایطی از جهاتی مشابه دست‌اندرکاران خطر کردند و صلاح را در برپایی حاکمیت قانون دیدند که ما را به دلیل دوم می‌رساند؛ تفاوت آب‌وهوای فکری در این دو زمان-مکان.

در آب‌وهوای فکریِ دوران انقلاب اندیشه چپ غالب بود، خواه در جریان‌های دینی و خواه در میان جریان‌های سکولار. طبیعتاً هر اندیشه‌ای ارزش‌ها و مطلوب‌های خود را دارد و طرفداران هر مکتبی پی‌جوی آن ارزش‌ها هستند. چنان‌که آزادیخواهان نیز ارزش‌ها و مطلوب‌های خود را دارند. تفاوت آنجاست که آزادیخواهان سعی می‌کنند با تبلیغ و تشویق مردم را به تحقق این ارزش‌ها اقناع و ترغیب کنند و اگر موفق نشوند افراد در جامعه راه دلخواه خود را خواهند پیمود در حالی که در اندیشه چپ آرمان‌ها باید به هر قیمتی تامین شود و هدف وسیله را توجیه می‌کند. این ویژگی اندیشه چپ باعث می‌شود که با حاکمیت قانون سازگار نباشد. پس قاطبه جریان‌های فکری دوران انقلاب، هرچند ارزش‌های متفاوتی را دنبال می‌کردند اما تحت تاثیر اندیشه چپ هیچ‌کدام برای تحقق ارزش‌ها به تبلیغ و تشویق قانع نبودند. از این بابت در آن دوران شرایط برای برپایی حاکمیت قانون مهیا نبود.

دکتر طبیبیان زمانی گفته بود: «ایران آخرین سنگر کمونیسم است.» زمان حقیقت این جمله را ثابت کرد. شوروی فروریخت و کشورهای استقلال‌یافته به سمت اصلاحات ساختاری خیز برداشتند. اروپای شرقی به اقتصاد بازار روی آورد و نظریات اقتصاد دستوری و برنامه‌ریزی متمرکز در دنیا حیثیت باخت اما در ایران دست‌اندرکاران کراراً در حال آزمودن خطاهای پیشین هستند. همان سیاستی را که در دهه ۶۰ اجرا کردیم و نتیجه نگرفتیم امروز به کار می‌بندیم بلکه از آن نتیجه‌ای حاصل شود. قیمتی نیست که دیوانسالاران در تعیین‌اش نقش نداشته باشند. نهادهای دولتی بی‌شمار و موازی در چارچوب‌های عمل‌به‌اختیار عملاً در حال قانونگذاری و جرم‌انگاری و هم اجرا هستند. کالایی نیست که فرمولی و تعرفه‌ای برایش مهندسی نشده باشد. صد سال بعد افسانه به تنور انداختن نانوا و سامان گرفتن بازار همچنان پیشروترین تئوری اقتصادی تلقی می‌شود. گویی امروز و فرداست که اعضای آکادمی سلطنتی علوم سوئد، لابد با سازمان برنامه و بودجه، تماس گرفته و برای ارسال جایزه نوبل اقتصاد از ایشان آدرس بپرسند. و از همه مهم‌تر، قانون صرفاً وسیله‌ای است برای تامین صلاحدید سیاستگذار و رفع‌ورجوع چالش‌های یومیه دولت.

اما به‌رغم همه اینها باید انصاف داد که در ۴۰ سال گذشته راه درازی آمده‌ایم و هنوز امید هست…

مراحل پنج‌گانه واکنش‌های سیاستگزار

الیزابت کُبلر-راس، روانشناس دانشگاه شیکاگو در کتابش که حاصل تجربه‌های شغلی او در کار با بیماران لاعلاج بود، مدلی را معرفی کرد که مراحل مواجهه بیمار با مرگ قریب‌الوقوع را توضیح می‌داد. مدل کبلر-راس پنج مرحله را شناسایی می‌کند: انکار، خشم، چانه‌زنی، افسردگی، و نهایتاً پذیرش واقعیت. در مرحله انکار، بیمار حاضر به پذیرفتن واقعیت نیست و به هر بهانه‌ای از کنار آمدن با بیماری لاعلاج و نتیجه ناگزیر طفره می‌رود. حتی اگر به ظاهر حقیقت را بپذیرد در باطن همچنان امید دارد که تشخیص به خطا باشد یا شرایط سخت به گونه معجزه‌آسایی برطرف شود. سپس بیمار به مرحله‌ای می‌رسد که دیگر قادر به انکار حقیقت نیست؛ شرایط جسمی و علائم بالینی چنان حقیقت را عیان می‌کند که دیگر نمی‌توان آن را نادیده گرفت. آنجاست که خشم شعله خواهد کشید. خشم از زمین و زمان و اطرافیان؛ در این مرحله بیمار زودرنج و مکدر می‌شود و گاهی عوامل نامربوط را در بروز شرایط کنونی مقصر قلمداد می‌کند. مرحله بعد چانه‌زنی است؛ بیمارانی که وضع بهتری دارند سعی می‌کنند با تغییر سبک زندگی و ایجاد تغییرات اساسی عمر باقی‌مانده را طولانی‌تر کنند. بیمارانی که وضع بدتری دارند به امید دیدن سامان گرفتن فرزند و نظایر آن رضایت می‌دهند. مرحله بعدی افسردگی است که در آن بیمار دست از دنیا می‌کشد و تلاش و چانه‌زنی را رها می‌کند. و مرحله آخر، پذیرفتن واقعیت است. بالاخره بیمار با حقیقت کنار می‌آید و دنیا را همان‌گونه که هست می‌بیند…
بنظر می‌رسد سیاستگزاران ایرانی نیز در مواجهه با ناملایمات مراحل مشابهی را طی می‌کنند. بعنوان نمونه…

چه کسی میتواند سلاطین اقتصادی را بزیر بکشد؟

وقتی راجع به سلطان شکر و سلطان کاغذ و سلطان خودرو صحبت می‌کنیم موضوع بازار و رقابت در کار نیست. این سلاطین محصول استثنای بازار یا همان انحصار طبیعی بازار نیستند. برعکس، اینها محصول انحصار مصنوعی هستند. فقط یک‌ جا می‌تواند انحصار مصنوعی ایجاد کند و آن دولت است. انحصار مصنوعی دولتی را با عنوان رانت می‌شناسیم. همان امتیازی که دولت معمولاً خواسته و دانسته و گاه سهوی و نادانسته توزیع می‌کند و با برپایی قوانین و مقررات و تبصره و بخشنامه به آن مشروعیت بخشیده و از آن دفاع می‌کند. بله، دولت تنها مدافع انحصار است. بیش از ۹۹ درصد انحصارهای دنیای امروز نتیجه مستقیم دخالت دولت است. آماری تکان‌دهنده که افسانه انحصار بازار را درهم می‌شکند. بگذارید روشن‌تر صحبت کنیم. در ایران چه کسی تعیین می‌کند که قیمت محصول در بازار چقدر باشد؟ دولت. چه کسی واردکنندگان حائز شرایط را انتخاب کرده و بین ایشان (رسماً از جیب مردم) پول یامفت توزیع می‌کند؟ دولت. چه کسی بین واردکنندگان و تولیدکنندگان سهمیه تعیین می‌کند؟ دولت. چه کسی علیه واردات و صادرات دستور صادر می‌کند؟ دولت. به عبارت دیگر افرادی در دولت تصمیم می‌گیرند که چه چیزهایی وارد شود و وارد نشود و چه کسانی آن چیزها را وارد کنند یا نکنند و بعد به چه قیمتی بفروشند یا نفروشند. بسیار خوب، در چنین شرایطی آیا تصادفی است که تقریباً همه این سلاطین از نزدیکان نهادهای دولتی هستند؟ به نظر من خیر.

آیا دنبال کردن نفع شخصی در زمان بحران ناپسند است؟

مکانیسم بازار در ایران همان‌طور کار می‌کند که در همه‌جای دنیا. اما دخالت دولتی در بازار اعوجاج ایجاد کرده و باعث شده است تا همان خصلتی را که همواره موتور رشد جوامع بوده و بنیان اخلاقی اقتصاد است به تهدیدی علیه جامعه تبدیل کند. در تمام طول تاریخ طبیعت آدمی این بوده که تلاش کند برای خود و خانواده‌اش رفاه و آسایش فراهم کند. ایران امروز هم از این قاعده مستثنی نیست. تلاش مردم برای تامین امنیت خانواده فرزندانشان از طریق خرید بیش از پیش خواربار و کالاهای مصرفی و… نه‌تنها اخلاقی که عقلایی است. هیچ فضیلت اخلاقی در بلاهت نیست. آنهایی که در ماه‌های اخیر سعی نکردند سرمایه و دسترنج سال‌ها کار و آینده زندگی فرزندانشان را حفظ کنند و داروندارشان را به لبخندهای سیاستگذار باختند در هیچ نظام اخلاقی از جایگاه رفیعی برخوردار نیستند. طبیعت والدین ایجاب می‌کند برای آسایش فردای فرزند شیرخوار بکوشند. اگر کسی تصور می‌کند که کوشش این والدین عامل نایابی شیرخشک و پوشک است یا در نقطه مقابل اگر کسی تصور می‌کند که در بی‌شیر و بی‌پوشک ماندن فرزند فضیلتی وجود دارد و این تلاش‌ها غیراخلاقی است اطمینان داشته باشید که نه اقتصاد را فهمیده است و نه اخلاق را. در دنیایی که تمامی این کالاها به وفور و با قیمت ارزان در دسترس هستند، آنچه غیراخلاقی است قمار دیوان‌سالار با زندگی و بقا و ممات میلیون‌ها نفر ایرانی است. اصلاح این شرایط با سرزنش و انداختن تقصیرات بر گردن مردم ممکن نیست. برخلاف تصور بسیاری این مشکلات با قناعت ‌پیشه‌کردن مردم حل نخواهد شد. هرچند ممکن است در کوتاه‌مدت از شدت اثرات شرایط جاری کاسته شود اما در بلندمدت همان مسیر قبلی را خواهیم پیمود.

بهترین راهنمای کاهش وزن در تاریخ

در نیمه نخست قرن بیستم او را با اثر سترگش «سرمایه» به یاد می‌آوردند. امروز در نیمه نخست قرن بیست و یکم اندیشه او را بهترین راهنمای کاهش وزن در تاریخ می‌دانند. چنان‌که در ونزوئلا، کعبه آمال نظریه‌پردازان مارکسیست و روشنفکران نوسوسیالیست، مردم هرچه به دستشان رسیده خورده‌اند و با این حال کل کشور به ‌طور متوسط ۹-۷ کیلو وزن کم کرده است. در بزرگ‌ترین رژیم غذایی تاریخ، که به «هولودومور» معروف است، تحت نظارت استالین، بیش از ۱۰ میلیون نفر در اوکراین از گرسنگی جان سپردند. نتیجه مارکسیسم در چین رژیم غذایی ریشه گیاهان و علف‌خواری بود. هرچند این رژیم در کنار سایر دستاوردهای نظام کمونیستی بیش از ۶۵ میلیون نفر در چین قربانی گرفت اما هیچ‌یک از این ۶۵ میلیون نفر کوچک‌ترین مشکلی با اضافه‌وزن نداشت.  حقیقتاً هیچ اندیشمندی در تاریخ بدین حد روی کاهش وزن آدمیان اثر نگذاشته و احتمالاً نخواهد گذاشت. اتکینز در خواب هم چنین موفقیتی را تصور نمی‌کند. امروز می‌دانیم که مهم‌ترین نتیجه سرمایه‌داری، نه جدال طبقاتی بلکه فربه شدن انسان‌هاست. پس شاید راهنمای لاغری مارکس بیش از هر زمان دیگری لازم باشد.

خلاقیت به سبک سیاستگذار ایرانی

هیچ‌کدام از مسوولان مربوطه مسوولیت وقایع اقتصادی اخیر را به گردن نگرفته‌اند و مسوولیت اتفاقات ناخوشایند را به سوداگران و سودجویان و سایر مظنونین همیشگی نسبت داده‌اند. از طنز تلخ این گزاره که بگذریم راه چاره را در برخورد قهری و جرم‌انگاری و افزایش ممنوعیت‌ها می‌جویند.