زمان و پول — راجر گریسون
مواجهه من با اقتصادکلان ابداً معمولی نبود، بلکه به ماجراجویی شباهت داشت. در اواسط دهۀ ۱۹۶۰، من یک واحد درسی اصول اقتصادخردو اقتصادکلان داشتم که مکمّل درس عمومی مطالعات اجتماعی برای دانشجویان مهندسی بود. متن آموزشی آن درس ویرایش ششم کتاب اقتصاد ساموئلسون بود. سالها بعد، وقتی هنگام مطالعۀ کتاب شکست علم اقتصاد جدید نوشتۀ هانری هازلیت دچار سردرگمی شده بودم، متوجّه شدم که باید بار دیگر به بررسی و ملاحظۀ اصول حاکم بر اقتصادکلان بپردازم. چند فصل اوّل نقد او بر کتاب نظریۀعمومی اشتغال، بهره و پول کینز، کافی بود تا مرا متقاعد کند که خواندن کتاب هازلیت برایم فایدهای نخواهد داشت؛ مگر اینکه اوّل، کتاب کینز را بخوانم. در آن زمان هیچ تصوّری نداشتم که چه سرنوشتی انتظارم را میکشد.
کینز در مقدّمۀ کتاب خود، خواننده را مطلع نمیکند که مطالب این کتاب، جَدَلهای او با سایر اقتصاددانان است. او فقط از علاقمندان میخواهد که جَدَلهای بین او و سایر اقتصاددانان را استراق سمع کنند. به اینترتیب حتّی دقیقترین مطالعۀ هر ۳۸۴ صفحۀ نظریۀعمومی و عمیقترین تعمق در تنها نمودار این کتاب، مرا از حد یک استراق سمع کننده فراتر نبرد. امّا کینز مرا به این احساس رساند که به چیزهایی مهّم و اسرارآمیز گوش میکنم. ایده هایی نظیر اینکه سرمایه گذاری تحت کنترل «خلقوخوی حیوانی» قرار دارد و قابلیت کاربرد پسانداز توسط «وسواس نقدینگی» محدود میشود، به خوبی با نظریه های متعارفتر نظام بنگاههای آزاد تلفیق نشده بودند. این انگارۀ کینز که نرخبهره میتواند و باید به صفر برسد، سردرگم کننده بهنظر میآمد و توجّه او به «اجتماعی کردن فراگیر سرمایه گذاری» نگران کننده بود.
حال که نوع بحث و استدلال کینز(و البته نه منطق کلی نظام او) را به وضوح در ذهن خود داشتم، کتاب هازلیت کاملاً مفهوم و قابل درک بود، امّا…