—مترجم: حسین کاظمی یزدی
جان پری بارلو یک مزرعهدار است و ترانهسرای سابق گروه موسیقی راک «گریتفول دِد» (The Grateful Dead) که در سال۱۹۶۵ تأسیس شد. وی همچنین یکی از بانیانِ «بنیاد فرانتیر الکترونیک» است که در سال ۱۹۹۰ برای محافظت از اطلاعات در فضای اینترنت تأسیس گردید. او در این مقاله به یکی از پرسشهای مهم علوم سیاسیِ در قرن بیست و یکم میپردازد: آیا باید انتظار داشت که انقلاب اطلاعات به یک نوع دگرگونی در شیوهی حکومتداری بینجامد؟عصر اطلاعات چه تأثیری بر سیاست و حکومتداری میگذارد؟
هرچند هنوز روی این کرهی خاکی کارخانههایی وجود دارد، اما دیگر دوران [انقلاب] صنعتی به پایان رسیده است. هرچند هنوز میوههای عقل ستایش میشوند، اما دیگر عصر عقل به پایان رسیده است. ما دیگر مدرن و حتی پستمدرن نیستیم؛ ما در آستانهی چیز دیگری هستیم.
بیشتر گمانهزنیهای ما در مورد سرنوشت آینده، برای آیندگانمان احمقانه به نظر خواهد رسید. اما ما از یک چیز اطمینان کامل داریم: تغییری بزرگ و سریع در حال رخ دادن است. منشأ بیشتر این دگرگونیها فنآوری دیجیتال است، اما تأثیر این دگرگونیها چیزی است فراتر از تغییر در نحوهی ارتباطات راه دور ما. این تغییرات به هویت ما حمله میکند، بدنهای ما را از هم جدا میکند و هر رابطهی قدرت ثابتی را که در دویست سال گذشته پناهگاهی در آن جستهایم، از هم میدرد.
تقریباً همهی سازمانهای بزرگ دنیا –چه شرکتهای سهامی، دولتهای ملی، احزاب سیاسی و چه اتحادیههای صنفی- در پیچاپیچی کامل و متقابل با پیشرفت صنعت، سر برآوردهاند. درست زمانیکه به خدمت انقلاب صنعتی در میآیند، شکست میخورند؛ و این شبکهی در همتنیده و روبهرشد اطلاعات است که با بیمناسبت کردن آن اشکال سازمانیابی انسانی شلیک نهایی را به مغز آنها انجام میدهد و قتلِ از روی ترحمشان را رقم میزند. همین حالا، بسیاری از دولتهای فدرال از شوک اطلاعاتی به لرزه آمده اند، و ناتوان شده اند از متقاعد کردن مالیاتدهندگانی که در پرتو اطلاعات خدماتی را که از دولتهایشان دریافت میکنند کمارزشتر از پولی مییابند که بابتشان میپردازند. من بعید میدانم که در پنجاه سال آتی، اصلاً دولت فدرالی بر روی کرهی ارض باقی بماند.
و در پیاش چه میآید؟ یک آنارشی مخوف؟ یک تمامیتخواهی خُردکننده؟ هیچکدام؟ هر دو؟ نمیدانیم. درست همانطور که در آغاز عصر صنعتی، تامس جفرسون، جیمز مدیسون، تامس پِین، ژان-ژاک روسو و دیگر همقطارانشان بیآنکه بدانند در نهایت چه چیزی مقرر خواهد شد، قادر بودند دربارهی آیندهی حکومتداری بیاندیشند، ما هم مانند آنها لوحی سفید داریم که بر آن طرحی کلی از چرخهی جدید این دوران را ترسیم میکنیم. ما هم مانند آنها وارد یک بافتارِ اجتماعی جدیدی شده ایم که اشکال قدیمی و در همپیچیدهی قدرت در آن هیچ ادعای عملی و اخلاقیای مبتنی بر حق حاکمیت نمیتوانند داشته باشند. در آن روزگار، آن بافتار اجتماعی همان «دنیای جدید» بود. برای ما این بافتار اجتماعیِ نو، مرز جدید فضای مجازی است که حتی مخاطرات و فرصتهایش از اقلیم کشفنشدهی آمریکای شمالی نیز نامحدودتر است.
اهداف و روشهای حکومتداری تحمیلشده از بالا با محیط الکترونیک جدید جور در نمیآید. برقرار نگاه داشتن یک نظم اجتماعی قابلاعتبار به اتکای قوهی قهریهی دولت کلاسیک میان مردمی که فعالیتهایشان به مدد فنآوری اطلاعات میتواند در هر کجای کرهی خاکی و در هر حوزهی سرزمینی رخ دهد و بهسادگی از انظار مخفی باشد، بسیار دشوار است. تصور دموکراسیای که در آن «خود» معنای روشنی ندارد، سخت است. ساکت کردن مردمی که ابزاری در اختیار دارند که با استفاده از آن، بیآنکه جایشان معلوم شود، میتوانند نظرشان را به دیگر انسانها منتقل کنند، بسیار مشکل است.
اینک یک رؤیایی از حریت در مقابل انظار ما ظاهر شده است که تامس جفرسن را -اگر امروز بود- همزمان هم شاد میکرد و هم میترساند. حالا زمان پرسیدن همان سؤالی است که اگر او امروز بود مطرح میکرد: اگر روشهای قدیمی دولت در فضای مجازی کارساز نباشد، ساکنان دنیای مجازی مطابق با آنچه جفرسن در بیانیهی استقلال نوشته بود، چطور میتوانند «دولتی جدید تأسیس کنند، ستونش را بر چنان اصولی استوار کنند و قدرتش را به چنان شکلی سازمان دهند که بتواند امنیت و شادیشان را تضمین کند؟»
میتوان اطمینانی معقول داشت که تحمیل نظم به چیزی به بیثباتی ملت مجازی کاری دشوار است. یک دولت میتواند سایتهایی را که پر از اغوا هستند، سرکوب کند، ولی چنین نمودهایی میتواند در هر نقطهای از جهان که در آن عشق به آزادی قویتر از ترس از ناشناختههاست، شکوفه کند. دیگر حتی بحث بر سر امریکا نیست، من مطمئن ام که همیشه مکانهای امنی در فضای مجازی وجود خواهد داشت.
من چشمانتظار بزرگترین تحول دولتشهر در تاریخ هستم؛ بله در انتظارِ یک رنسانس. آن مراکز فرماندهی اطلاعات و فرهنگ که در اینترنت شکل میگیرند –نیویورک، هنگکنگ، برلین، آمستردام، لوسآنجلس، درهی سیلیکان- در پی آن هستند تا استقلال خود را به قدرتهای زمینی نشان دهند؛ قدرتهایی که صلاحیتشان ظاهراً رد شده است. ولی خود اینترنت چطور؟ بهنظر من زندگی اجتماعی در آن کمی ماجراجویانه است. مردم میتوانند دیوارهای پنهانسازی را بالا ببرند و پشت آن تجارب اجتماعی بیکرانی خلق کنند؛ ولی فضای مجازی نمیتواند با الگوهای قدیمی ارادهی تحمیلی اداره شود.
در عوض، اینترنت نحوهی حکمرانی خاص خود را خواهد داشت که مبتنی بر کدهای اخلاقی و فرهنگی و همچنین مبتنی بر درک نفع شخصی دوسویه است. در محیطی که ادراکات بهطور کامل به یکدیگر مخابره میشوند، به احتمال زیاد، تجارب به اشتراک گذاشته شده، مشترک اند. دستکم این چیزی است که من آرزویش را دارم.
زیرا یک چیز برای من آشکار است. ما در انتهای جهانی هستیم که آن را میشناسیم. نوادگان ما با روشهایی به خواستههایشان دست مییابند که برای ما قابلتصور نیست. میراث ما برای آنها باید چشماندازی مجازی باشد که راه را برای امکاناتی که میخواهند تجربه کنند، فراهم کند. همانطور که نیاکان ما برایمان به بزرگی جفرسون و مدیسون بودند، بیایید ما هم برای آنها نیاکان بزرگی باشیم. بیایید حریت را به آنها اعطا کنیم. آنها میتوانند تصمیم بگیرند که جرأت نگهداری چه میزان از آن را دارند.