— مترجم: محمد ماشینچیان
— یادداشت سردبیر: اخیرا در چند نشست و همینطور در قسمت دوم رادیو بورژوا به بحران بزرگ پهن در قرن نوزدهم اشاره کرده و قول دادیم که بعدا مطلبی دربارهاش منتشر کنیم. مطلب و مستند در این زمینه بسیار است و در آینده باز به پیشگوئیهای پیامبران نکبت خواهیم پرداخت. جالب آنکه در کشور خودمان هم این مشکل، هرچند به فراخور در ابعاد کوچکتری، وجود داشته و مستندات جالبی در عهد قاجار و حتی بعد از آن در این باره موجود است.
***
هرروز با گزارشات و تحلیلهایی مواجه میشویم که ادعا میکنند «اگر فلان روند ادامه یابد بهمان فاجعه بوقوع خواهد پیوست.» موضوع تقریبا هرچیزی میتواند باشد ولی شکل قضیه همواره همین است؛ این گزارشات یک روند جاری را میگیرند و رشدش را به آیندهها تعمیم داده و آن را مبنای پیشگوییهای آخرالزمانی میکنند. نتیجهگیری شان این است که، بقول یک شخصیت کمدی معروف از یک سیتکام انگلیسی «بدبخت شدیم، ما بدبخت شدیم!» مگر آنکه مسیرمان را با استفاده از نسخهای که مولف پیچیده (و نه هیچ راهحل دیگری) اصلاح کنیم. و این نسخه همیشه محدودیت بیش از پیش آزادیهای شخصی را تجویز میکند.
این پیامبران نکبت روی یک چیز حساب میکنند و آن اینکه مخاطبانشان سابقه این قبیل پیشگوییها را بررسی نکنند. چرا که تاریخ به غلط و پرت بودن این قبیل پیشگوییها گواهی میدهد. خیلی از این پیشگوییها (ی معمولا آخرالزمانی) هرگز اتفاق نیفتادهاند. از سوی دیگر اتفاقات زیادی افتاده که هیچکس آنها را پیشبینی نکرده بوده. حتی یک بررسی سرسری دهها مثال از این جنس را نشان میدهد.
بعنوان نمونه دهها پیشبینی در دهه ۱۹۳۰ میلادی حاکی از این بود که کشورهای غربی در آستانه نابودی ناشی از کاهش نرخ رشد جمعیت هستند. حدود یک دهه بعد معلوم شد که اتفاقا نرخ رشد جمعیت افزایش چشمگیری داشته است.
در نمونههای دیگر مردم پیشبینیهایی کردهاند که بعدا مسخره از آب درآمده؛ بعنوان مثال پیشبینی زیادی فروتنانه روزنامهنگارهای قرن نوزدهمی که معتقد بودند تا نیمه قرن بیستم تکنولوژی آنقدر پیشرفت خواهد کرد که هر شهری در امریکا یک تلفن خواهد داشت (تا نیمه قرن بیستم هر شهروند امریکایی در خانهاش تلفن داشت.)، یا آن پیشبینی معروف بیل گیتس که همین چند سال پیش گفته بود ۶۴ کیلوبایت حافظه برای همه کاربران کافی خواهد بود. (کامپیوتر خانگی مترجم امروز ۱۰۰۰ برابر آن مقدار حافظه دارد.)
مشکل اساسی اکثر این قبیل پیشگوییها، و بخصوص پیشگوییهای منفی بافتر، این است که به غلط فرض بدیهی میگیرند که: همه چیز به همین ترتیبی که اکنون هست پیش خواهد رفت. این پیش فرض از نادیده گرفتن یکی از معارف اساسی اقتصاد ناشی میشود: تاثیر انگیزه در رفتار مردم. در یک نظام مبادله آزاد مردم برای حل کردن مشکلاتشان (یا برآورده کردن نیازهاشان) همه جور سیگنالی دریافت میکنند.
پیامبران نکبت به آن پیشبینیهای غم انگیز میرسند چون در دنیای آنها مردم از خلاقیت و استقلال فکر برخوردار نیستند و فقط خود این (به اصطلاح) اندیشمندان هستند که از قوه فکر برخوردارند.
یک مثال کلاسیک از این قبیل که در زمان خود هر روز بحرانیتر میشد قریب یکصدسال پیش اتفاق افتاد. نهایتا کار به جایی رسید که جز یاس و ناامیدی چیزی باقی نمانده بود و بسیاری خود را برای نابودی بشر آماده کرده بودند. آن بحران چیزی نبود جز «بحران بزرگ پهن».
قضیه این بود که اقتصاد و زندگی روزمره شهرهای قرن نوزدهمی حول اسب میچرخید. در لندن ۱۹۰۰ یازده هزار کالسکه رفت و آمد میکرد. همینطور چند هزار اتوبوس در جریان بود که هرکدام را ۱۲ اسب میکشید. مجموعا لندن بیش از ۵۰ هزار اسب داشت. مضاف بر اینها در لندن، که در آن زمان یکی از بزرگترین شهرهای دنیا بود، بیشمار ارابه کالاها را در شهر جابجا میکردند. این موضوع محدود به لندن نبود و آمار مشابهی در مورد اکثر شهرهای بزرگ آن زمان وجود دارد.
مشکل این بود که هر اسب روزانه بطور متوسط بین ۱۵ تا ۳۵ پوند پهن تولید میکند. در نتیجه شهرهای بزرگ در قرن نوزدهم پوشیده از پهن بود. طبیعتا این موضوع نظر مگسها و سایر حشرات را جلب میکرد و پهن خشک و زیر پای اسب خرد شده به هوا برمیخواست و به همه جا پراکنده میشد. (قابل توجه آنهایی که تصور میکنند هوا پیش از عصر اتومبیل پاکیزه بوده!) نیویورک ۱۹۰۰ با جمعیت ۱۰۰هزار نفر روزی دو و نیم میلیون پوند پهن اسب تولید میکرد که باید جمع آوری و امحا میشد. (مراجعه کنید به ادوین باروز و مایک والاس، گاثهام: تاریخ نیویورک تا ۱۸۹۸، و نیویورک: انتشارات دانشگاه آکسفورد، ۱۹۹۹).
در ۱۸۹۸ نخستین کنفرانس بین المللی طراحی شهری در نیویورک برگزار شد اما بعوض ده روز برنامه ریزی شده پس از سه روز به بن بست رسید، چرا که هیچیک از نمایندگان متخصص شرکت کننده نمیتوانست راه حلی برای بحران رو به رشد پِهِن اسبها تصور کند.
مشکل بنظر غیرقابل بازگشت میرسید. هرچه شهرها بزرگتر و ثروتمندتر میشدند برای چرخیدن امور به اسب های بیشتری نیاز داشتند. و هرچه تعداد اسب ها بیشتر میشد معضل پهن شدت میگرفت.
صاحبنظری در روزنامه تایمز لندن، به سال ۱۸۹۴، تخمین زد که ظرف پنجاه سال آینده تمام خیابان های لندن زیر ۹ فوت پهن (۹ پا معادل ارتفاع یک یخچال خانگی) دفن خواهد شد.
اما معضل اسب ها محدود به پهن تولیدی آنها نبود. همه اسب های شهر نیاز به اسطبل داشتند و با رشد شهر و افزایش ارزش زمین، نیاز به این فضای فزاینده خود مشکل بزرگی بود. به همان نسبت هرچه تعداد اسب ها بیشتر میشد زمین های بیشتری زیر کشت علوفه میرفت. بگذریم که این علوفه باید وارد شهر شده و توزیع میشد (که با امکانات لجستیک آن زمان برای خود داستانی بود.). اما افزایش تولید. علوفه به این معنا بود که زمین های زیر کشت نیازهای انسانی کاهش یافته و تولید سایر محصولات کشاورزی کمتر میشد.
باری، بنظر میرسید که تمدن انسانی در شرف نابودی است.
بحران ناپدید میشود!
البته که تمدن انسانی زیر خروارها پهن دفن نشد. بحران بزرگ با جایگزینی اسب با اتومبیل ناپدید شد. این مهم بواسطه نبوغ مخترعان و کارآفرینانی مثل گاتلیب دایملر (بعدها شرکت دایملر-بنز) و هنری فورد محقق شد، و البته نظامی که آزادی لازم برای عملی کردن ایده هایشان را فراهم میکرد.
حتی مهمتر از اینها فراهم بودن نظام قیمت گذاری بازار بود. بحرانی که شرح آن در بخش نخست مطلب رفت، باعث شد که قیمت حمل و نقل با اسب رشدی پایدار پیدا کند چرا که هزینه نگهداری و علوفه اسب به دلایلی که رفت افزایش داشت. این افزایش قیمت برای مردم انگیزه ایجاد کرد تا دنبال پیدا کردن بدیلی برای وضع موجود باشند.
شکی وجود ندارد که در عصر حجر نگرانی فزاینده ای بابت تمام شدن منابع سنگ چخماق وجود داشته است لیکن بحران سنگ چخماق، درست مثل بحران پهن، هرگز آنطور که پیشبینی میشد تحقق نیافت.
نزدیک ترین مثال معاصر به بحرانهای قرن نوزدهمی از جنس بحران پهن، دغدغه آینده نفت است…
(بحث تمام شدن منابع نفت برای اولین بار تنها چندسال پس از کشف نفت مطرح شد. از آن زمان تا کنون هرچندسال یکبار این موضوع مطرح شده و مقالات زیادی در مورد آن تولید میشود. بحران تمام شدن نفت بارها آمده و رفته و در موردش مقالهها و کتابها نوشتهاند و فیلمها ساخته اند. جدیدترین مثالش فیلم مدمکس (مکس دیوانه) است. داستان این مجموعه پس از تمام شدن طلای سیاه و درنتیجه فروریختن تمدن بشری و براه افتادن جنگ و شورش و نکبت آغاز میشود. البته در فیلم اخیر بحران آب هم به بحران نفت اضافه شده بود. حدس زدن دلیلش کار سختی نیست؛ پس از مشکلات اخیر کالیفرنیا، بحران آب نظر پیامبران نکبت را بخود جلب کرده و سناریوی جدیدی برای نابودی قریب الوقوع بشر به دست ایشان داده بود. مترجم)
آنچه این پیشبینیها در نظر نمیگیرند آنست که در بازار رقابتی هرچه قیمت منبعی افزایش یابد نبوغ انسانی برای جایگزینیاش بفکر بدیل میفتد.
باید از تاریخ دو درس بگیریم:
اول آنکه انسان ها اگر به حال خود گذاشته شوند برای مشکلاتشان راهحلهای نبوغآمیز پیدا خواهند کرد. اما این مهم فقط وقتی اتفاق میفتد که جلوی آنها گرفته نشود. برای تحقق این موضوع به یکسری نهادهای اقتصادی از جمله حقوق مالکیت و حق دادوستد آزادانه نیاز داریم که انگیزه و آزادی لازم را فراهم کند. اگر این پیشنیازها تامین نشده، و یا با مکانیزمهای سیاسی جایگزین شود مشکلات حل نخواهد شد.
دوم، موضوعِ دشواری یا غیرممکن بودن پیشبینی آینده بخصوص پیشبینی نتایج خلاقیت بشر است. دلیل بزرگ دیگری برای رد کردن برنامهریزی و کنترل انتخابهای مردم. مهمتر از هرچیز باید از اصل احتیاط دوری کنیم که استفاده از هر تکنولوژی ای را ممنوع میکند مگر آنکه بی خطر محض بودن آن مسلم شود.
اجداد ما وقتی به حال خود گذاشته شدند بحران بزرگ پهن را حل کردند. اگر در آن زمان معضل به طراحان شهری سپرده میشد یقینا بحران تشدید میشد.
*See Joel Tarr and Clay McShane, “The Centrality of the Horse to the Nineteenth Century American City,” in Raymond Mohl, ed., The Making of Urban America (New York: SR Publishers, 1997), pp. 105–۳۰. See also Ralph Turvey, “Work Horses in Victorian London” at www.turvey.demon.co.uk.