— این مطلب بدوا در شماره ۲۲۶ هفتهنامه تجارت فردا به چاپ رسیده است.
انتخابات اخیر در انگلیس برای علاقهمندان این قبیل رقابتها هیجانانگیز بود. اینکه اعلام شد محافظهکارها در نظرسنجیها ۲۰ امتیاز جلوتر هستند همه را شگفتزده کرد، چون هرگز ندیده بودیم که کسی چنین گوی سبقت را از رقبا ربوده باشد.
در نظام الکتورال کفه ترازو قدری به نفع حزب کارگر سنگینتر است، چرا که عمده کرسیهای ایشان به نواحی حاشیهای تعلق دارد که جمعیتشان همواره در حال کاهش است، در حالی که نقشه الکتورال به موازات این تغییرات جمعیتی عوض نمیشود (این موضوع در ایالات متحده هم معمولاً ماجراساز میشود). ولی با همه اینها ۲۰ امتیاز پیش بودن و ناتوانی در کسب اکثریت در تاریخ معاصر بیسابقه بوده است. البته دیگرانی بودهاند که انتخابات را با نتایج بدتری هم باخته باشند ولی تغییری چنین عمیق در مدت کوتاه کمپین شگفتانگیز است.
چگونه اقبال رایدهندگان جلب شد؟
در چنین شرایطی جالبترین سوالی که همه میخواستند پاسخش را بدانند این بود که چه مسالهای اقبال رایدهندگان را جلب کرد و چهشد که ایشان تصمیمشان را عوض کردند؟
پاسخ من این است که ترکیب رایدهندگان در انگلیس به اندازه همتایان ایرانیشان خبره نیستند. ممکن است چنین ادعایی در نگاه نخست، دستکم با نگاه سنتی به پختگی جوامع در ساحت سیاست، غافلگیرکننده بهنظر برسد اما من معتقدم که این موضوع، دستکم از جنبه بهخصوصی حقیقت دارد. ایرانیها نسبتاً بهتازگی، هرچند با مشقت بسیار اما مستقیماً و از نزدیک در زندگی روزمره، تجربیات باارزشی کسب کردهاند. آنها میدانند که چه اتفاقی میافتد وقتی دولت، بیحساب، پول یامفت چاپ میکند تا بهواسطهاش به مردم خدمات دهانپرکن ارائه و در نتیجهاش شعارهای خوشآهنگ بدهد. بله، تورم اتفاق میافتد. بدواً تورم، و اگر بر ادامه چنین سیاستهایی اصرار بورزیم رکود تورمی، که تورم همراه با بیکاری و رشد منفی یا ناچیز اقتصادی باشد، اتفاق خواهد افتاد. نتیجهای که هیچکدام از ما طالب تجربه دوبارهاش نیستیم. ایرانیها از ۴۰ فرسخی میتوانند چنین شعارهایی را تشخیص بدهند و نتیجهاش را بعد از چند سال تجربه سخت و کمرشکن بهخوبی میدانند. انگلستان در چنددهه اخیر طعم چنین سیاستهایی را نچشیده و رایدهندگان قلیلی هستند که چنین شرایط سختی را شخصاً تجربه کرده و از نتایج این قبیل وعدههای خوشآهنگ باخبر باشند.
درآمدزایی از طریق مخارج دولت
سیاستهای فاجعهبار گذشته و باورهای با رتبه مردودی امتحان پسداده و پوسیده معمولاً با نامهای جدید بازمیگردند. قدیم سیاستی داشتیم بهنام «درآمدزایی از طریق مخارج دولت»۱. ایده این بود که به عوض مالیات به عنوان منبع کسب درآمد و تامین مخارج دولت، یا حتی قرض گرفتن دولت، دولت بیدلیل پول بیشتری چاپ کرده و مخارجش را از این طریق تامین کند. مشکل در این مدل این است که پول دیگر هیچوقت دچار کمبود عرضه نخواهد شد. در حالی که منابع واقعی همه محدود هستند. در نتیجه تورم ایجاد میشود. همانطوری که در ایران هم اتفاق افتاد. حتی تحریمها بعضی مواقع صرفاً وسیلهای برای توجیه سیاستهای پولی منجر به تورم است. چنانچه بعضاً در ایران به چشم میخورد و این روزها در ونزوئلا و پیشتر در زیمبابوه به همین ترتیب از آن استفاده شده و میشود. در زیمبابوه کار به جایی کشید که اسکناس ۱۰۰ تریلیوندلاری آنها آنقدر ارزش نداشت که قیمت جوهری را که برای چاپ آن اسکناس لازم بود تامین کند.
در نتیجه این قبیل فجایع سیاست «درآمدزایی از طریق مخارج دولت» همانقدر بدنام است که سیاست کاشت «درخت جادویی پول۲».
غرض اینکه بهواسطه محدود بودن منابع، با کاشت درخت جادویی پول صرفاً میتوانیم مقدار ریال یا پوند یا دلاری را که برای تامین هر منبعی لازم است افزایش دهیم، نه توان دولت را و ایرانیها این موضوع را بهتر از مردمان خیلی کشورهای دیگر دنیا میدانند. بریتانیاییها بهخوبی از این موضوع اطلاع ندارند.
نظریه پولی مدرن
در همین میان نظریه جدیدی باب شده که در واقع همان نظریه قبلی است در قالب کلماتی جدید و با عنوان دهانپرکن «نظریه پولی مدرن»! نظریه پولی مدرن بر این باور بنا شده که دولت نیازی به اخذ مالیات برای تامین مخارجش ندارد. دولت نهفقط میتواند، بلکه باید، صرفاً پول مورد نیازش را چاپ کرده و آن را در حوزههای مورد نیاز خرج کند. در نتیجه همه میتوانند در رفاه زندگی کنند و همه چیزهای خوب داشته باشیم و الخ. طرفداران دقیقتر این نظریه در پاسخ به ایراد تورم میگویند که نقش مالیات در این مدل خارج کردن پول از جریان اقتصاد و در نتیجه جلوگیری از وقوع تورم است.
البته این موضوع، دستکم در تئوری، واقعیت دارد. اما وقتی سیاستمدارها بر این باور باشند که پول نامحدود برای خرج کردن در اختیار دارند دیگر حاضر نخواهند شد مالیاتها را آنقدر بالا ببرند که برای کنترل تورم کافی باشد. حتی اگر هم حاضر شوند چنین کنند، نتیجه نهایی، به فرض درست اجرا شدن، هیچ تفاوتی با سیستم مالیات سنتی نخواهد داشت؛ چون نهایتاً معنایش همان است که اگر مخارج دولت بالا برود در نتیجه باید مالیاتها افزایش یابد، حتی اگر افزایش مالیات صرفاً با نیت کنترل تورم باشد. آخرش همان دولت بزرگ است و تحمیل مالیاتهای نجومی بر جامعه، نه آن مدل دولت محدودی که امثال ما ترجیحاش میدهند. آنچه رفت شاهبیت کمپین اخیر حزب کارگر است؛ که درخت جادویی پولی در کار است به نام تئوری پولی مدرن که دولت میتواند هرچه جامعه لازم دارد را بهراحتی و تنها با چاپ پول تامین و ارائه کند. در مقالهای یک روز قبل از انتخابات عنوان شده بود که پرستاران باید درآمد بیشتری داشته باشند. از اینرو دولت، نهفقط میتواند، بلکه باید پول بیشتری چاپ کرده و این افزایش حقوق ضروری را تامین و به دست ایشان برساند. مقاله یکسره این واقعیت را نادیده میگرفت که ما قادر به تغییر منابع واقعی در یک اقتصاد نیستیم. افزایش مالیات یا چاپ پول یامفت این واقعیات را تغییر نخواهد داد. صرفاً بخشی از مردم باید پولی بپردازند، در این مورد ناخواسته و نادانسته از دست بدهند، تا پرستارها بتوانند حقوق بیشتری دریافت کنند.
ایرانیها خبرهتر از انگلیسیها
انتخابات اخیر ایران نشان داد که رایدهندگان با این قبیل وعدههای توخالی گول نخواهند خورد. اما رایدهندگان انگلیسی نشان دادند که از چنین مصونیتی برخوردار نیستند و در مقابل ایدههای خندهدار و ویرانگری از قبیل آنچه رفت آسیبپذیرند. به همین خاطر است که میگوییم دستکم در این حوزه مردم ایران به مراتب خبرهتر و آگاهتر از انگلیسیها هستند.
نتیجه آنکه بله، دولت میتواند تخصیص منابع واقعی را در یک اقتصاد تغییر بدهد. حال آنکه این ایده خوبی هست یا نه و آیا دخالتهایی از این جنس کمکی به حال جامعه میکند یا نه، موضوع دیگری است. اما حجم منابع واقعی، که دولت میتواند آنها را تخصیص دهد، محدود است و دولت با چاپ پول بیشتر نمیتواند این محدودیت را تغییر دهد.
این پول کاغذ پاره نیست که در یک اقتصاد اهمیت دارد، بلکه منابعی مانند خوراکیها، زمین، تولید و مصرف هستند که در یک اقتصاد اهمیت دارند. از اینرو طرفداران هر دو نظریه، اعم از درخت جادویی پول یا همتای آکادمیکترش با لوگو و برند جدید تئوری پولی مدرن، با تصور اینکه چاپ پول میتواند منابع واقعی را در یک اقتصاد جابهجا کند در اوهام سیر میکنند.