یادم میآید اواخر دههی ۱۹۷۰ یا اوایل دههی ۱۹۸۰ بود که آب نوشیدنی داخل بطری پلاستیکی وارد بازار شد. من آن موقع خیلی مطمئن بودم که عرضهی این محصول در بازار با شکست مواجه خواهد شد. با خودم میگفتم «چه کسی حاضر است پول بدهد و آب را دخل بطری بخرد برای اینکه بتواند آن را اینجا و آنجا همراه خود ببرد، وقتی داخل خانه هزینهی یک لیوان آب بیشتر از شیر آب تقریباً برابر صفر است، و خارج از خانه هم [در هر مدرسه و فروشگاه و محل کار] از طریق آبخوریها و آبسردکنها آب رایگان در دسترس است؟» خب! داشتم با عقل خودم استدلال میکردم. به هر حال چه استدلال عقلیام درست بود یا غلط، چیزی که بدیهی است این است که پیشبینیام غلط از آب درآمد. آخر میدانید! عقل یک ابزار ضروری و شگفتانگیز است، و اما در عین حال قدرتاش محدودیت دارد. عقل من قدرت این را نداشت که ترجیحات میلیونها آدم دیگر را بر من آشکار کند. عقل من قدرت این را نداشت که خلاقیت و گوشبهزنگی کارآفرینان را بر من آشکار کند. عقل من قدرت این را نداشت که بالا و پایین یک آیندهی بیپایان را بر من آشکار کند که در آن مردم—در مقام مصرفکننده، پساندازکننده، سرمایهگذار و تولیدکننده—آزادانه پولشان را خرج میکنند، آنگونه که خواهششان بدان میافتد.
اگر من در دههی ۱۹۷۰و ۱۹۸۰ یک مقام برنامهریز دولتی بودم، فرضاً آن هم از نوع درجه یکاش—یک کارشناس اقتصادی با تحصیلات عالی، با بالاترین سطح وجدان و انضباط کاری، و با شوق خدمت به هموطنان—حتماً مشاوره [دستور] میدادم که منابع کمیاب جامعه نباید به سمت تولید و توزیع آب نوشیدنی داخل بطری هدایت شود. عقل این اطمینان را به من داده بود که آن تصمیم هم درست است و هم در نهایت تدبیر. و اگر من در جایگاه آن مقام برنامهریز دولتی بودم که اوامرش مو به مو به اجرا گذاشته میشد، آنگاه هیچوقت کسی نمیفهمید که آن تصمیم من چقدر مزخرف بوده است.