—مترجم: محسن محمودی
توماس پین، آشوبگر و رسالهنویس بینظیری بود که هم در انقلاب امریکا و هم انقلاب فرانسه نقش داشت.
پیش از توماس پین هیچ کس به مانند وی مردم عادی را به دفاع از آزادی خود برنیانگیخته بود. وی سه اثر از پرفروشترین آثار ادبی قرن هجدم را نگاشت که الهامبخش انقلاب امریکا بود، ندایِ نبردی تاریخی برای حقوق فردی را به جریان انداخت و قدرتِ فاسدِ حکومت کلیسا را به چالش طلبید. بینشِ رادیکال و سبکِ شورانگیز و بیپردهی او پیشهوران، نوکران، سربازان، بازرگانان، کشاورزان و کارگران را یکسان به هم پیوند داد. اثر پین تا به امروز بر آتشِ شورش میدمد.
حملات کوبندهی وی به استبداد با یورشهای حماسیِ ولتر و جاناتان سوییفت[۱] قابل قیاس است، اما بر خلاف این نویسندگان، در پین ذرهای کلبیمسلکی وجود نداشت. او همواره در تعقیب آزادی مصمم بود و مطمئن بود که مردم آزاد سرنوشت خود را تحقق خواهند بخشید.
او مجادلات تند و آتشینی برانگیخت. پادشاهی انگلستان وادار به نفی بلدش کرد و حکم داد که در صورت بازگشت اعدامش کنند. رهبران برابریطلب انقلاب فرانسه در زندانی در پاریس حبسش کردند، و مرگ با گیوتین از بیخ گوشش گذشت. در سالیان واپسین حیات در امریکا به سبب نوشتههای انتقادیاش در باب مذهب مورد استهزا و احتراز بود.
اما پدران پایهگذار [ایالات متحده]، استعداد ناب پین را یافتند. بنجامین فرانکلین به وی کمک کرد تا در فیلادفیا دست به کار شود و او را «فرزندخواندهای سیاسی» خواند. پین به عنوان مشاور جرج واشنگتن خدمت کرد. او هموطن ساموئل آدامز بود. جیمز مدیسون حامی او بود. جیمز مونرو کمک کرد از زندان فرانسه فرار کند. توماس جفرسون وفادارترین دوستش بود.
حتی دشمانِ سرسختِ فدرالیستاش مانند جیمز توماس کالندر[۲] به نقش مهم او اذعان کرد. کالندر نوشت: «شایستگی او [پین] در مقام گلادیاتوری سیاسی، از والاترین نوع است. او بهتر از هر فردی میداند که چه زمانی و کجا حمله کند. و با قدرت، خونسردی و چیرهدستی از پس ضربات بر میآید.»
پین بهسان کاکتوس بود—مغرور، خالی از ظرافت و نامنظم—اما پیوسته مردمان را مسحور خویش میساخت. مری ولستونکرافت[۳]، فمنیستِ فردگرای پیشگام، در مورد وی میگوید: «پین همه را با حافظهی خود، نگاه تیزبینانهاش به افراد و رفتارهایشان، حکایتهای بیشمارش از سرخپوستان، جنگ استقلال امریکا، فرانکلین، واشنگتن و حتی اعلیحضرت که حکایتهای شگفتانگیز بسیاری از شوخطبعی و نیکاندیشیاش تعریف میکرد، به حیرت و تحسین وا میداشت.»
پین علیرغم فراست خیرهکنندهاش افکار ناپختهای هم داشت. او با هدف اصلاح بیعدالتیهای پادشاهی انگلستان، از مالیاتِ «تصاعدی»، آموزش دولتی «همگانی»، اعانهی دولتی «موقت» برای فقرا و حقوق بازنشستگی دولتی برای سالمندان سخن میگفت. پین تصور میکرد که آثار چنین سیاستهایی در عمل همان خواهد بود که در وضع آنها قصد شده است.
پین در اثری مشابه که حاوی چنین برنامههایی است؛ یعنی کتاب «حقوق انسان، بخش دوم»، به کرّات بر اصول لیبرتارین خود صحّه میگذارد. برای نمونه مینویسد: «بخش بزرگی از نظمی که در میان انسانها حکمفرماست، اثر وجود دولت نیست. منشأ این نظم اصول اساسیِ جامعه و مرام طبیعی انسان است. وجود نظم مقدم بر دولت است و در صورتی که ساختار صوریِ دولت از بین برود، باز هم وجود خواهد داشت.» (در باب جامعه و تمدن).
پین قدی در حدود ۱۷۰ سانتیمتر و اندامی نیرومند داشت. ساده لباس میپوشید. بینی بلند و چشمان آبی سیری رنگی داشت. دوست وی، توماس کلیو ریکمن[۴] مینویسد: «چشماناش، که هیچ نقاشی نمیتواند پیامِ دلپسندشان را منتقل کند، گیرا، روشن و به طرز فوقالعادهای نافذ بود. او در چشمان خود «قریحهای شورانگیز» داشت.»
توماس پین در ۲۹ ژانویه ۱۷۳۷ در تتفورد انگلستان دیده به جهان گشود. مادرش فرانسیس کُک[۵] از یک خانواده برجستهی آنگلیکان محلی بود. پدرش جوزف پین[۶] کشاورز و کفشدوزی کواکر[۷] بود. با اینکه توماس پین به شعائر مذهبی کواکرها عمل نمیکرد اما از گزندِ حملهها به کواکرها دور نماند.
مدتی طول کشید تا پین پیشهی خود را بیابد. او مدرسه را در ۱۲ سالگی ترک کرد و شاگردی نزدِ سینهبنددوز زنانهی تتفورد را آغاز کرد اما به این کار علاقهای نداشت. دو بار از خانه گریخت، بار دوم در آوریل ۱۷۵۷، جزو خدمهی کشتی به نامِ «پادشاه پروس» شد، دریازنان دولتی[۸] که غنیمت چندانی به دست نیاوردند. سپس، سراغِ معلمی ادبیات انگلیسی و واعظیِ فرقهی متدیستی[۹] رفت. تاثیرگذارترین تصمیم پین مامور وصول مالیات شدن بود. در این مقام شاهدِ عدم بضاعت زاغهنشینها، تنفر از مامورین وصول مالیات و شیوع فساد حکومتی بود.
پین، جز چند دورهی کوتاه فردی گوشهگیر بود. بر این باور بود که ازدواج باید بر مبنای عشق باشد و نه منزلت اجتماعی و ثروت، از این رو در سپتامبر ۱۷۵۹ با ماری لامبرت[۱۰] نوکری خانهزاد ازدواج کرد، اما او یک سال بعد حینِ زایمان درگذشت. پین در مارس ۱۷۷۱ با الیزابت اُلیو[۱۱]، خانم معلمِ ۲۰ سالهیِ بلوند ازدواج کرد. در حالی که میکوشید با بقالی و توتون فروشی امرار معاش کند، در اوایل ۱۷۷۴ ورشکسته شد. عمدهی دارایی او در ۱۴ آوریل به حراج گذاشته شد. دو ماه بعد، پین و همسرش مسیر جدایی در پیش گرفتند.
پین کنجکاو بود، علاقه داشت تا در کتابفروشیها پرسه بزند، در سخنرانیهای علمی حضور یابد و با صاحبان فکر نشست و برخاست کند. با ستارهشناسی لندنی آشنا شد که او را به بنجامین فرانکلین معرفی کرد، که در آن زمان نمایندهی منافع مستعمرهها در انگلستان بود. به نظر میرسد فرانکلین، پین را متقاعد کرده که میتواند در امریکا زندگی بهتری داشته باشد و برای وی معرفینامهای به دامادش در فیلادلفیا نوشت.
پین، در ۳۰ نوامبر ۱۷۷۴ وارد [امریکا] شد و در جنوبیترین گوشهی تقاطع خیابانهای مارکت و فرانت اتاقی اجاره کرد که از آنجا میتوانست بازار بردگان فیلادلفیا را ببیند. اوقات فراغت خود را در کتابفروشی رابرت ایکن[۱۲] میگذراند. گویا پین، که فردی سرزنده و فرهیخته مینمود، کتابفروش را تحت تاثیر قرار داده بود چرا که ویراستاری نشریهی جدید آیکن با عنوان مجله پنسیلوانیا به وی پیشنهاد شد. پین دستکم ۱۷ مقاله نوشت که در آنها شدیداً به بردهداری تاخت و خواستار کمک به آزادی آنان شد.
همین ایام بود که در بامداد ۱۹ آوریل ۱۷۷۵ نبرد لکسینگتون[۱۳] شروع شد. جان پیتکِیرن[۱۴]، سرگرد بریتانیایی، به سربازان خود دستور داد تا به شبهنظامیان امریکایی که در مقابل یک محل گردهمآیی جمع شده بودند، شلیک کنند که در نتیجه هشت نفر کشته و ده نفر زخمی شدند. پین از این حادثه خشمگین شد و عزمش را برای دفاع از آزادی امریکاییها جزم کرد.
پین در اوایل سپتامبر مشغولِ تهیهی یاداشتهایی برای نوشتن یک رساله شد. احتمالاً او نگارش [این رساله] را در حدود اول نوامبر آغاز کرده است. پین، پشتِ میزی کج و معوج کار میکرد و کلمات را با قلم پرِ غاز بر روی کاغذ چرمی مینگاشت. این دستنویس به آهستگی پیش میرفت چرا که نوشتن همواره برای پین کاری دشوار بود. پیشنویسِ نیمهتمام را به دکتر بنجامین راش[۱۵] که در کتابفروشی ایکن ملاقات کرده بود، نشان داد. در اوایل دسامبر پیشنویس کامل شد و دیوید ریتنهاوسِ ستارهشناس، ساموئل آدامزِ آبجوساز و بنجامین فرانکلین (که از لندن بازگشته بود) نظراتشان را با پین در میان گذاشتند. پین در این اندیشه بود که رسالهی خود را حقیقت ناب بنامد اما دکتر راش [عنوان] عینیترِ «عقل سلیم» را پیشنهاد کرد.
دکتر راش ترتیبی داد تا رساله توسط رابرت بل[۱۶] به چاپ برسد، مردی اسکاتلندی که بدل به ناشر فیلادلفیاییِ سرشناس، دلالِ حراجِ پر جنب و جوش و حامیِ نهانِ استقلال امریکا شده بود. قیمتِ رسالهی ۴۷ صفحهایِ عقل سلیم را ۲ شیلینگ گذاشتند و با نام مستعارِ «یک مرد انگلیسی» در ۱۰ آوریل ۱۷۷۶ چاپ شد. پین حق اثر را به کنگرهی قارهای واگذار کرد.
پین با نثری ساده، صریح و الهامبخش به حملات سختی علیه استبداد دست زد. او پادشاهان را به مثابه [افرادی] که بهطرزی اجتنابناپذیر با قدرت سیاسی به فساد کشیده شدهاند، تقبیح کرد. او با تفکیکِ میان جبر دولت و جامعهی مدنی، جایی که افراد عادی حیات مولد خود را پی میگیرند، راه خود را از متفکرین سیاسی پیشین جدا کرد. پین «اتحادی قارهای» بر مبنای حقوق فردی را مجسم کرد. وی به اعتراضات کسانی که از گسست از انگلستان میترسیدند، پاسخ گفت. او خواستار اعلامیهای برای برانگیختن مردم جهت اقدام شد.
عقل سلیم با جملات پرشوری باورنکردنی آغاز میشد. برای نمونه: «جامعه با خواستههای ما پدید میآید و حکومت با ضعفهای ما… خورشید هرگز بر هدفی با ارزشتر از این نتابیده است… اکنون زمان افشاندن بذر اتحاد قارهای است… ما تمام فرصتها و حمایتها را پیش روی خود داریم تا اصیلترین و نابترین نظام بر روی زمین را برپا سازیم … آه! شمایی که عاشق بشریت هستید. شمایی که جسارت دارید تا نه تنها با استبداد بلکه با مستبد مخالفت ورزید، بپا خیزید!… ما توانِ از نو ساختنِ جهان را داریم … تولد جهان تازه نزدیک است.»
اولین چاپ [عقل سلیم] در چند هفته به فروش رفت. بیدرنگ انتشاراتیهای دیگری هم برای چاپ کتاب دست به کار شدند. چاپخانهها در بوستون، سِلِم، نیوبریپورت، نیوپورت، پراویدنس، هارتفورد، نورویچ، لنکستر، آلبانی و نیویورک نسخههایی را چاپ کردند. پین تخمین زد که در طی سه ماه بیش از ۱۲۰ هزار نسخه منتشر شده است. دکتر راش از آن زمان اینطور یاد میکند که «تاثیرات این اثر بر اذهان امریکاییها غیرمنتظره و قابل ملاحظه بود. این اثر را عامهی مردم خواندند، در محافل بازگو میشد، در مدارس سرش بحث بود و حتی یک بار در کنتیکت کشیشی جای وعظ بر منبر آن را خواند.» به گفتهی جرج واشنگتن عقل سلیم «آموزهای استوار و استدلالی قاطع» عرضه کرده است.
ایدههایِ تحریکآمیزِ پین از مرزها فراتر رفت. نسخهای از کتاب در کبِک فرانسویزبان منتشر شد. جان آدامز[۱۷] نقل میکند که «عقل سلیم در فرانسه و تمامی اروپا با شعف مورد استقبال قرار گرفت.» نسخههایی به لندن، نیوکاسل و ادینبورگ رسید، به آلمانی و دانمارکی ترجمه شد و نسخههایی از آن به روسیه هم وارد شد. در مجموع حدود ۵۰۰ هزار نسخه از آن فروخته شد.
پیش از انتشار عقل سلیم، اکثر مستعمرهنشینها امیدوار بودند که بیعدالتیهای انگلستان مرتفع شوند. سپس این رساله به صورتی ناگهانی تعداد فزایندهای از مردم را ترغیب کرد تا بیپروا سخن از استقلال بگویند. کنگرهی قارهای دوم از توماس جفرسون تقاضا کرد بر روی یک کمیتهی پنج نفره کار کند که پیشنویس اعلامیهی پیشنهادی پین در عقل سلیم را تهیه کند.
برنارد بایلِن[۱۸]، استاد تاریخِ دانشگاه هاروارد، مینویسد: «عقل سلیمِ توماس پین برجستهترین رسالهای است که در دوران انقلاب امریکا به رشتهی تحریر درآمده و یکی از برجستهترین رسالاتی است که تا کنون به زبان انگلیسی نوشته شده است. چطور ممکن است این [اثر] را یک شکمبنددوزِ ورشکستهی کواکر، معلم، واعظ، بقال و مامور مالیاتی پدید آورده باشد که دوبار برکنار شده است، کسی که توجه بنجامین فرانکلین را در انگلستان به خود جلب کرده و کسی که تنها چهارده ماه پیش از انتشار عقل سلیم وارد امریکا شده، این را نمیتوان بیاشاره به نبوغش توضیح داد.»
در زمان جنگ استقلال، پین به عنوان منشیِ نظامیِ ژنرال دانیل روبردو[۱۹] و سپس ژنرال ناتانیل گرین[۲۰] در ارتش خدمت کرد و تا پایان سال ۱۷۷۶ همراهِ ژنرال جرج واشنگتن بود. امریکاییهای آموزش ندیده با دستمزد ناچیز که عموماً یک سال بیشتر از خدمتشان نمیگذشت در نبرد با سربازان بریتانیایی بسیار آموزش دیده و مزدوران آلمانیِ[۲۱] بیرحم درهم شکسته شدند.
پین، شبها کنار آتش به نوشتنِ رسالهی جدیدش میپرداخت. هنگامی که به فیلادلفیا بازگشت، دستنویس خود را به نشریهی فیلادلفیا جورنال سپرد و در ۱۹ دسامبر در قالب مقالهای ۸۰ صفحهای با عنوان بحران امریکایی منتشر شد. در روز کریسمس سال ۱۷۷۶، جرج واشنگتن آن را برای سربازانش خواند. پین رسالهاش را با این سطور ماندگار آغازید: «زمانهایی وجود دارد که روح مردان را میآزماید. ارادهی سربازِ خستگیناپذیر و مهینپرستِ نستوه در این بحران تحلیل رفته است. اما آنکه اینک استوار ایستاده، سزاوارِ عشق و ستایشِ مردان و زنان است. حکومت ستمگر را بهسانِ جهنم نمیتوان آسان تسخیر نمود؛ لیکن تسلّایِ خاطرمان این است که نبرد هرچه دشوارتر، پیروزی باشکوهتر است.» ظرف چند ساعت سربازان تهییجشدهیِ جرج واشنگتن در ترنتون[۲۲] به پیروزیای سرنوشتساز در برابر نیروهای بریتانیایی دست یافتند.
پین چندین مقالهی دیگر با عنوان گفتارهایی دربارهی بحران امریکایی نگاشت. این مقالات به مسایل نظامی و دیپلماتیک میپرداختند و در آنها پین به ترویج روحیه و امید میپرداخت. مقالهی دوم در ۱۳ ژانویه ۱۷۷۷ منتشر شد و پین عنوان ایالات متحدهی امریکا را بر آن نهاد و بنیانگذار این عبارت شد.
هنگامی که بریتانیا در یورکتاون دست از جنگ کشید و تسلیم شد، پین ورشکسته و بیپول بود. او به خاطرِ کمکی که به دستیابی استقلال امریکا کرده بود، درخواستِ مستمری حکومتی نمود. ایالت نیویورک مزرعهای ۱۲۰ هکتاری در نیوراشل[۲۳] در حدود ۳۰ مایلیِ شهر نیویورک به وی اعطا کرد که پیشتر به یکی از طرفداران حکومت بریتانیا تعلق داشت. کنگره هم بابت هزینههای که پین در جنگ از جیب خود خرج کرده بود با اعطای مبلغ ۳ هزار دلار موافقت کرد.
در فرانسه او دوستی خود را با مارکی دو لافایت[۲۴] تجدید کرد، کسی که به پیروزی در یورکتاون کمک کرده بود. لافایت، پین را به مارکی دو کندورسه[۲۵]، ریاضیدان فرانسوی و لیبرتارینِ متنفذ معرفی کرد. پین در انگلستان چارلز جیمز فاکس[۲۶] و ادموند برک[۲۷] را ملاقات کرد که هر دو مخالف جنگ [انگلستان] علیه امریکا بودند.
شروع انقلاب فرانسه در ژوییهی ۱۷۸۹ ادموند برک را وحشتزده کرد، او نگارش مانفیست ضد انقلابی خود، تاملاتی دربارهی انقلاب فرانسه[۲۸] را آغاز کرده بود که در ۱ نوامبر ۱۷۹۰ منتشر شد. این مانیفست در دفاع از سلطنت و امتیازات اشرافی بود.
در آن هنگام، پین که در حال کار بر روی کتاب جدید خود دربارهی اصول کلی آزادی بود، جانِ کلامِ مانیفست برک را دریافت و تصمیم گرفت ردیهای بر این کتاب بنویسد. پین به اتاقی در مهمانسرای آنجل در اِزلینتِن [لندن] نقل مکان کرد که بتواند بر روی پروژهی خود تمرکز کند. در ۴ نوامبر کار خود را آغاز کرد و سه ماه بیوقفه و حتی گاهی زیر نور شمع مینوشت. پین بخش نخستِ کتابِ حقوق انسان را ۲۹ ژانویه ۱۹۷۱، در سالروز تولدش تمام کرد. او ۵۴ ساله شد. پین اثر جدید خود را به پاسِ محبتهای جرج واشنگتن به وی تقدیم کرد و این کتاب در ۲۲ فوریه همزمان با سالروز تولد واشنگتن منتشر شد.
همزمان که بُرک، مردم را با نثر فاخر خود تحت تاثیر قرار میداد، پین با بیانی ساده پاسخ میگفت. او به استبداد تاخت، مالیاتها را تقبیح کرد و مشروعیت معنوی پادشاهی و اشرافیت انگلیسی را رد کرد. او اعلام کرد که افراد فارغ از آنچه ممکن است در قانون مشخص شده باشد، حقوقی دارند. پین از منشور حقوق انسانی و شهروندی استقبال کرد که در جایی میگفت: «حق مالکیت تخطیناپذیر و مقدس است، هیچکس نباید از آن محروم شود مگر در موارد ضرورت عمومیِ مشهود، که به لحاظ قانونی تعیین شده و آن نیز به شرط پرداخت غرامت عادلانه.»
نخستین چاپ کتابش طی سه روز به فروش رسید. چاپ دوم طی چندین ساعت به فروش رسید. در مارس ۱۷۹۱ چاپ سوم و در ماه آوریل چاپ چهارم آن به طبع رسید. حدود ۲۰۰ هزار نسخه از کتاب در انگلستان، ولز و اسکاتلند به فروش رسید. ۱۰۰ هزار نسخه دیگر از آن هم در امریکا فروخته شد.
حقوق انسان، مردم بسیاری را متقاعد کرد که از انقلاب فرانسه و اصلاحات چشمگیر در انگلستان حمایت کنند. در ۱۷ می ۱۷۹۲ حکومت او را به نشر اکاذیتِ فتنهجویانه متهم کرد که میتوانست با اعدام مجازات شود. مامورین وصول مالیاتی اتاق پین را زیر و رو کردند. او در سپتامبر ۱۷۹۲ به دُوِر[۲۹] گریخت و سوار قایقی به مقصد کاله فرانسه شد. در حدود ۲۰ دقیقه بعد حکم جلب او به دُوِر رسید.
پین به عنوان نماینده کاله در مجمع ملی انتخاب شد که بنا بود تا اصلاحات را اجرایی سازد. او متحد فکری حزبِ موسوم به «ژیروندنها[۳۰]» بود که خواهان یک حکومت جمهوری با قدرتی محدود بودند. مخالفین او ژاکوبنیهای بیرحم و بیگانهستیز بودند. در کمال تعجب پین مورد سوءظن قرار گرفت چون زادهی انگلستان بود—ولو اینکه اگر به آنجا بازمیگشت ممکن بود اعدام شود. در نیمهی شب پیش از کریسمس سال ۱۷۹۳، پلیسِ ژاکوبنی او را به زندان لوکزامبورگ منتقل کرد. او بدون محاکمه در سلولی حدود ۳ متر طول و ۲.۵ متر عرض محبوس شد. در ۲۴ ژولای ۱۷۹۴ نام پین به فهرست زندانیانی اضافه شد که قرار بود گردن زده شوند، اما نگهبانان زندان سهواً زمانی که قربانیانِ آن شب را جمع میکردند از جلوی دربِ سلول او گذشتند. سه روز بعد در ۲۷ جولای ۱۷۹۴، شورشیها ماکسیمیلیان فرانسوا ماری ایزدور دو روبِسپیر[۳۱] متعصبترین و پرشورترین مدافع خشونت ژاکوبنی را گردن زدند، و خطر از بیخ گوش پین گذشت.
پیش از اینکه پین زندانی شود، نگارشِ بحثانگیزترین اثر بزرگ خود یعنی عصر خرد را آغاز کرده بود و در پشت میلههای زندان به نوشتن آن ادامه داد. او در عین حال که اصول اخلاقی مسیحیت را ستایش میکرد، بر این باور بود که مسیح انسانی بافضیلت بوده است، و با کارزار ژاکوبنی برای سرکوب مذهب مخالفت کرد، خشونت و تناقض بسیاری از داستانهای انجیل را مورد حمله قرار داد. پین پیوندِ نامشروع میان کلیسا و حکومت را تقبیح کرد و بیان داشت که الهامِ دینیِ موثق بر افراد نازل شده نه بر کلیساهای رسمی. او از دیدگاه خداشناسانهی مبتنی بر یک پروردگار واحد و یک مذهبِ استوار بر منطق دفاع کرد. و خواستار سیاستی مبتنی بر تساهل مذهبی شد.
عصر خرد تاثیر بسیاری بر اذهان گذاشت، چرا که پین آن را با اسلوب شورانگیز و بیانی ساده نگاشت که احساساتی نیرومند در خوانندگان برانگیخت. این اثر در انگلستان به کتابی پرفروش بدل شد و تلاشهای حکومت برای توقیف آن تقاضا را بیش از پیش افزایش داد. عصر خرد در آلمان، مجارستان و پرتغال طرفداران فراوانی یافت. در سال ۱۷۹۴ چهار بار، ۱۷۹۵ هفت بار و ۱۷۹۶ دو بار در امریکا منتشر شد. مردم با هدف حمایت از اصول مذهبی پین گروهها و اجتماعاتی را شکل دادند.
جیمز مونرو، سفیر ایالات متحده در فرانسه تقاضا کرد که مقامات حکومت پین را محاکمه یا آزاد کنند. نهایتاً در ۶ نوامبر پین با ریشی که دیگر جوگندمی شده بود و بدنی نحیف آزاد شد. در سال ۱۸۰۱ ناپلئون بناپارت، کنسول اول، او را به شام دعوت کرد به امید آنکه ایدههایی برای تسخیر بریتانیا در اختیارش بگذارد. پین صلح را توصیه کرد، چیزی که ناپلئون علاقهای به شیندن ازش نداشت، و آنها هرگز دوباره یکدیگر را ندیدند.
پین در ۱ سپتامبر ۱۸۰۲ به امریکا بازگشت. آن هنگام ۶۵ ساله بود. یک خبرنگار روزنامهی ماساچوست مینویسد: «[گذشتِ] سالیان بیشتر جسم او را تحت تاثیر قرار داده تا ذهنش را. راه که میرود اندکی به جلو خم میشود و دستانش را پشت کمر به هم قلاب میکند. او به سادگی یک کشاورز لباس میپوشد و ظاهرش پاکیزه و خوب به نظر میآید… صحبتهایش بیاندازه جذاب است؛ او فردی خوشمشرب، شوخطبع و سرشار از حکایت است— حافظهاش قابلیت کامل خود را حفظ کرده و هوش و حواسش استوار مانده.»
پس از آنکه ناپلئون در سال ۱۸۰۰ کنترل لوئیزیانا[۳۲] را در اختیار گرفت و رود میسیسیپی بر روی کشتیهای امریکایی بسته شد، پین جفرسون را تشویق کرد تا پیشنهاد خرید منطقه لوئیزیانا را مطرح کند. در حالی که الکساندر همیلتون فدرالیست گمان میکرد ناپلئون هرگز این ایده را نخواهد پذیرفت، پین آگاه بود که ناپلئون به پول نیاز دارد. در می ۱۸۰۳ ناپلئون منطقه لوئیزیانا را به قیمت ۱۵ میلیون دلار به ایالات متحده فروخت.
با این که منتقدینِ فدرالیست از رییسجمهور جفرسون به سبب دفاع از پین شدیداً انتقاد میکردند، او با شجاعت دوست خود را به کاخ سفید دعوت کرد. زمانی که ماری و مارتا، دختران جفرسون، گفتند که ترجیح میدهند با پین مصاحبت نکنند، جفرسون پاسخ داد که پین «سزاوار میزبانی هر امریکایی است، نه فقط استقبال گشادهرویانهی من.»
پین در واپسین سالهای حیات به سبب وخامت سلامتیاش پیر و شکسته شده بود و در فلاکتی دردناک زندگی میکرد. او به خانهی دوست خود، مارگارت دو بونویل[۳۳] در شمارهی ۵۹ خیابان گرو[۳۴] نیویورک نقل مکان کرد و در ساعت ۸ صبح ۸ ژوئن ۱۸۰۹ در آنجا درگذشت. دو بونویل ترتیب خاکسپاری او را در مزرعهی نیو راشل داد چون هیچ قبرستانی حاضر به پذیرشش نبود.
گویی مقدر بود که پین هرگز آرام نگیرد. یک دههی بعد، ویلیام کوبت[۳۵]، روزنامهنگاری انگلیسی، مخفیانه تابوت را از خاک درآورد و به انگلستان فرستاد. بنا به برخی روایات وی گمان میکرد که با بردن تابوت و ساختن آرامگاهی برایش، پین میتواند الهامبخش شمارِ زیادی از مردم باشد تا مصرانه خواستار اصلاح حکومت و کلیسای انگلستان انگلستان شوند. اما مردم علاقهی چندانی به استخوانهای پین نداشتند. در سال ۱۸۳۵ که کوبِت درگذشت، استخوانها به همراه لوازم شخصی وی پراکنده و گم شدند.
پین دههها یکی از پایهگذارانِ فراموششدهی امریکا باقی ماند. زمانی که تئودور روزولت از او به عنوان «ملحدی پلید و پست» یاد کرد، دیدگاه رایج را جمعبندی کرد. تا سال ۱۸۹۲ طول کشید که اولین زندگینامهی مهم پین منتشر شود. هنوز هیچ چاپ معتبری از مجموعهی کامل آثار پین وجود ندارد.
جشن دویست سالگی امریکا کمک کرد تا علاقه به پین احیا شود. برای اولین بار مجموعهی آثار عمدهی وی با جلد شمیز و به صورتی گسترده در دسترس قرار گرفتند و از آن زمان دستکم هشت زندگینامهی مختلف از پین منتشر شده است.
شاید نسل جدید دارد این جواهرِ انسانی را دوباره کشف میکند.
گزیدهای از «عقل سلیم» با عنوان «در باب جامعه و تمدن» پیشتر در بورژوا منتشر شده است.
سخنرانی کریستوفر هیچنز دربارهی توماس پین
گفتگو با نویسندهی کتاب «مباحثهی بزرگ؛ ادموند برک، توماس پین، و پیدایش راست و چپ»