— این مطلب در پرونده «ابعاد اجتماعی فساد اقتصادی» در شماره ۶ شهریور ۹۸ روزنامه دنیای اقتصاد بچاپ رسیده است. در این پرونده همچنین مطالبی از امیرحسین خالقی با عنوان رشوه و توسعه اقتصادی و مجید الماسی با عنوان تخریب انگیزههای اجتماعی منتشر شده است.
***
در گفتار، مبارزه با فساد امری بدیهی و ضروری تلقی میشود. اما در عمل برای برخورد نکردن با فساد بهانههای زیادی پیدا میشود. شاید بزرگترین این بهانهها، «امنیت روانی جامعه» است که اتفاقا در میان روزنامهنگاران و ارباب جراید نیز دانسته یا نادانسته به وفور تکرار میشود. هرچند بسیاری از افرادی که دغدغه امنیت روانی جامعه را تکرار میکنند ممکن است از خاستگاه نظری آن و عواقبش بیاطلاع باشند اما این اصطلاح در صغیر انگاشتن عوامالناس ریشه دارد. در پانتئون روشنفکربازی چپ این نخبگان و فرهیختگان هستند که باید بر مردم حکمرانی کنند و فرد عامی صلاح خویش را نمیداند و بدون اذن و رخصت ایشان به بیراهه خواهد رفت. مشکل این حضرات با ساختار کنونی حکمرانی در ایران هم اتفاقا همین است که عموما مسئولان را آنچنان که باید روشن و آگاه نمییابند و خود را در تصمیمگیری برای سرنوشت و زندگی مردم مستحقتر میدانند. این موضوع در کلیه اظهار نظرهای ایشان مشهود است چنانکه مرشد اعلای آنها شعور مردم را حتی برای انتخاب آهنگ و موسیقی دلخواه نیز کافی نمیداند (که بعنوان نمونه عوض باخ، آهنگهای فلان خواننده پاپ وطنی را ترجیح میدهند) و از هیچ اهانتی بر مردمان عادی و عامی کم نمیگذارد. در این چارچوب فکری، تصور این است که اگر، بعنوان نمونه، ابعاد مختلف فساد اداری بر مردم آشکار شود آنوقت دیگر سنگ روی سنگ بند نخواهد شد و مردمان به جنون دچار گردیده و جامعه دچار هرج و مرج شده و نهایتا از هم خواهد پاشید. اینها دروغی بیش نیست.
آزادیخواهان در نقطه مقابل این دیدگاه قرار دارند. آزادیخواهی، مکتب مردمان عادی کوچه و بازار است. آزادیخواهان معتقد هستند که بقول لرد اکتون، قدرت فساد میآورد… پس سنگ بنای آزادیخواهی مهار قدرت و محدود کردن آن است بنحوی که مردم بتوانند برای زندگی خود تصمیم بگیرند و وظایف حکومت به تامین تعداد مشخصی کالای عمومی محدود شود. در غیر اینصورت اگر در جایی قدرت تجمیع شد، لاجرم دیر یا زود به مردابی متعفن تبدیل خواهد شد. مدعیان چپ اما، همانطور که عرض کردم، موضوع را در کیفیت حاکم جستجو میکنند و این اواخر هم که مغالطاتی نظیر حکمرانی خوب و بد را دستاویز قرار دادهاند و تصور میکنند که اگر قدرت، به عوض فلانی امروز دست بهمانی بود فسادی اتفاق نمیافتاد. البته به گواه تجربیات پس از انقلاب امروز میدانیم که این ادعا کذب است. چنانکه پس از انقلاب دولت از لوث وجود طاغوتیان پاک شد و بدست افراد صالح و متدین افتاد اما ظرف پانزده سال کار به جایی کشید که نهایتا منجر به تشکیل ستاد مبارزه با مفاسد اقتصادی شد و از آن زمان تا کنون هم اقدامات زیادی را در پی داشته است. با این وجود قریب به بیست سال بعد ملاحظه میکنیم که فساد در دستگاههای اداری همچنان بیداد میکند. موضوع اینجا است که در صورت تجمیع قدرت در دستگاههای حکومتی و در غیاب حاکمیت قانون، با افزودن بر مجاری دولتی و برپایی سامانهها و سازمانهای جدید صورت مساله تا بیست سال دیگر نیز همچنان پابرجا خواهد بود. لذا حل این معضل بزرگ و جدی تنها یک راه دارد و آن معلوم کرن حدود قدرت و اختیارات دستگاههای حکومتی و افسار زدن به آنها زیر حاکمیت قانونی است که همه را، و نه تنها عوام را، شامل شود.
در چنین شرایطی مردم به مرور اعتمادشان را به دولت از دست میدهند و مغالطه دلواپسان امنیت روانی جامعه هم همینجا مطرح میشود. روشنفکران و بعضا اهالی مطبوعات تصور میکنند که جامعه هرچه میفهمد از برکت کلام و قلم ایشان است. توهمی بیش نیست. منِ عامی فساد را وقتی درک میکنم که مجبور شوم در ادارهای رشوه بدهم و یا بدون باج سبیل جوابم را ندهند. وقتی که یکی از اعضای خانوادهام شاهد توزیع و دریافت رانتی باشد، وقتی شاهد فلان بیعدالتی باشم، یا وقتی بشنوم والدینم را بین این و آن طبقه اداره سرگردان کردهاند. حال اینکه فلان استاد دانشگاه در گعدهاش چه شعاری میدهد صرفا برای خودش و شاید برای مشتی از دانشجویان او مهم باشد. آنچه به جامعه مسیر میدهد قلم من نیست، کنش فرد فرد اعضای جامعه در زندگی روزمره است و دانش ضمنیای که این کنشها بدست میدهد. مصاحبه مسئولان و تیترهای سفارشی و آسمان ریسمان بافی دانشگاهیان صرفا ممکن است این شبهه را ایجاد کند که ایشان نیز در فساد دستی دارند و بهمین خاطر است که وجودش را انکار میکنند.
عدهای تصور میکنند که بعنوان نمونه برملا شدن موضوع فیشهای حقوقی جامعه را متلاطم کرد. چنین نیست. تنها کسانی که متلاطم شدند سیاستمداران بودند که موقتا دست و پایشان را گم کردند. آیا تصور میکنیم کارمندانِ انبوه مدیرانی که حقوقهای آنچنانی میگرفتند از این موضوع اطلاع نداشتند؟ آیا خانواده ایشان و آشنایان آنها و دوستان و اطرافیانشان موضوع را نشنیده بودند؟ وقتی موضوع حقوقهای نجومی رسانهای شد مردم سالها بود که از آن اطلاع داشتند. نکته جالب این بود که اخبار غیر رسمی و درگوشی، به لطف نعناداغ و پدیده آشنای یککلاغ چهلکلاغ اعداد به مراتب بزرگتری را نشان میداد و واقعیت به اندازه شایعه تکاندهنده نبود.
نتیجه آنکه بله، در تاثیر فساد بر جامعه شکی نیست. اما با دستاویز قرار دادن امنیت روانی مردم و مطرح نکردن پروندههای فساد در حق ایشان لطفی نکردهایم. ایشان به اندازه من و شما و بعضا بیشتر، با حقیقت فساد در جامعه آشنا هستند. از اینها مهمتر، فارغ از آنکه من و شما چه تحلیلی داریم، مردم حق دارند از کیفیت خدمتگزاری خادمانشان در دولت اطلاع داشته باشند. تاکید دارم که طرح پروندههای فساد برای جامعه مطالبه ایجاد نمیکند، بلکه به مطالبات ضمنی جامعه رسمیت میبخشد.
آنچه جامعه را بخطر میاندازد اصل فساد است نه اطلاع یافتن مردم از وقوع آن. توجه به معلولها (با دستآویز قرار دادن امنیت روانی جامعه) و وسواس در محرم انگاشتن مردم تنها بهانهای است در خدمت فساد و پنهان کردن و پوشاندن آن. مبارزه با اصل فساد در چارچوب کنونی ممکن نیست و چنانکه در یکی دو سال اخیر هم دریافتهایم مادامی که توزیع رانت و مجوز و دخالت همهجانبه دولت در اقتصاد مستدام است، اعدام این و آن سلطان تاثیری در شدت فساد در کشور نداشته و نخواهد گذاشت.
راه مبارزه با فساد، کوتاهکردن دست دولت و پایان دادن به مداخلات اقتصادی و توزیع رانت و سیاستهای پولپاشی است. در غیر اینصورت، همانطور که برپایی انبوه سازمانهای موازی مبارزه با فساد تا امروز دردی را دوا نکرده، در آینده نیز اصل مساله حل نخواهد شد. برخوردهای قهری در بلند مدت حکم واکسن را پیدا خواهد کرد چون اهل بخیه بمرور راه و چاه را فراخواهند گرفت و ارتباطات لازم را برقرار کرده و بمرور در مقابل این برخوردها نیز مصونیت پیدا خواهند کرد.