فقر یا نابرابری؟ مردم از کدام در گداز اند؟

— مترجم: مهدی بنواری

مت ریدلینابرابری جهانی رو به کاهش است و فقر جهانی در حال سقوط. اما جز اندکی به این حقیقت آگاه نیستند.

ستون این هفته‌ی من در تایمز به حقایقی می‌پرداخت که در پس پرده‌ی بحث نابرابری پنهان مانده اند.

هانس روسلینگ، آن شعبده‌باز داده‌ی سوئدی [لینک‌ شعبه‌بازی‌اش را پایین همین نوشته باز کنید]، اخیراً برای عده‌ای از مردم بریتانیا پرسشی چهار گزینه‌ای مطرح کرده است که طی آن از خواننده می‌خواهد تعداد متوسط زایمان هر زن در بنگلادش را تخمین بزنند. تنها ۱۲ درصد پاسخ صحیح دادند—جواب صحیح این بود: متوسط دو و نیم زایمان. در حالی که اگر گزینه‌های پاسخ را بر روی چهار موز می‌نوشتند و شامپانزه‌ای را وا می‌داشتند تا یکی را به طور تصادفی انتخاب کند، ۲۵ درصد شامپانزه‌ها پاسخ صحیح می‌دادند. عجیب‌تر آن که در آمار این تحقیق مدرک دانشگاهی بر صحت پاسخ اثر معکوس داشت. [هرچه تحصیلات دانشگاهی بالاتر، پاسخ غلط‌تر.] رخداد این نتایج به خاطر نادانسته‌ها نبود، بلکه به باورهای نادرست بازمی‌گشت.

حالا این‌ها را همین جا داشته باشید و بیایید تا شما به تام پرکینز معرفی کنم، سرمایه‌گذار باسابقه‌ی استارت-‌آپ‌ها و شوهر سابق نویسنده‌ی جنایی، دنیل استیل. وی ماه پیش نامه‌ای به وال استریت ژورنال نوشت که آمریکا را به آشوب کشاند. در این نامه او از موج فزاینده‌ی نفرت به افراد بسیار ثروتمند گلایه کرد و هر چند غیرمستقیم،‌ اما خامدستانه این نفرت را با کریستال ناخت [شب بلورین، در ۱۹۳۸ که طی آن نازی‌ها اولین بار یهودیان آلمان را مورد ضرب و جرح و قتل قرار دادند و موسسات یهودی را ویران کردند.] مقایسه کرد. چند روز بعد، پرزیدنت اوباما سخنرانی «وضعیت اتحاد» خود [سخنرانی سالانه‌ی رییس جمهور خطاب به کنگره] را به هدف گرفتن نابرابری اختصاص داد. همان گونه که ردیف نرخ مالیات ۵۰٪ نشان می‌دهد، در این کشور هم نابرابری عذابی است که جان بیشتر مردم از آن در گداز است.

Rational Optimistمساله‌ی گیج‌کننده در این زمینه آن است که با هر معیار معقولی که اندازه‌گیری کنیم، در طی چند دهه‌ی گذشته آمار فقر مطلق به شدت کاهش یافته است. پس ثروتمندتر شدن ثروتمندان چه اهمیتی دارد؟ نسبتِ مخارج خوراک و پوشاک فقرای امروز بریتانیا از درآمدشان نسبت به ۱۹۵۰ نصف شده است. این در حالی اتفاق افتاده که ساعت کاری هم بسیار کمتر شده و طول عمر هم هشت سال افزایش یافته است. به این‌ها بیافزایید دسترسی به تلفن، خودرو، دارو و خطوط هوایی تجاری—برای ثروتمندان بریتانیایی ۱۹۵۰ هواپیما سوار شدن هنوز یکی از اقلام مصرفی تجملی بود. علاوه بر این، اکنون می‌خواهم پرسشی را مطرح کنم که شرط می‌بندم شامپانزه‌ها آن را هم بهتر از آدم‌ها پاسخ می‌دهند. شنیده ایم و می‌دانیم که اخیراً در چین،‌ هند، امریکا و بسیاری کشورهای دیگر نابرابری در حال افزایش بوده است [یعنی در درون مرزهای ملی اختلاف درآمدی افزایش یافته است]، حال [اگر توزیع درآمد همه مردم جهان را فارغ از ملیت روی نمودار ببریم] آیا نابرابری جهانی افزایش یافته است یا کاهش یافته است؟ پاسخ این است: با هم معیاری که اندازه‌گیری کنید نابرابری جهانی امروز رو به کاهش است، و چندین دهه‌ است که این روند همین‌طور کاهشی بوده. دلیل‌اش این است که سرعت ثروتمند شدن مردم در کشورهای فقیر از سرعت ثروتمندتر شدن مردم کشورهای ثروتمند بیشتر بوده است.

تازه سقوط نابرابری جهانی از زمان شروع بحران اقتصادی شتاب هم گرفته است. آفریقا امروز در زمینه‌ی رشد اقتصادی رکوردشکن است. تعداد افرادی که با یک دلار و بیست‌وپنج سنت در روز زندگی می‌کنند به سرعت رو به سقوط گذاشته است. آقای روسلینگ در سخنرانی‌هایش مشتاقانه دو نمودار را به نمایش می‌گذارد: گراف درآمد جهانی زمانی شتری دو کوهانه بود [یک عده ثروتمند بودندٰ، و یک عده فقیر] اما امروز شتری تک‌کوهان [نزیک‌تر به توضیح نرمال آماری] است که اکثریت مطلق مردم جهان در میانه‌اش قرار می‌گیرند [که یعنی این که روزبه‌روز اکثریت طبقه متوسط جهانی رشد می‌کند].

 

نمودار دوکوهانه هانس روسلینک نابرابری درآمدی

باز هم پرسشی دیگر که به نظرم شامپانزه‌ها در پاسخ این یکی هم بر انسان‌های پیشی می‌گیرند. آیا رکود اقتصادی در بریتانیا باعث افزایش نابرابری و فقر در این کشور شده است یا آن را کاهش داده است؟ پاسخ آن است که هر دو کاهش یافته‌اند. نابرابری تا سطحی کاهش یافته است که از میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۹۰ سابقه ندارد (البته در شرایط رکود چنین رخدادی طبیعی است)، هر چند هنوز از نابرابری در دهه‌ی ۱۹۷۰ بیشتر است. در همین حال خط فقری که مورد علاقه‌ی چپی‌ها است—که خانوار فقیر را خانواری با درآمدی کمتر از ۶۰ درصد درآمد میانه تعریف می‌کند [توضیح: درآمد میانه درآمدی است که پنجاه‌درصد جمعیت درآمدی بیشتر و پنجاه‌درصد درآمدی کمتر از آن دارند]—بنا به تعریف پایین آمده است (لینک)، زیرا که در آمد میانه در نتیجه‌ی رکود اخیر کاهش یافته است [چرا با رکود اقتصادی، خط فقیر باید پایین بیاید؟! چون در این معیار خط فقر نسبی تعریف شده است—نسبتی از درآمد میانه؛ و درآمد میانه هم خود از دل توزیع نسبی درآمدها حاصل می‌شود]. بنابراین بازتعریف فقر با این معیار نسبی (و بسیار ناکارآمد) عملاً [در زمینه‌ی آمار فقرا] نتیجه‌ی معکوس داده است.

اگر نابرابری در مصرف را معیار بگیریم، میزان نابرابری در این حالت بسیار پایین‌تر از نابرابری درآمد  پیش از مالیات خواهد بود. زیرا چهار دهکِ بالای درآمدی، به نسبت مالیات بیشتری می‌پردازد و خدمات کمتری دریافت می‌کند، در حالی که شش دهکِ اول به نسبت مالیات کمتری می‌پردازد و دریافت بیشتری دارند. در بریتانیا، ۱ درصد بالا[ی درآمدی] [صدک نودونهم] حدود ۳۰ درصد حجم کل مالیات بر درآمد را می‌پردازد. پس از همه‌ی بازتوزیع‌ها و پرداخت‌های انتقالی یک پنجم ثروتمندترین [یعنی از صدک هشتادم به بالا] در بریتانیا نسبت به یک پنجم فقیرترین [از صدک بیستم به پایین] فقط چهار برابر پول بیشتر برای خرج کردن دارند.

افزایش مزایای دولتی مسکن و دیگر انواع بازتوزیع‌ها را که اضافه کنیم، نابرابری مصرف ممکن است تا کمترین حد خود رسیده باشد. به این‌ها بیافزایید ارزش مستمری‌های بازنشستگی (شامل بازنشستگی کشوری)، خدمات درمانی رایگان، سقوط قیمت خوراک و پوشاک در مقالیسه با دستمزدها، به علاوه‌ی کاهش چشمگیر قیمت بیشتر انواع فن‌آوری. واضح است که با در نظر گرفتن بیشتر نیازهای اساسی، کشور [بریتانیا] هرگز تا این حد نافقیر و نا-نابرابر نبوده است. امروزه موتور جستجوی یک تلفن هوشمند ممکن است که به کارآمدی منشی تمام وقت شخصی ثروتمند در ۱۹۶۰ باشد.

فرض کنید در جلسه‌ای باشید و بشنوید یکی از شرکت‌کنندگان میلیاردری حسابی است (ایده‌ی این مثال را مدیون پروفسور دان بودرو هستم). حالا چطور او را تشخیص می‌دهید؟ محافظان شخصی، جت شخصی و شکارگاه بلدرچین‌اش همه بیرون اتاق جلسه هستند. پیراهن و شلوار جین‌اش بعید است او را لو دهند (برخلاف لباس‌های ۱۹۰۰ میلادی)؛ ساعت رولکس‌ش ممکن است بدلی باشد؛ دندان‌ها، قطر شکم و قدش (برخلاف ۱۸۰۰ میلادی) فرق خاصی با بقیه ندارند؛ حتی کوکای رژیمی‌اش هم مثل بقیه است. امروز بسیار بیشتر از گذشته، بیشتر نابرابری‌ها در کشور (هر چند به هیچ عنوان نه همه‌ی آن)، نه نابرابری در ضروریات زندگی بلکه نابرابری در زرق و برق و چیزهای لوکس است.

پرسش دیگری که در آن من باز روی شامپانزه‌ها شرط می‌بندم این است که رشد درآمد یک‌پنجم فقیرترین جامعه بیشتر است یا یک‌پنجم ثروتمندترین؟ پاسخ صحیح یک‌پنجم پایین است، زیرا بسیاری از این افراد در این دسته‌ی درآمدی جوان‌های کم‌درآمدی هستند که تازه شروع به کار کرده‌اند، در حالی که بسیاری از افراد یک‌پنجم بالای جامعه سالمندانی هستند در اوج درآمد خود و رو به بازنشستگی. این به آن معنی است که ممکن است عددها و نسبت‌ها برای «صدکِ بیستم به پایین» تغییر چندانی به خود نبیند،‌ اما وضع آدم‌هایی که در صدکِ بیستم به پایین هستند، عوض می‌شوند. [«بنا به تعریف»، درآمد صدک بیستم از درآمد صدکِ هشتادم کمتر است، این حقیقتِ ازلی است، اما آدمی که در صدک پایین هست الزاماً همان‌جا گیر نیفتاده است.] تحرک درآمدی (income mobility) هنوز پابرجاست [یعنی کسی که امروز در دهک پایین درآمدی است، ممکن است ده سال بعد در دهک درآمدی بالاتر جای گرفته باشد]. [در بریتانیا] ۸۰ درصد مردمی که در خانواده‌های زیر خط فقر به دنیا می‌آیند وقتی بالغ می‌شوند، از فقر می‌گریزند.

هیچ یک از این صحبت‌هایی که می‌کنم این معنای ضمنی را در خود ندارد که مردم اشتباه می‌‌کنند که از نابرابری درآمد و ثروت بدشان می‌آید و یا مردم اشتباه می‌کنند که از پاداش‌های گزاف مدیران عامل‌ [شرکت‌های وال‌استریتی از جیب عوام‌الناسِ بی‌کس‌وکارِ مالیات‌دهنده] به خشم می‌آیند. ابداً. در واقع، نکته‌ای که سعی می‌کنم بگویم چیز دیگری است: این‌که در حالی که مثلاً نسبت به ۱۹۰۰ یا ۱۹۵۰ میلادی نابرابری دیگر به آن حادی نیست و فقر مطلق بسیار کاهش یافته است، چرا امروزه هنوز این مساله این اندازه مایه‌ی دغدغه‌ی مردم است. مردم فقیر گرسنگی و بدبختی نکشند، این وسط یکی هم قایق تفریحی شخصی داشته باشد؟ چه اهمیتی دارد؟

پاسخ کوتاه آن است که همواره تفاوت‌های نسبی برای ما بیشتر مهم بوده است تا تفاوت‌های مطلق، و همواره هم چنین خواهد بود. این امر در دید زیست‌شناسان متخصص در تکامل غریب نیست. تا وقتی طاووسی هست که بهترین دم را دارد، پاداش‌های تولید مثلی به طاووس‌هایی با دم خوب نمی‌رسد. چند هزار سال پیش، کسی که یک گاو از دیگری بیشتر داشت او بود که به دختر دلخواه می‌رسید و اگر می‌خواستی بازنده را راضی کنی که به طور نسبی حداقل از پدربزرگش گاوهای بیشتری دارد، یا گاوهایش به طور مطلق آن قدر زیاد شده‌اند که از حد نیاز برای سیر کردنش تجاوز می‌کند، برای حرف‌ات تره هم خرد نمی‌کرد. [چون آخر سر، دختر نصیب همان کسی می‌شد که همان‌زمان به‌طور‌نسبی گاو بیشتر داشت.]

نمودار فوق‌العاده‌ی «ثروت و سلامت ملت‌ها» را در اینجا باز کنید. و ویدئوی سخنرانی هانس روسلینگ را در تد با زیرنویس فارسی اینجا تماشا کنید.