—مترجم: ایمان بحیرائی
پیشگفتار: جولین سایمون این دیدگاه بدبینانه رایج را که میگوید جهان در حال تبدیل شدن به مکان بدتری برای زندگی است رد میکند و میگوید تمامی دادههای قابل دسترس، ترسیمکنندهی تصویر بسیار خوشبینانهتری از جهان هستند.
گزارش «جهان در سال ۲۰۰۰» که در سال ۱۹۸۰ به رئیسجمهور [ایالات متحده] ارائه شد با این جمله شروع میشود که «اگر روندهای کنونی ادامه پیدا کند، در سال ۲۰۰۰ جهان جایی پرازدحامتر، آلودهتر، با ثبات بومشناختی کمتر و از منظر کمبود منابع نسبت به جهانی که اکنون ما در آن زندگی میکنیم آسیبپذیرتر خواهد بود.» در مقدمه کتاب «زمین پُر مایه» * که در سال ۱۹۸۴ همراه هرمان کان (Herman Kahn) تالیف کردیم، پاراگراف مذکور را به این صورت بازنویسی کردیم: «اگر روندهای کنونی ادامه پیدا کند، جهان در سال ۲۰۰۰ ازدحام کمتر (اگرچه با جمعیت بیشتر)، آلودگی کمتر، ثابت بومشناختی بیشتر خواهد داشت و از منظر کمبود منابع با آسیبپذیری کمتری نسبت به جهانی که اکنون ما در آن زندگی میکنیم، مواجه خواهد بود”.
گذران سالها، درستی پیشبینی ما را نشان داده است و مهمتر اینکه این سالها برای بشریت هم دوران خوبی بودهاند. روندهای ملایمی که در سالهای بعد از این گزارش مشاهده کردیم، همچنان تداوم یافته است. گونه بشر تقریبا در همه جنبههای مادی قابلِسنجش پیشرفت کرده است و دلایل متقنی وجود دارد که بیش از پیش ثابت میکند که با گذر از سال ۲۰۰۰، سال ۲۱۰۰ و حتی تا ابد این روندهای رو به رشد ادامه خواهند داشت.
حتی زمانی که چشماندازمان را وسیعتر میکنیم و به ورای موضوعات فیزیکی چون منابع طبیعی و محیطزیست میپردازیم-همانند مرگ، استاندارد زندگی، بردهداری و آزادی، مسکن و مسایلی شبیه آن- درمییابیم روندهای مرتبط با رفاه اقتصادی نیز رشد کردهاند. لطفا توجه کنید که این ارزیابی دلپذیر به معنای این نیست که برخی مشکلات مثل بیماری ایدز در حال حاضر و بیماریهای دیگر در آینده و همینطور شورشهای سیاسی و اجتماعی بیشتر نخواهند شد. همیشه مشکلات جدیدی ایجاد خواهد شد. اما ارزیابی ما بیش از آنکه به خود پدیدههای نامطلوب بپردازد معیارهای تجمیعی گستردهای را میسنجد که روی انسانها اثر میگذارد؛ مثلا به جای پرداختن به ایدز یا سرطان پوست، امید به زندگی (یعنی همان میانگین طول عمر) را میسنجند یا روزهای سالم زندگی را در نظر میگیرد نه سوراخ شدن لایه ازن را (اگر این مساله واقعا یک مشکل باشد)؛ یا این که بیشتر از موضوع گرم شدن جهان، به کشاورزی نظر دارد.
ما خصوصا در دو قرن گذشته پیشرفت فوقالعادهای در زندگی انسان شاهد بودهایم. با این وجود افراد زیادی هستند که عقیده دارند عموماً شرایط زندگی به جای اینکه نسبت به گذشته بهتر شود بدتر شده است. بنابراین باید کار را با بحث در مورد این تصور ذهنی آغاز کنیم چرا که این تصور ذهنی بر روی واکنش خواننده نسبت به واقعیات اثر میگذارد. بدبینی در مورد محیط زیست و منابع به حدی فراگیر است که به هیچگونه مستندسازی نیاز ندارد. مبنای مقایسهای که فرد انتخاب میکند بسیار حائز اهمیت است. نوشته ما بر این فرض مبتنی است که مقایسه منطقی مقایسه عینی وضعیت کنونی ما است با آنچه در گذشته بوده است. این همان قیاسی است که معمولا در راستای اهداف سیاستی به کار میآید چون پیشرفت ما را اندازهگیری میکند. اما در مقابل، بسیاری بحث را بر مقایسه وضعیت کنونی یک گروه با وضعیت کنونی گروههای دیگر -نه مقایسه وضعیت حال یک گروه با وضعیت گذشته همان گروه- استوار میکنند، و مقایسه را بر اساس این معیاری که معیار «انصاف» میخوانند، مبنای محکومیت یا حمایت از مواضع سیاسی قرار میدهند. برخی دیگر هم وضعیت واقعی انسان را با بهترین وضعیت ممکن یعنی ایدهآل خالص مقایسه میکنند تا ظاهرا از این طریق انگیزهای برای پیشرفت ایجاد شود. در صفحه اول روزنامه «واشنگتن پست» در ۵ جولای ۱۹۹۱ یک داستان خبری منتشر شد که هر دو کار را با هم انجام میدهد: تیتر این مقاله شکایت سیاهانی را بیان میکند که در حومه شهر «به فروشگاههای بزرگ دسترسی ندارند». نوشته زیر عکس نیز از قول یک ساکن خیابان پرنس جورج به نام هاوارد استون است که میگوید که او از کمبود فروشگاههای خردهفروشی بزرگ در منطقهاش خشمگین است (بله این داستان صفحه اول یک روزنامه است). این مساله با نوع مشکلاتی که اغلب ابناء بشر در طول تاریخ با آن مواجه شدهاند بسیار متفاوت است.
مسیر رفاه مادی انسان
بیایید بین سه نوع تغییر اقتصادی تمایز قائل شویم: ۱) تغییری که عمدتا جنبه مطلق دارد نه نسبی. یک مثال از این تغییر، بهبود وضعیت سلامت است که به همه در جهان نفع میرساند ۲) تغییری که عمدتا نسبی است ولی رویهمرفته هم اثر مهمی به همراه دارد. مثال این نوع تغییر بهبود بهرهوری است در یک کشور که بر اثر آن شهروندان آن کشور خاص مولدتر کار میکنند و این به آن کشور اجازه میدهند که صادرات خود را به شدت افزایش دهد. این افزایش بهروهوری و افزایش صادرات ناشی از آن هم به نفع صادرکننده و هم به نفع واردکننده است اما برای دیگر کشورهای صادرکننده میتواند مشکلاتی ایجاد کند. ۳) تغییری که کاملا نسبی است. یک نمونه آن تغییر قیمتهاست؛ یعنی تغییر قیمت یک چیز در مقابل چیز دیگر. مثلاً تغییر قیمت مواد خام در مقابل کالاهای مصرفی یا تغییر نرخ مبادله دلار در برابر ین. در این حالات که بازی با جمع صفر است، هیچ تغییری وجود ندارد که رویهمرفته خوب باشد یا بد باشد. اما همۀ اخبار بدی که میشنویم ، از همین نوع سوم است، چون به طور اجتنابناپذیر هر تغییری یک خبر بد برای یکی از طرفین است.
سخن اصلی من در این مقاله این است که اگر این مساله را در یک دوره طولانی مدتِ معقول در نظر بگیریم، تقریبا همه تغییرهای مطلق و مولفه مطلق تقریباً همه تغییرات اقتصادی و اجتماعی یا همام روندها در جهت مثبت بوده است. به این دلیل همه جوانب رفاه مادی بشر در کل در حال بهبود هستند.
برای درک مناسب جنبههای مهم یک اقتصاد، ما باید به حرکت بلندمدت آن نگاه کنیم. اما این مقایسههای کوتاهمدت (بین گروههای سنی، جنسیتی، نژادی و گروههای سیاسی که معمولا کامل نسبی است) است که خبر تولید میکند، و ما میشنویم، و نه آن روندهای بلندمدت.
بیایید با طولانیترین و عمیقترین روندها شروع کنیم. اگرچه ممکن است شگفتانگیز باشد اما این قبیل روندها از یافتههای مورد توافق اقتصاددانها و متخصصان دیگری که در این حوزهها کار میکنند، تشکیل شدهاند.
طول عمر
مهمترین و شگفتانگیز واقعیت جمعیتشناختی (و از دید من بزرگترین دستاورد بشر در کل تاریخ) کاهش جهانی نرخ مرگومیر است. هزاران سال طول کشید تا بشر بتواند امید به زندگی در زمان تولد نوزاد را از اندکی بیش از ۲۰ سال به چند سال بالاتر از ۲۰ برساند. پس از آن تنها دو قرن زمان لازم بود تا طول عمری که برای یک نوزاد در کشورهای پیشرفته در نظر گرفته میشد از کمتر از ۳۰ سال به شاید ۷۵ سال برسد.
با آغاز دهه ۱۹۵۰ و درست پس از جنگ جهانی دوم، طول عمر در کشورهای فقیر حدود ۱۵ تا ۲۰ سال افزایش پیدا کرد که دلیل آن پیشرفت کشاورزی، بهداشت و پزشکی بود (چین حتی قبل از اینکه اقتصادش را توسعه دهد از نظر امید به زندگی عملکردی عالی را به نمایش گذاشته بود و از این نظر یک مورد استثنائی محسوب میشود).
کاهش شگفتآور نرخ مرگومیر کودکان عنصری مهم در افزایش امید به زندگی است که همه والدین باید سپاسگزار آن باشند. اما برخلاف باور رایج، در سالهای اخیر در کشورهای ثروتمندی مثل ایالات متحده آمریکا افزایش امید به زندگی در بین مسنترین گروههای جامعه بسیار زیاد بوده است. مثلاً در بین مردان آمریکایی ۶۵ تا ۷۴ سال، مرگومیر از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۸ حدود ۲۶ درصد افت کرد و در بین زنانِ همین رده سنی، مرگومیر در دو دوره از سال ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۸ به ترتیب ۲۹ و ۲۱ درصد کاهش یافت (چکیده آماری ایالات متحده آمریکا ۱۹۹۰ ، ص ۷۵).
کاهش نرخ مرگ دلیل اصلی جمعیتِ بیشتر جهان در امروز نسبت به گذشته است. در قرن نوزدهم، سیاره زمین تنها میتوانست یک میلیارد نفر را در خود جای دهد. ۱۰ هزار سال قبل تنها چهار میلیون نفر میتوانستند خودشان را در زمین زنده نگاه دارند. امروزه بیش از پنج میلیارد نفر با هم زندگی میکنند و به طور میانگین سالمتر از قبل هم هستند. این افزایش جمعیت جهان نشاندهنده پیروزی بشریت بر مرگ است.
روندهای مربوط به سلامت پیچیدهترند. البته کاهش مرگومیر مهمترین شاخص کلی سلامت است. اما زنده نگه داشتن افراد بیشتر تا سنهای بالاتر میتواند به طور میانگین همراه با وضعیت سلامت بهتر یا بدتر در سالهای پایانی عمر باشد، مشخص نیست.
نیروی کار در بخش کشاورزی
بهترین معیار مجزا برای استاندارد زندگی در یک کشور، نسبت نیروی کار مشغول به کار کشاورزی به کل نیروی کار است. وقتی که همه مشغول کار کشاورزی باشند، همانطور که در دو قرن گذشته اینگونه بود، کالاهای غیرکشاورزی کمی تولید میشود. در کشورهای پیشرفته نسبت جمعیتِ مشغول به کار در کشاورزی در چند قرن اخیر افت شدیدی داشته است و در حال حاضر تنها یک نفر از هر ۵۰ نفر در کارهای مربوط به کشاورزی فعالیت میکند. این تغییر باعث شده است که میزان مصرف هر فرد با مضرب ۲۰ یا ۴۰ افزایش پیدا کند.
مواد خام
مردم از زمان عهد عتیق نگران به اتمام رسیدن منابع طبیعی (مانند سنگ چخماق، شکار و امثال آن) بودهاند. شگفتانگیز است که همه مدارک تاریخی نشان میدهد با گذشت زمان تمام این مواد خام به جای اینکه کمیابتر شوند فراوانتر شدهاند. بدون شک کمبود منابع طبیعی (که بهوسیله شاخصی معنادار در اقتصادی به نام هزینه یا قیمت اندازهگیری میشود) در بلندمدت برای تمام مواد اولیه نه تنها افزایش نیافته بلکه کاهش پیدا کرده است. البته در این میان استثناهای منطقهای یا موقتی هم وجود داشته است. هیچ دلیلی وجود ندارد که این روند تا ابد ادامه پیدا نکند. روند دسترسی بیشتر حتی شامل نفت هم میشود در حالیکه خلاف این موضوع در باور مردم جا افتاده است.
غذا هم یک منبع مهم ویژه است. مدارک قوی وجود دارد که با وجود افزایش جمعیت، روند تغذیه بشر خطرناک نیست. قیمت غذا در بلندمدت حتی نسبت به محصولات مصرفی نیز با شیب تندی در حال کاهش است. این نزول قیمت در نتیجه افزایش بهرهوری در تولید غذاست. مصرف سرانه غذا در ۳۰ سال گذشته رو به افزایش بوده است. افزایش قد در غرب هم یکی دیگر از علامتهای بهبود تغذیه به شمار میآید.
(تولید سرانه غذای آفریقا پایین است اما دیگر در دهه ۱۹۹۰ افراد کمی وجود دارند که همچنان ادعا کنند مشکلات آفریقا مربوط به کمبود زمین یا آب یا نور خورشید است. گرسنگی در آفریقا مشخصا ریشه در جنگهای داخلی، دخالت دولت در کشاورزی و خشکسالیهای دورهای آنها را مرگبارتر کرده است.)
تنها منبع قابلذکری که در آن بجای افزایش فراوانی با کمبود روزافزون مواجه بودهایم و مهمترین و باارزشترین منبع نیز محسوب میشود، انسان بوده است. قطعاً اکنون نسبت به گذشته جمعیت بیشتری روی کره زمین زندگی میکنند. اما اگر کمبود انسانها را بر اساس آنچه که کمبود کالاهای اقتصادی را با آن اندازه گرفتیم یعنی بهایی که باید برای استفاده از خدمات آنها پرداخت کنیم اندازه بگیریم، خواهیم دید دستمزدها و حقوق پرداختی در کل جهان چه در کشورهای فقیر و چه در کشورهای ثروتمند افزایش پیدا کرده است. پولی که فرد برای استفاده از خدمات یک آرایشگر یا یک استاد دانشگاه پرداخت میکند طی دهههای گذشته در هند افزایش یافته، همانطور که بهای استفاده از خدمات این مشاغل در آمریکا هم بالا رفته است. افزایش قیمت خدماتی که انسانها عرضه میکنند شاخص روشنی از این حقیقت است که اگرچه نسبت به گذشته تعداد بیشتری انسان در دنیا وجود دارد اما باز هم از نظر انسان دچار کمبود هستیم.
استاندارد زندگی
دادهها نشان میدهند که چطور طی قرنها و دهههای اخیر تا دهه ۱۹۸۰ استاندارد زندگی در جهان و در آمریکا افزایش یافته است. همیشه این سوال در مورد دادههای تجمیعشده پرسیده میشود که: آیا این افزایشها عمدتاً در طبقه ثروتمند بوده و به بهای کاهش استاندارد زندگی مردم فقیر تمام شده است؟ در بخشی از تاریخ آمریکا، شکاف توزیع درآمد گستردهتر شد. (اگرچه این جمله به معنای این نیست که مردم ثروتمند مردم فقیر را استثمار کرده بودند.) اما در قرن بیستم گرایش اندکی از نظر افزایش این شکاف درآمدی وجود داشته است. البته وسیعتر شدن این شکاف درآمدی نیز به معنای عدم افزایش استاندارد مطلق زندگی مردم فقیر نیست. همچنین شواهدی وجود ندارد که نشان دهد بخش رو به افزایشی از جمعیت زیر خط ثابت مطلق فقر زندگی کنند. طی قرن اخیر افزایش شگفتانگیزی از نظر میزان مصرف در طبقه فقیر در آمریکا رخ داده و همینطور استاندارد زندگی هم براساس تمامی استانداردهای تاریخی و ملی افزایش پیدا کرده است.
یک سوال دیگر هم به استثمار احتمالی کشورهای فقیر توسط کشورهای ثروتمند مربوط میشود که موجب فلاکت کشورهای ضعیف میشود. اما توزیع مهمترین عنصر «ثروت واقعی» یعنی همان امید به زندگی، فاصله بین کشورهای غنی و فقیر (و همینطور بین طبقات غنی و فقیر در داخل یک کشور) را طی دهههای قبل کاهش داده است مثلاً کاهش غیرمعمول شکاف بین نرخ مرگومیر کشور چین و این نرخ در کشورهای ثروتمند از زمان جنگ جهانی دوم به بعد مشهود است. کاهش شکاف بین میزان سواد و مقیاسهای دیگر تحصیلات در کشورهای ثروتمند و فقیر نیز این همگرایی را اثبات میکند. همگرایی در بهرهوری اقتصادی کشورهای غنی همراه با رشد عمومی، با مقیاسهای دیگر توزیع درآمد همخوانی دارد. باید دادههای مربوط به شکاف مطلق بین درآمدهای سالانه کشورهای غنی و فقیر را با در نظر داشتن این نکته تفسیر کرد که اگر همه کشورها با نرخ مشابهی ثروتمندتر شوند، باز هم افزایش شکاف بین غنی و فقیر اجتنابناپذیر است و حتی اگر درآمد کشورهای فقیر با سرعت نسبی بیشتری نسبت به کشورهای ثروتمند ارتقا پیدا کند، باز هم شکاف مطلق بین این دو افزایش مییابد. در اینجا باید توجه داشت که افزایش امید به زندگی بین افراد فقیر نسبت به افراد ثروتمند باعث کاهش شکاف در کل درآمد تمام عمر میشود که مقیاس معنادارتری نسبت به درآمد سالانه است.
پاک بودن محیطزیست
از یک گروه متوسط از مردم بپرسید که محیط زندگی ما کثیفتر یا تمیزتر شده است؛ اغلب آنها خواهند گفت: «کثیفتر». غیرقابل انکار است که هنوز هوا در آمریکا و دیگر کشورهای ثروتمند نسبت به دهه گذشته برای تنفس سالمتر شده است و میزان آلودهکنندهها (خصوصاً ذرات معلق که تهدید اصلی سلامت هستند) رو به کاهش گذاشته است. کیفیت آب بهبود پیدا کرده و نسبت مراکز نظارت بر کیفیت آب آشامیدنی در آمریکا از زمان آغاز جمعآوری آمار در سال ۱۹۶۱ تاکنون افزایش یافته است. به طور کل محیطزیست هم سالمتر شده است. با هر چشماندازی این روند نیز تداوم خواهد یافت.
زمانی که وضعیت محیطزیست را در نظر میگیریم، باید ابتدا به آلودگیهای وحشتناکی که در قرن گذشته از بین رفتهاند فکر کنیم. مثلاً حصبه که رودخانههایی مثل رودخانه هادسون را آلوده کرد؛ آبله که بشریت را متقاعد کرده بود که پایان جهان فرا رسیده و زمان از بین رفتن آن است، اسهال خونی که انسانهای زیادی را در سراسر جهان دچار رنج کرده و از بین برده است و هنوز هم در هند باعث مرگومیر میشود، طاعون و بیماریهای همهگیر دیگری که بسیار کمتر از نسلهای گذشته ما را رنج دادهاند یا اصلاً آسیبی به ما وارد نکردهاند. ما در کشورهای ثروتمند نه تنها دیگر با مالاریا مواجه نیستیم (که تا حد زیادی به دلیل اشغال فشرده زمین توسط ماست) بلکه حتی پشههایی که از طریق گزش فقط کمی خارش ایجاد میکنند هم در بسیاری از مناطق شهری از بین رفتهاند. به طوری که افراد در خانههایشان دیگر به پرده نیاز ندارند و میتوانند در باغهایشان مهمانی ترتیب دهند. این نشانهای از موفقیت شگفتآور ماست که این بیماریها و موارد دیگر به عنوان آلودگی محسوب نمیشوند.
ریشه اصلی این عملیاتهای پیروزمندانه علیه سختترین آلودگیها در افزایش ظرفیت فنی و افزایش ثروت (ثروتی که خود به ظرفیتی برای ارتباط موثر با محیط اطراف انسان تبدیل شده است) قرار دارد.
نمیگویم که همه چیز در همه جا خوب است و پیشبینی نمیکنم در آینده همه چیز عالی خواهد بود. کودکان گرسنه وجود دارند، مردم بیمار که با ضعفهای جسمانی و روانی و کمبود فرصتها، جنگهای غیرمنطقی (که حتی فایده اقتصادی هم ندارد) زندگی میگذرانند و آلودگیهای جدیدی ایجاد خواهد شد که میتواند ما را به پایان بشریت نزدیک کند. اما به هر حال مجموع روندهای مرتبط با موضوعات اقتصادی در جهان رو به بهبودی میرود.
آیا این همه این خبرهای خوب میتواند واقعی باشد؟
خوانندههای مقالههای از این دست، اغلب میپرسند: «اما آن دادههایی که به افول وضع بشر دلالت دارند، چیست؟» پاسخ این است که هیچ داده دیگری وجود ندارد. میتوانید خودتان این ادعا که وضعیت طبیعی بشر بهتر شده است را براساس آمار موجود بسنجید. گزارش چکیده آماری ایالات متحده آمریکا و آمار تاریخی آن منتشر شده توسط اداره سرشماری این کشور را از نزدیکترین کتابخانه تهیه کنید و دادههای مربوط به مولفههای رفاه انسانی که به منابع طبیعی بستگی دارد را برای آمریکا و کل جهان بررسی کنید. به شاخصهای موضوعاتی مانند آلودگی، امید به زندگی، شاخصهای قیمت و به طور مجزا قیمتهای منابع طبیعی نگاهی بیندازید. حین مطالعه گزارش، مقدار فضای سرانه مسکن و مجهز بودن خانهها به امکاناتی چون سرویس بهداشتی و تلفن را مدنظر قرار دهید. پی خواهید برد که دادههای رسمی نشان میدهند تمامی مولفههای کیفیت زندگی ارتقا یافتهاند برخلاف ادعای سیاهنمایانی که سخن از افت کیفیت زندگی میگویند.
چه مکانیسمی بجای افزایش رنج باعث پیشرفت میشود؟
چگونه رفاه اقتصادی میتواند در طول زمان همراستا با افزایش جمعیت رشد کند که انسان با رشد جمعیت به ورطه فقر و فلاکت سقوط نکند و ما بیشتر و بیشتر از منابع استفاده کنیم؟ جهت تبیین این مساله برای افکار عموم به نظریه نیاز داریم.
این فرایند به صورت زیر عمل میکند: انسانهای بیشتر و درآمد افزایشیافته باعث مشکلاتی در کوتاهمدت چون کمبود و آلودگی میشود. کمبود کوتاهمدت باعث افزایش قیمتها و آلودگی باعث اعتراض مردم میشود. این مشکلات فرصت جستجوی راهحل برای ما ایجاد میکند. یک جامعه آزاد نهایتاً موفق به پیدا کردن راهحل میشود. اگرچه افراد زیادی که برای یافتن راهحلها تلاش میکنند، شکست میخورند و برای این کار هزینه میپردازند. در بلندمدت پیشرفتهایی جدیدی که در اثر بروز مشکلات رخ میدهد زندگی ما را نسبت به وقتی که ما با مشکلی مواجه نشده بودیم، بهتر میسازد. این نظریه با حقایق تاریخی تطابق دارد.
اکنون فناوری به وجود آمده تا محصولاتی را در مقادیر پایانناپذیر در کیفیتی مشابه با محصولات ساخته شده توسط طبیعت (مواد غذائی، نفت، حتی مروارید و الماس) تولید کند و حتی این تولید در اغلب موارد هزینه کمتری نسبت به جمعآوری این محصولات از طبیعت داشته باشد. امروزه استاندارد زندگی عامه مردم نسبت به پادشاهان در تنها دو قرن پیش (به ویژه از نظر سلامت و امید به زندگی و حرکت به همه نقاط جهان) بالاتر است.
عنصری مهم در اقتصاد منابع و اقتصاد جمعیت همان میزان آزادی فردی از قید زور و اجبار دولت در یک نظام سیاسی-اجتماعی-اقتصادی است. افراد ماهر به یک چارچوب اجتماعی و اقتصادی مناسب نیاز دارند که برای کار سخت و ریسکپذیری مشوقهایی فراهم کند و موجب شکوفایی استعدادهای آنها شود و آنها را به بار بنشاند. عناصر کلیدی چنین چارچوبی عبارتند از آزادی اقتصادی، احترام به حق مالکیت، و قوانینی که منصفانه باشند، با عقل جور در بیایند، و برای همه افراد به طور یکسان اجرا شوند.
در حال حاضر ما فناوری تغذیه، تامین پوشاک و انرژی برای جمعیت دائماً در حال رشد در ۷ میلیارد سال آینده را در اختیار (یا در واقع در کتابخانههایمان) داریم. شگفتانگیزترین بخش ماجرا این است که بخش اعظم بدنه دانش در دو قرن گذشته توسعه یافته است، البته دانش دو قرن اخیر بر مبنای علومی پایهای توسعه یافته که طی هزاران سال انباشته شده بود.
در واقع آخرین ضرورتی که باید به بدنه این فناوری اضافه میشد (شکافت هستهای و سفر فضایی) بود که در دهههای پیش رخ داد. حتی اگر هیچ دانش جدیدی بعد از آن پیشرفتها به وجود نیامده باشد، ما قادر به افزایش همیشگی جمعیت در عین بهبود استاندارد زندگی و کنترل محیط زیست خود هستیم. قطعاً کشف دستکاری ژنتیکی قدرت ما را بسیار بهبود خواهد بخشید حتی بدون اینکه مجبور باشیم همیشه آهنگ این پیشرفت را حفظ کنیم.
نتیجه
پیشرفت به سمت یک زندگی مادی غنیتر به نزول مائده آسمانی شباهتی ندارد. یقیناً پیام من این نیست که از خودمان راضی باشیم. منبع نهایی این پیشرفت انسانها خصوصاً جوانان بامهارت، شجاع و امیدوار هستند که در آزادی زندگی میکنند؛ کسانی که اراده و افکارشان را برای منفعت خودشان و ناگزیر منفعت همه ما به کار می گیرند.