— مترجم: حسین ماشینچیان
اسمیت در این مقاله توضیح میدهد که چگونه جورج فیتزهیو۱، بر این اساس که برده داری «نظامی آرمانی از سوسیالیسم» را فراهم میآورد از آن دفاع میکند.
***
بنابر نظر جورج فیتزهیو (در همه آدمخوارها! یا بردگان بدون اربابان۲، ۱۸۵۶)، “آثار سوسیالیستها حاوی دفاع واقعی از برده داری است.” فیتزهیو دفاع ارسطو از برده داری را عمیقاً ستایش نمود، اما از زمان ارسطو به این سو هیچ متنی دربارهی موضوع بردهداری نوشته نشده که ارزش خواندن داشته باشد، تا اینکه به سوسیالیستهای مدرن میرسیم. البته این گفته مربوط به پیش از ظهور سوسیالیسم مارکسیستی بود، بنابراین منظور فیتزهیو از “سوسیالیستهای مدرن” ضرورتاً طرفداران سوسیالیسم دولتی نیست. منظور او از سوسیالیستهای مدرن، سوسیالیستهای فردگرا مانند استفن پرل اندروز ۳و دیگر افرادی است که از “استقلال فردی” دفاع میکردند.
همانطور که در مقالهی پیشین من اشاره شد، فیتزهیو بیش از ۱۰ صفحه از علمِ جامعه۴ (۱۸۵۱)، نوشتهی آنارشیست فردگرا و حامی لغو برده داری استفن پرل اندروز نقل قول کرد. فیتزهیو، او را به عنوان “با استعدادترین نویسندهای که آمریکا در زمینهی علم اخلاق پرورش داده است” ستود. فیتزهیو ادامه میدهد: ” اگر چه او حامی لغو برده داری است، اما دیدگاه چندان منفیای نسبت به برده داری ندارد.”
دلیل اصلی ستایش فیتزهیو از اندروز زمانی روشن میشود که ما رویکرد دیگری به برده داری را در نظر بگیریم. اگرچه اندروز طرفدار جدی لغو برده داری بود، اما تعریف او از “برده داری” به تمایز میان نیروی کار داوطلب و اجباری بستگی ندارد. بلکه، او برده داری را شدیدترین نوع استثمار نیروی کار میدانست، بنابراین تعریف در جوامع آزاد تجاری انواع کمتری از برده داری وجود دارد. شرح دیدگاه اندروز، در متنی که توسط فیتزهیو نقل قول شده، اینگونه آمده است:
بشردوستی در عصر حاضر برای سرنگونی نهاد برده داری آسمان و زمین را زیر و رو میکند. اما برده داری هیچ تعریف علمی ندارد. تصور میشد که بردهداری ویژگی مالکیت اموال منقول را دارد (یعنی برده مانند یکی از اموال منقول محسوب میشود)، اما یک حقوقدان مبتکر بر روی هر قانون موجود که مربوط به بردهداری باشد، خط خواهد کشید و این فرض قانونی را حذف خواهد کرد و اما بازهم برده داری با تمام اهدافش باقی میماند، چیزی که امروزه دقیقاً وجود دارد. برای ادامه بردهداری تنها کافیست تا با اجرای قانون به جای خود فرد، خدمات او را تصاحب کرد. در این صورت تنها تفاوتی که میان وضعیت او و کارگری که به واسطهی اجرای یک اصل غلط تجاری غارت شده است باقی میماند، ظلم محسوستر و بدون شک توهین به انسانیت آن کارگر خواهد بود.
چنانچه، در هر نوع معاملهای، من سهمی از درآمد شما را بلاعوض دریافت کنم، در واقع به برده داری و غصب شما برای اهداف شخصی خویش مبادرت ورزیدهام؛ اگر من سهم بیشتری از خدمات شما را بلاعوض بردارم، بازهم بیشتر شما را بردهی خود ساختهام، و در نهایت، اگر من تمام خدمات شما را بلاعوض بگیرم – به غیر از اینکه بخاطر خودم شما را به کار واداشتهام- شما را کاملاً بردهی خود ساختهام. برده داری صرفاً یک جلوه از نظام عمومی ظلم انسانی است که ما در زبان انگلیسی هیچ اصطلاح جامعی برای آن نداریم اما سوسیالیستهای فرانسوی آن را استثمار مینامند، – دزدی مستقیم یا غیرمستقیم، از ثمرات کار طبقات کارگری. در سیستم بردهداری ابزار این دزدی اعمال زور و تصویب قوانین است. در مورد دیگر کارگران عموماً، ابزار دزدی سرمایهگذاری مخاطرهآمیز یا سودآوری است.
اندروز از منظر نظریه ی ارزشکار، معتقد بود که باید معیار مبادله در معاملات تجاری، میزان کار باشد. سرمایه به تنهایی دارای هیچگونه قدرتی برای تولید ثروت و ارزشآفرینی نیست. صرفاً نیروی کار انبوه مولّد ثروت است، بنابراین سرمایهداران که از اجاره بها، سود و دیگر انواع سرمایهگذاری امرار معاش میکنند، در حقیقت با هزینهی کارگرانی که در واقع چیزی تولید میکنند زندگی خود را سامان میدهند. به همین دلیل است که فیتزهیو به مراتب با اندروز و دیگر “سوسیالیستها” موافق است. او تحلیلهای انتقادی آنها از رابطهی متضاد میان نیروی کار و سرمایه را تحسین میکند. اما فیتزهیو مشکل رویکرد آنان را دریافت و توضیح داد که سوسیالیستها هنگام ارائه راه حل کم میآورند. برخی از آنان که در جستجوی راهی برای التیام این منازعات، جوامع “آرمانشهری” را بنا نهادند، در حالی که عدهای دیگر پیش بینی کردند که پس از آن که جامعه از گناهان کبیره پاک شد، هزارهای جدید آغاز میشود. (در سال ۱۸۵۱، اندروز به همراه پیشکسوتش جوسایاه ورن۵، آرمانشهر “مدرن تایمز”۶ را در نیویورک بنا نهاد؛ شهری که از “اوراق کارگری” ۷به عنوان ارز مبادلاتی استفاده میکرد). اکثریت عظیمی از آزمایشات اجتماعی آرمانشهری شکست خورد (مدرن تایمز برای دوازده سال دوام آورد)، بنابر نظر فیتزهیو، همچنان سوسیالیستها توصیه میکردند که نظام اقتصادیشان ( بر پایه “اصل بهای تمام شده”۸) بر تمام جوامع اعمال شود. فیتزهیو اظهار داشت که این امر فاجعهبار خواهد بود. منازعهی میان سرمایه و نیروی کار در هر جامعهای اجتنابناپذیر بود، بدین روی، تنها راه حل دائمی به حداقل رساندن منازعات تا حد ممکن بود. و برده داری که برای هزاران سال وجود داشت، تا بدان زمان بهترین راه حل بود.
آنچنان که از عنوان مشهورترین کتاب فیتزهیو برمیآید، ما همگی آدمخوار هستیم، چرا که باید از کار دیگران برای زندگی بهره بجوییم. اما بردهداری استثمار کارگران را به حداقل کاهش میدهد. اگر، همچنان که به طور معمول ادعا شد، محصولات نیروی کار آزاد ارزانتر از محصولات نیروی کار بردگان باشد، به این علت بوده که نظام برده داری نسبت به نظام کارمزدی، سهم بیشتری از تولید کار برده را به خود او تخصیص میدهد. به علاوه، ارباب این امر را تضمین میکند، درحالیکه کارفرمایان سرمایهداری کمترین هزینه لازم را برای استخدام کارگران پرداخت خواهند کرد. از این رو، آن جزایر کوچک برده داری در جنوب نسبت به کارخانه ها در شمال، با کارگران منصفتر هستند، فیتزهیو مینویسد:
برده داری، علاوه بر اینکه به عنوان هدف سوسیالیستها مردم را به یکدیگر نزدیکتر میکند، همچنین نیروی کار و سرمایه را به یکدیگر وابسته میسازد، و بدین ترتیب آنها را پربارتر میسازد. برده داری همچنین با کمونیسم در مورد تأمین هر فرد بر حسب نیازش و نه بر اساس میزان کارش، موافق است. مسأله خیلی برتر اینست که رهبر این جماعت در جایگاه صاحب اختیار اعضاء، تحت تأثیر عواطف خانگی و علاقهی شخصی بر آن است تا با محبت و به خوبی از آنان مراقبت کند. او همچنین به بهترین وجه از این دارایی مراقبت میکند. بردگان نه تنها ارزشمندترین دارایی محسوب میشوند، بلکه انسانهایی ضعیف و وابسته هستند و ما نمیتوانیم آنچه را که شکننده و وابسته است را دوست نداشته باشیم.
کارگران آزاد با کارفرمایان خود در جنگ دائمی به سر میبرند. آنها به دنبال دستمزد بالا هستند -کارفرمایان برای کاهش دستمزد تلاش می کنند- و همچنین کارگران با پیشنهاد کمترین قیمت برای استخدام، با یکدیگر نیز میجنگند. از این رو، با کارگران آزاد به مراتب بدتر از هر حیوانی در مزرعهی انگلیسی رفتار میشود و گذران زندگی کارگران از آن حیوانات دشوارتر است؛ از این جهت، همواره با یک برده بهتر از حیوانات زبانبسته رفتار میشود و گذران زندگیش بهتر از آن حیوانات است.
فیتزهیو اظهار داشت که تنها اقلیت کوچکی از مردم -شاید ۱ تن از ۲۰ انسان- آنقدر باهوش خواهد بود که در یک اقتصاد رقابتی خودش را بالا بکشند. اکثریت نسبت به استثمار آسیب پذیر خواهند بود، بنابراین آنها سزاوار حمایت دیگران هستند. اما این حمایت نیازمند نظارت است و برده داری هر دو این موارد را تأمین میکند:
در واقع همهی سوسیالیستها میتوانم بگویم، همهی مردم موافقند که طبقهی کار مشارکتی و همهی اعضای ضعیفتر جامعه نیاز به حمایت بیشتری از آنچه در حال حاضر دریافت میکنند، دارند. اما، برای محافظت از انسانها، ما باید قدرت تأثیرگذاری و کنترل بر آنها را داشته باشیم.
موضع فیتزهیو در جلد دوم ذهن اقتصادی در تمدن آمریکایی۱۲ (۱۹۴۶) به خوبی توسط جوزف دورفمن۱۳ خلاصه شد:
فیتزهیو اظهار داشت که مکتب محافظه کار، محافظت و حمایت از ضعیفان را وظیفهی حتمی جامعه میداند. حمایت مؤثر نیازمند تأثیرگذاری و کنترل است. بدین روی، جامعه وظیفه دارد تا ضعیفان را به بردگی بگیرد، بخصوص در کشورهای قدیمی که دارایی و ثروت در دستان عدهای معدود قرار دارد. یک نوعدوست، که صراحتاً خواهان قدرت جهت کنترل رفتار ذینفعانش است، باید روی بردگان سرمایهگذاری کند، زیرا جایی که او بیشترین تأثیر را داشته باشد، بهترین عملکرد را خواهد داشت. بنابراین، کمونیسم ایدهآل باید در حال حاضر سفیدپوستان ضعیف در شمال را به صاحبان سرمایه تبدیل کند. مردم شمالی باید یه این نکته واقف باشند که تودهها نیازمند “حمایت بیشتر و فیلسوفانی برای تأثیرگذاری و نظارت بیشتر” هستند. به وسیلهی “قانون و ترغیب اخلاقی” نمی توان بر تودهها حکمرانی کرد، و تنها به وسیلهی “اختیار استبدادی” است که میتوان بر آنان فرمانروایی کرد.
۱ George Fitzhugh
۲ Cannibals All! Or, Slaves Without Masters
۳ Stephen Pearl Andrews
۴The Science of Society
۵Josiah Warren
۶Modern Times
۷Labor notes: نوعی ارز جایگزین برای مبادلات بر پایه ساعات کاری
۸cost principle
۱۲ The Economic Mind in American Civilization
۱۳ Joseph Dorfman