لئونارد ریید

اینجانب مداد و شجره‌نامۀ خانوادگی‌ام

من یک مدادم—همان مداد معمولی چوبی که همۀ پسرها و دخترها و بزرگسالانی که خواندن و نوشتن می‌دانند با او آشنا هستند.
نوشتن هم حرفۀ من است و هم سرگرمی من؛ جز نوشتن هیچ کار دیگری ندارم.
شاید تعجب کنید که اصلاً چرا من باید نسب‌نامه بنویسم. خُب برای شروع باید بگویم که داستان زندگی من جالب است و دیگر این که من یک معمای عجیبم—خیلی عجیب‌تر از یک درخت یا از یک غروب خورشید و یا حتی از برق درخشندۀ یک صاعقه. اما متأسفانه همۀ کسانی که از من استفاده می‌کنند من را یک چیز بدیهی فرض می‌کنند به طوری که انگار من فقط یک اتفاق معمولی‌ام و هیچ پیشینه‌ای ندارم. این نگاه نخوت‌آمیز شأن من را تا حد یک چیز پیش‌پا افتاده پایین می‌آورد. و این از آن‌گونه اشتباهات دردناکی‌ست که بشریت نمی‌تواند، بدون افتادن در بلا و خطر، برای مدت زمان طولانی در آن بماند و بر آن اصرار بورزد، زیرا همان‌طور که نویسندۀ خردمند انگلیسی، جی. کی. چسترتون، اشاره کرده بود: “آنچه دارد ما را به تباهی می‌کشاند نه فقدان شگفتی‌ها بلکه فقدان حسِ شگفتی است”.