– ترجمهی حسین کاظمی یزدی
همانطور که ما زندگی میکنیم، هر کس دیگری هم بهاندازهی ما از زادحق و امتیاز خود بهره میبرد؛ زیرا خدا بهواسطهی طبیعت، او را آزاد آفریده است.
ریچارد اُورتون یکی از همترازخواهان (Levellers) برجستهی انگلیسی است. وی در زمان جنگهای داخلی انگلستان، یکی از نخستین کسانی بود که انگارههای ابتدایی و اولیهی لیبرالیسم را به بیان آوردند. جنبش همترازخواهی حرکتی سیاسی در انگلستان قرن هفدهم بود که به اصول مختلف برابری باور داشت.
این گزیده از نامهای برگرفته شده است که ریچارد اُورتون، زمانی که در زندان نیوگیت بود، آن را برای هنری مارتِن، یکی از اعضای مجلس عوام انگلیس، در اعتراض به آنچه نوشت که خود استبداد میدانست.
طبیعت به هر کسی داراییای داده است که دیگری نباید آن را غصب کند یا مورد تجاوز قرار دهد. زیرا هرکسی، همانطور که خودش است، منش [خودبودگی] خود را نیز دارد که به موجب آن، دیگری نمیتواند او شود.هیچ کس نمیتواند کسی را از این خودمنشی بیبهره از نمایش خشونت و بیحرمتی به اصول طبیعت و قواعد برابری و عدالت میان مردم، محروم کرد. بدون این حکم نه مال منی معنی دارد و نه مال تو. هیچ کسی نیروی تسلط یافتن بر حقوق دیگری را ندارد و من هم چنین نیرویی را در مورد حقوق دیگران ندارم. من چیزی نیستم جز شخصی که از خودم و منشام لذت میبرم و برای خودم مناسب هستم، نه بیشتر. اگر چنین کنم، به حقوق دیگران تجاوز و تعدی کردهام – که حق چنین کاری را ندارم. زیرا همهی انسانها در موقع تولد با هم برابرند و به آزادی و منش خود علاقه دارند. و از آنجا که همهی ما از خدا و بهدست طبیعت به این جهان آمدهایم، هرکسی طبیعتاً آزادی و منش ذاتی خود را دارد –گویی این قراردادی است که بر لوح وجود هر کسی نوشته شده و از بین نرفتنی است- همانطور که ما زندگی میکنیم، هر کس دیگری هم بهاندازهی ما از زادحق[۱] و امتیاز خود بهره میبرد؛ زیرا خدا بهواسطهی طبیعت، او را آزاد آفریده است.
و این از سر جهت و الزامات تمایل طبیعی هر فرد است. زیرا هیچ همسایهای، بهطور طبیعی آزادی همسایهاش را به سخره نمیگیرد یا او را بردهی خود نمیکند. زیرا غریزهی طبیعت آن را در برابر آسیب و گزند حفظ میکند. و معقول بودن، برابری و عدالت بهطور طبیعی به همه اهدا شده است. همهی انسانها قدرتشان را از این منبع یا ریشه میگیرند – نه بیواسطه از خدا (آنگونه که معمولاً پادشاهان امتیازاتشان را طلب میکنند) بلکه با واسطه و به دست طبیعت. زیرا خداوند اساساً این نیروها را در مخلوقاتش کاشته است و این نیروها مستقیماً از خود مخلوقات ناشی میشوند. و جز انتظار برای دریافت سعادت و امنیت بیشتر، ارتباط دیگری وجود ندارد. این تنها و تنها امتیاز انسان است. چیزی بیشتر به او داده نمیشود: حتی به هستی بهتر، و امنیت و آزادی بیشتری هم منتهی نمیشود. اوست که بیشتر میدهد، بر ضد بدن خود گناه میکند و اوست که از نوع خود دزدی میکند – از آنجا که هیچ شخص دومی نمیتواند جز با وکالت داشتن از شخص اول و رضایت داشتن او، سهمی در حق طبیعی و آزادیاش داشته باشد، هر انسانی در مدار طبیعت خود، طبیعتاً یک پادشاه، کشیش یا پیامبر است…
زیرا طبیعتاً همهی ما فرزندان آدم هستیم و منش طبیعی، آزادی و حقمان را که به آن نیاز داریم، بهطور مشروع از او گرفتهایم. در این تساوی حقوق، شما چطور میتوانید منکر ما شوید. این چیزی نیست جز حق و امتیاز انسان که ما طالبش هستیم. مطمئناً شما نمیتوانید منکر این شوید که ما انسانیم و مانند انسانها زندگی میکنیم. اگر چنین کنید، به همان اندازه که برای ما و اخلافمان ناامنی بهوجود میآید، برای شما و اخلافتان نیز بهوجود میآید. ببینید آقایان: قطعاً اسارت، بندگی و استبدادی را که بر ما روا داشتهاید، خودتان و اخلافتان خواهید چشید. اگر با سیاست امروزتان و با سوء استفاده کردن، این شانس را به خود دادهاید که از این خطر مصون باشید، اخلافتان با این خطر روبرو خواهند شد.
[۱]. Birthright: حقی که هر کس به واسطهی به دنیا آمدن از آن برخوردار است.