— مترجم: حسین ماشینچیان
جیمی کارتر. توماس فیلیپ اونیل. امپراطورهای انرژی. خطوط انتقال گاز. تورم شدید. شبکه-های ABC-NBC-CBS. مائوتسه تانگ. اتحاد جماهیر شوروی. نظام آپارتاید. اینها مربوط عصر متفاوتی بود.
مسالهی غیرواضح این بود که پایان آن دورهها فرارسیده بود. در سال ۱۹۷۷ به نظر میرسید اتحاد جماهیر شوروی نظامی مستقر و دائمی است. دموکراتها پس از تصرف قدرت نیکسون دوباره کاخ سفید را به چنگ آورده بودند. اکثریت غالب دوباره در واشنگتن کنترل امور را در دست داشتند. نود و یک درصد از بینندگان تلویزیونی سه شبکهی مهم را تماشا میکردند. با وجود آشفتگیهای دهه ۱۹۶۰ و اوایل ۱۹۷۰، نسل بعد از جنگ جهانی دوم گمان میکردند تسلط کمونیسم بر نصف جهان و قدرت دموکراتها در واشنگتن، جزو نظم طبیعی این جهان است.
در دهه ۱۹۷۰ بنا به نقلقولی از هنری کسینجر، ایالات متحده همچون آتن و اتحاد جماهیر شوروی مانند اسپارتا است. «عصر ایالات متحده پایان یافته و امروز عصر اتحاد جماهیر شوروی است. کار من به عنوان وزیر امور خارجه این است که برای جایگاه دوم در دسترس مذاکره کنم.» آن چه که کسینجر از بیانش سر باز زد اما دولتمرد برجستهی دیگری، سناتور دنیل پاتریک مونیهن، به بیان مشابهی در سال ۱۹۷۶ در جشن دویست سالهی آمریکا به وضوح گفته بود که: «لیبرال-دموکراسی مدل آمریکایی بیش از پیش شبیه به سلطنت مطلقهی قرن نوزدهم میشود؛ حکومتی بازمانده از دوران قدیم که بر انزوای خود پافشاری دارد و حتی ممکن است در موقعیتهای محدودی جوابگو نیز باشد ولی واضح است که به مسائل و دغدغههای آینده ارتباطی ندارد و متعلق به گذشته است. چنین حکومتی ارتباطی به جهانی که قرار است در آینده تحقق پیدا کند، ندارد. دموکراسی کمکم به قراردادی ویژهی چند کشور آتلانتیک شمالی محدود میشود.»
و آنها چقدر در اشتباه بودند! در لایههای زیرین تغییر در حال رخ دادن بود. نقاط ضعفی که موجب بدبینی کسینجر و مونیهن شده بود- مانند فجایع سهگانهی ویتنام، رسوایی واترگیت، و رکود تورمی- اعتمادبهنفس حکومت ناشی از قرارداد جدید جنگ جهانی دوم و شکوفایی دههی ۱۹۵۰ را نابود کرده بود. سیاستمدارانی مانند مارگارت تاچر و رونالد ریگان، که بعضی از آنان نظرات نویسندههای مخالف را خوانده بودند، در حال اجماع برای به چالش کشیدن یک کشور مرفه شکستخورده بودند. مسالهی کمتر واضح این بود که رهبران شوروی سابق اعتماد خود را به طرز تفکر مارکسیستی که به حکومت آنها وجهه میداد، از دست داده بودند. این واقعیتی بود که تاثیرات عمیقی در دههی پیشرو داشت و در چین، مائو تازه از دنیا رفتهبود و رفیق قدیمی او دنگ ژیائوپینگ برای بهدست آوردن قدرت در حال مانور نظامی بود. پیروزی او عواقبی داشت که کسی در سال ۱۹۷۷ نمیتوانست پیشبینی کند. البته سیاست همهی ماجرا نیست. در سال ۱۹۷۶ استیو جابز و استیو وزنیاک شرکت کامپیوتر اپل را در روز دروغ آوریل تاسیس کردند، دو مرد جوان دیگر، بیل گیتس و پل آلن شرکتی با هدف توسعهی نرمافزار برای کامپیوترهای شخصی جدید تشکیل دادند و در سال ۱۹۷۸ فروش شرکت مایکروسافت به یک میلیون دلار رسید. حدود سال ۱۹۷۸ بود که مردی تاجر اهل آتلانتا ایدهی یک شبکهکابلی برای همهی اخبار را مطرح کرد، تد ترنر شبکهی خبر کابلی را در اول جوئن ۱۹۸۰ راهاندازی کرد.
و موسسهی کیتو در ژانویه ۱۹۷۷ افتتاح شد.
بیست و پنج سال تغییر
بیست و پنج سال بعد، دنیا بهحدی تغییر کرد که ما بهسختی میتوانیم دنیای سال ۱۹۷۷ را بهخاطر بیاوریم. ریگان و تاچر سیاست عمومی را به سمت مالیات کمتر، تنظیم مقررات کمتر و خصوصیسازی پیش برده بودند. آنها تاثیر حتی مهمتری روی فرهنگ سیاسی در کشورهای خود و دنیا گذاشته بودند. آندو ارزشی جدید برای بازارها و کارآفرینی نمادپردازی کرده و شکل دادند. خوشبینی ریگان –بههمراه انبوهی از واقعیات که با دقت توسط جولین سایمون و دیگر دانشمندان جمعآوری شده بود- کمک کرد تا طلسم باطل شود و موجب شکوفایی دههی ۱۹۷۰ شد. ریگان و تاچر کار چندانی برای بهچالش کشیدن شرایط رفاه نکردند بلکه با توانمندسازی اقتصاد و کمک به مردم که متوجه مزایای کارآفرینی و سرمایهگذاری بشوند، موجب یک تقاضای روبهرشد برای اصلاحات شدند:
- برداشتن مقررات اقتصادی (که در دوران ریاست جمهوری کارتر شروع شد) موجب بهبود عملکرد هواپیمایی، حملونقل جادهای، راهآهن، نفت، گاز طبیعی، مخابرات و صنایع خدمات اقتصادی شد.
- کاهش نرخ مالیات موجب آغاز جهش اقتصادی در هر دو کشور شد و مردم بیشتری صاحب خانه و سرمایهگذار شدند.
- آمریکاییها به این باور رسیده بودند که دغدغهی رفاه و آسایش موجب وابستگی میلیونها نفر میشود. آنچه جاناتان راوخ سیستم سیاسی «دمواسکلروتیک[۱]» نامید، به آسانی تغییر نکرد اما در سال ۱۹۶۶ سرانجام یک لایحهی اصلاح شرایط رفاهی تصویب شد.
- با اینکه سیستم تامین اجتماعی ثابت کرده بود که تحمل چالش را ندارد اما تا سال ۲۰۰۱ هفتاد درصد آمریکاییها در رایگیری موافقت خود را با خصوصیسازی اعلام کرده بودند.
خارج از کشور تغییرات بهصورت شدیدتری اتفاق میافتاد. تنها مسالهی قطعیتر از بحث تامین اجتماعی این بود که دنیا به دو بخش کمونیست و غیرکمونیست تقسیم شده بود. با اینحال تغییراتی که با قدرت رسیدن دنگ در سالهای ۱۹۷۷-۱۹۷۸ شروع شده بود و اولین تحرکات اتحادیه همبستگی سولیدارنوشچ (اتحادیه مستقل خودگردان اتحادیههای کارگری) در لهستان در سال ۱۹۸۰ چهرهی جهان را در کمتر از یک دهه تغییر داد. البته پایان کمونیسم به آرمانشهر ختم نشد و روسیه با ادامهی عدم قطعیت خود در مورد لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی همچنان در باتلاق فقر و فساد گرفتار ماند و حتی بقیهی جمهوریهای شوروی سابق در بیشتر موارد شرایط بدتری داشتند (اما جالب نیست که اتحاد جماهیر شوروی نه تنها دولتهای وابسته بلکه جمهوریهای درون خود را نیز بهسادگی و صلحآمیز رها کرد؟ چطور ما عادت کردیم که این نظر را که آن جمهوریها چیزی جز شعبههای اجرایی و ملتهای پوتمکین نبودند را مسخره کنیم). کشورهای اروپایی که زمانی تحت تسلط اتحاد جماهیر شوروی بودند تقریبا وضع بهتری دارند، آلمان شرقی اگرچه از آلمان غربی فقیرتر است، دوباره بخش شرقی کشور آلمان یعنی بخشی از یک ملت دموکراتیک و مرفه شده است. لهستان، مجارستان، جمهوری چک و کشورهای بالتیک تغییرات نسبتا سریعی متمایل به سرمایهداری لیبرال میکنند در حالیکه کشورهای جنوب-شرقی اروپا که تجربهی ملی کمتری از دموکراسی یا سرمایه¬داری دارند، عقب ماندهاند. یکی از مشکلات ما شبکهی ¬خبری CNN است زیرا دغدغهی ما سرعت کند اصلاح و تغییر روسیه است و در دنیایی با اخبار ۲۴ ساعته نمی¬توانیم صبور باشیم. کمونیست¬ها رفته¬اند پس چرا شما هنوز معتقد به سرمایه¬داری نیستید؟ به جز این پیشرفت خود ما در راه رسیدن به آزادی نیز زمان¬بر است- بیش از ۵۰۰ سال از مگناکارتا تا تحقق قانون اساسی ایالات متحده آمریکا، هشت سال از پیروزی در یورکتاون تا شروع به کار یک رییس¬جمهور منتخب، ۹۰ سال از جملات تکان¬دهنده اعلام استقلال تا لغو برده¬داری طول کشیده¬ است.
اگرچه ارتباطات و فن¬آوری مدرن احتمالا برخی تغییرات را سرعت بخشیده¬ است. همانطور که یوهان نوربرگ خاطرنشان ساخته «از سال ۱۷۸۰، ۵۸ سال طول کشید تا انگلستان ثروت خود را دوبرابر کند. یکصد سال بعد ژاپن همان کار را در ۳۴ سال انجام داد و یک قرن بعد، این مدت برای کره¬جنوبی تنها ۱۱ سال زمان برد.» اکنون می¬توانیم متوجه شویم که کدام سیستم موفق شده¬است یا شکست خورده ¬است و روسیه نیاز ندارد که اشتباهات دموکرات¬های اولیه را تکرار کند اما تغییر هنوز هم زمان می¬برد. توسعهی اقتصادی چین تکان¬دهنده بوده ¬است، از آن¬جا که دنگ ژیائوپینگ اجازه داده ¬بود که کشاورزان از مزیت¬ سودهای تشویقی بهره¬مند شوند و مسئولیت بیشتری برای خود قائل شوند صنعت کشاورزی اوج گرفت. تولید محصول مازاد، موجب شد تا کارگران به سمت مشاغل دیگر نیز بروند. به موسسات اقتصادی وابسته به دولت استقلال بیشتری داده ¬شد و شهروندان چینی این اجازه را پیدا کردند تا روستا و حتی موسسات مستقل و خصوصی تشکیل دهند. بهبود شرایط اقتصادی در طول بیست سال گذشته شدت گرفته ¬است. من زمانی که در اولین کنفرانس موسسه کیتو در شانگهای در سال ۱۹۸۸ شرکت کردم، آن شهر بسیار بزرگ تقریبا هیچ ساختمان بلندی نداشت؛ از طبقهی ۱۶ام هتل شانگهای هیلتون، بعد از مایل¬ها خانه¬های کلبه¬مانند هتل لوکس شرایتون از دور دیده می¬شد. در سال ۱۹۸۸ فروشگاه¬ها و رستوران¬های اندکی وجود داشت و همان¬ها هم چیز کمی برای فروش داشتند اما در سال ۱۹۷۷، وقتی من ساعت ده شب برای دومین کنفرانس کیتو دوباره به چین آمدم، دوباره در هتل شانگهای هیلتون و چرخی در اطراف زدم حتی در آن دیروقت با مردم سرشار از انرژی برخورد کردم، آنجا فروشگاه¬ها، رستوران¬ها، انبوه میوه¬ها، بارها و کلاب¬های شبانه بود و کشاورزان محصولاتی در کامیون¬های خود میفروختند و دورنمای شهری اگرچه نه هنوز مانند منهتن اما قطعا به حد و اندازهی هیوستون شکوفا شده ¬بود. همهی این تفاوت¬ها آشکار و مهیج بودند.
اما تقاوت دیگری هم وجود داشت. در کنفرانس ۱۹۸۸ دانشجویان و اساتید می¬خواستند راجع بهبود بازار و دموکراسی صحبت کنند، آن¬ها دنباله¬روی میلتون فریدمن مانند یک آموزگار معنوی بودند. در سال ۱۹۷۷ شرکت¬کنندگان کنفرانس مطیع¬تر شده بودند، آن¬ها راجع مدل-های تجاری و موسسات تجاری صحبت می¬کردند اما زمانی¬که آمریکایی¬ها بحث را به آزادی بیان و بهبود شرایط سیاسی سوق می¬دادند، از صحبت در این مورد اجتناب می¬کردند. به نظر می¬رسید گویا رهبران چین با مردم خود قراردادی بسته¬اند: در مورد دموکراسی صحبت نکن و ما اجازه¬ می¬دهیم که ثروتمند شوی. هرچند این بدترین قرارداد در تاریخ نیست اما قطعا ما امیدواریم که برای همیشه پابرجا نباشد و به یقین تاریخ کشورهای سرمایه¬داری مقتدر هم نشان ¬دهد که اینطور ادامه نخواهد داشت؛ افزایش فراوانی و عادت به انتخاب شخصی باعث می¬شود مردم حقوق سیاسی بیشتری طلب کنند.
[۱] جاناتان راوخ، افت شدید توانایی دولت برای سازگاری دمواسکلروسیس نامید.