چشمه پول دیگر فوران نخواهد کرد؛ چرا بازگشت نفت به دوران پرشکوه میسر نیست؟

tejaratfarda201

— یادداشت سردبیر: این مطلب بدوا در شماره ۲۰۱ هفته‌نامه تجارت فردا منتشر شده.

 

مذاکرات اخیر اوپک راجع به کاهش سقف تولید نفت توجهات زیادی را به خود جلب کرده، و البته توجه بحقی هم هست، چرا که در کوتاه مدت این امر بر قیمت نفت اثرگذار است. به علاوه در همین زمینه برخی به درستی پافشاری می‌کنند که کاهش سقف تولید اوپک باید تنها زمانی اعمال شود که سطح تولید به همان سطحِ سنتی‌اش رسیده—یعنی زمانی که تولید به سرحدِ ظرفیتِ بالقوه بالا رفته باشد.

با این‌حال، یک نکته‌ی مهم وجود دارد که همه‌مان باید در مسیر بازسازی و توسعه‌ی اقتصاد ایران مد نظرش داشته باشیم. کسب و کار نفت دیگر آن چیزی نیست که تا همین چند سال پیش بود. دیگر نخواهیم دید که برای سال‌ها قیمت نفت صعود چشم‌گیری داشته باشد. روز‌های نفتِ ۱۵۰ دلاری، حتی نفتِ ۱۰۰ دلاری، دیگر گذشته‌ا‌ست. دلیل این امر، مسأله‌ی استخراج به شیوه‌ی شکست هیدرولیکی است، اما این‌که چرا این گونه از استخراج چنان نتایجی داشته، یک‌قدری پیچیده است.

نخست این‌که نفت یک کالاست، و قابل جایگزینی. میان گونه‌های مختلف نفت، تفاوت چندانی نیست؛ همه منبع انرژی هستند. البته پالایشگاه‌ها را باید با گونه‌های مختلف نفت سازگار کرد، اما اگر از یک دید جهانی و در بلندمدت به موضوع نگاه کنیم، هر بشکه از هر گونه نفتی را با بشکه‌ای از نفتی از گونه دیگر می‌توان جایگزین کرد. برای کالاهایی از این دست، [در شرایطی که امکان تولید بیش از تقاضا وجود دارد،] قیمت جهانی را هزینه‌ی مارژینال است که تعیین می‌کند؛ یعنی کم‌هزینه‌ترین راه برای تولید نفت بیشتر. این ۱۰ درصد یا ۵ درصد آخر تولید است که قیمتِ باقی نفت تولیدشده را مشخص می‌کند. بله، البته که  تفاوت قیمت‌ جزیی‌ای وجود دارد که منوط‌ است به تفاوت در کیفیت، نیاز به سازگارکردنِ پالایشگاه‌ها و هزینه‌ی حمل و نقل، اما اگر هزینه استخراج ۵ درصدِ آخر تولید حول و حوش ۵۰ دلار باشد، آن‌گاه قیمت کلی نفت در جهان در حدود ۵۰ دلار خواهد بود. استخراج به سبک شکست هیدرولیکی، آن فن‌آوری که امروزه در ایالات متحده به کار گرفته می‌شود اما می‌تواند هر جای دیگری هم به کار آید، حالا فن‌آوری مارژینال تولید شده است.

در نهایت باید بدانیم که نفت کالایی غیرکشسان است. این اصطلاح فنیِ اقتصاددانان است برای اشاره به پدیده‌ای که میزان تقاضایش از تغییر قیمت خیلی اثرپذیر نیست.  مردم خانه‌شان، محل کارشان، و خودروشان را هر روز عوض نمی‌کنند. بنابراین اگر قیمت نفت دو برابر شود، در کوتاه مدت تقاضا تغییر چندانی نخواهد کرد. سال‌های طول می‌کشد تا مردم بخواهند محل زندگی‌شان را تغییر بدهند یا خودروی دیگری بخرند که کم‌مصرف‌تر باشد—همه‌چیز در مدت زمان مناسب به پدیده‌ای منعطف و کشسان بدل می‌شود، اما در مورد تقاضای نفت، تغییر در مقابل تغییر در قیمت سال‌ها طول می کشد.

به صورت سنتی این مسأله در مورد عرضه‌ی نفت هم صدق می‌کرده. کشف، تجهیز، حفر و استخراجِ یک ذخیره‌ی معمولِ نفتی سال‌ها و بلکه دهه‌ها طول می‌کشیده است. این کار هزینه‌های چشم‌گیری دارد، میلیاردها و بلکه ده‌ها میلیارد دلار خرجِ چنین کاری می‌شود. بیشتر این هزینه‌ها در روندِ آماده‌سازی برای پمپ کردن نفت خرج می‌شود—وقتی میدان نفتی در چرخه‌ی تولید می‌افتد هزینه‌های جاریِ چنین کاری خیلی پایین‌تر از کل هزینه‌ها خواهد بود. این بدان معناست که عرضه‌ی سنتی نفت هم غیرکشسان است.

اگر تغییری در قیمت نفت اتفاق بیفتد، خیلی نامحتمل است که در سمت عرضه نیز تصمیم‌ها به سرعت تغییر کند و پمپ کردن نفت از یک میدان نفتی موجود، متوقف شود. اما اگر عرضه کننده تصمیم گرفته شده باشد که آماده‌ی استخراجِ میدان جدیدی بشود اما هنوز دست به کار نشده قیمت ها تغییر کند، آنگاه آن تغییر قیمت تصمیم به عرضه را متاثر می‌کند. بنابراین عرضه‌ی نفت در مقابل تغییرات قیمت، چندان متغیر نخواهد بود، دست کم چندین سال طول می‌کشد تا تغییری اتفاق بیفتد چرا که چندین سال طول می‌کشد تا تاثیر شروع نکردنِ استخراجِ میدان تازه‌ی نفتی، آشکار شود.

ترکیب این دو پدیده، یعنی فعل و انفعالِ غیرکشسان بودن تقاضا و غیرکشسان بودنِ عرضه است که می‌تواند تحرکاتِ قیمت نفت را در طول دهه‌های اخیر توضیح بدهد. بدون به حساب آوردن تورم، ما شاهد نفت بشکه‌ای ۴۰ دلار، ۱۰ دلار، ۱۵۰ دلار، و حالا باز ۴۰ و حدود ۴۵ دلار بوده و هستیم. اگر منابع نفتی را همچنان آن میدان‌های متعارفی تأمین می کردند که برای استخراج‌شان دوره‌های طولانی سرمایه‌گذاری و مقدار بالای سرمایه‌گذاری نیاز است، همان دینامیسمی بر بازار نفت حاکم بود که تا کنون حاکم بوده. در چنین حالتی ممکن بود یک یا دو دهه طول بکشد، اما با اطمینان می‌توانستیم پیش‌بینی کنیم که یک‌جایی دوباره نفت به آن روز‌های پرشکوه گذشته برمی‌گردد و با قیمت بالایش خروارها پول به حساب اقتصاد ایران واریز خواهد کرد.

اما به خاطر استخراج به سبکِ شکست هیدرولیکی چنان پیش‌بینی‌ای به وقوع نخواهد پیوست. چرا که ضریب کشسانی استخراج شکست هیدرولیکی (یا فرکینگ) به کل متفاوت است. درجه اثرپذیری عرضه tight oil یا نفتِ نامتعارفِ شیل از قیمت نفت به غایت بالا است. ممکن است برای حفر چاهی ۵ تا ۱۰ میلیون دلار هزینه شود—بله پول واقعی، خیلی بیش از آن چیزی که من و شما پشت کاناپه‌هامان گم کرده‌ایم. ولی از دید صنعتی این مقدار پول، پولِ خرد است، پروژه‌ی سرمایه‌گذاری بزرگی نیست. تولید نفت از همچو چاهی در طولانی‌ترین حالت، شاید دو سال دوام بیاورد. و در واقع فقط همان سال اول استخراج است که تولیدش حجم چشم‌گیری دارد و خیلی سریع مقدار نفتِ قابل جمع‌آوری به باریکه‌ای کاهش می‌یابد.

این تکنولوژی جدید استخراج اقتصادیاتِ صنعت نفت را به کل تغییر می‌دهد. حالا دیگر تولید مارژینال‌مان چیزی نیست که دهه‌ها برای قابل عرضه شدن‌ش زمان نیاز باشد، و میلیاردها و میلیاردها دلار خرج بردارد تا قابل عرضه شود. یک شرکت کوچک، شرکتی که واقعا کارکنانش بیش از ۳۰-۴۰ نفر نیستند، می‌تواند یک چاه را در طول سه ماه وارد شبکه‌ی نفتی کند. و همه‌ی نگرانی‌شان این خواهد بود که قیمت نفت، تنها به مدت یک سال—کمی کم‌تر و بیشتر—در سطحی بماند که برای‌شان سوددهی داشته باشد. در واقع این مسأله تولیدِ نفت حاشیه‌ای را از الگوی معمول بهره‌برداریِ منابع به روندی تبدیل کرده که شباهتِ هر چه بیشتری به «تولید کارخانه‌‌ای» دارد. حقیقت این است که چندتایی بانکِ بین‌المللی همین حالا هم به این روند می‌گویند روندِ تولید کارخانه‌ای نفت. اثرپذیری عرضه مارژینال باعث می‌شود دینامیسمِ قیمت در این صنعت تغییر کند.

تخمینِ معقولی که زده می‌شود این است که بعضی فرکینگ‌ها در آمریکا با بشکه‌ای ۵۰ دلار به سوددهی می‌رسند، و اکثریت‌شان اگر قیمت ۶۰ دلار باشد سودده خواهند بود، و با قیمت بشکه‌ای ۷۰ دلار دیگر همه‌ی فرکینگ‌ها در آمریکا سودده‌اند. و این هم باز منعطف است—یک چاه نفتی می‌تواند سه ماه بعد از این‌که تخمین زده‌ شد که قیمت نفت برای یک یا دو سال بالای فلان مقدار مربوطه خواهد، به بهره‌برداری رسیده و به شبکه‌ی نفتی داخل شود. پس برای قیمت جهانی نفت، این مقدار سقف خواهد بود.

دیگر قرار نیست ببینیم که قیمت نفت تا ۱۵۰ دلار بالا رفته، دست کم برای مدتی طولانی که چنین نخواهد شد. از این مسأله آشکارا می‌توان دریافت که وضعیت ایجاب می‌کند اقتصاد ایران باید چطور اداره شود.

نفت مسلماً بخش مهمی از اقتصاد ایران خواهد بود. احمقانه‌ است که از منابعِ دردسترس بهره‌برداری نشود. اما حالا دیگر نفت می‌تواند تنها بخشی از اقتصاد باشد—روز‌های پمپ کردن نفت با هزینه استخراج ۲۰ دلار، و فروختنش به ۱۵۰ دلار دیگر هرگز برنمی‌گردد. چشمه‌ی پول دیگر دوباره فوران نخواهد کرد. بنابراین هر طرحی که برای اقتصاد ایران ریخته می‌شود باید این واقعیت را در نظر بیاورد. در آینده نفت تنها بخشی از اقتصاد ایران خواهد بود، نه همه‌ی اقتصاد آن. بنابراین باید طرح‌هامان را حول چگونگیِ اداره و ترویجِ دیگر بخش‌های اقتصاد تنظیم کنیم، نه این‌که فقط چشم امیدمان به این باشد که قیمت نفت تغییر کند و همه‌چیز را سر و سامان و همه زخم‌ها را التیام بدهد.