—مترجم: ایوب کریمی
یادداشت سردبیر: بردهداری به وضوح هرچهتمام ناقض اصول لیبرتارین است، لذا جای شگفتی نیست که بسیاری از بردهداریستیزان برجستهی امریکایی در قرن نوزده در فلسفهی خویش لیبرتارین بودند. آنها استدلال خود را بر اساس حقوق طبیعی و سلبناشدنی حیات، آزادی و مالکیت و بهویژه بر مفهوم مالکیت انسان بر وجود خویش استوار ساخته بودند. از این رو است که بردهدار آنگونه که در «اعلامیهی باورهای انجمن ضدبردگی آمریکا» (۱۸۳۳) استدلال شده «سارق انسان» است. بردهداریستیزی نه فقط نبردی برای حقوق فردی بود، بلکه عنصری مهم بود از یک مبارزهی تاریخی بس طولانی برای گسترش منزلت انسانی به شمار هر چه بیشتری از ابناء بشر. ویلیام لوید گریسون (۷۹-۱۸۰۵)، نویسندهی این اعلامیه را شاید بتوان برجستهترین رهبر جنبش الغای بردهداری دانست. وی نشریهی لیبریتور (آزادیبخش) را بنیاد گذاشت و سردبیری کرد و قاطعانه در جهتِ الغای فوری و کامل بردهداری مبارزه نمود.
***
بیش از پنجاه و هفت سال میگذرد از زمانی که گروهی از وطنخواهان در این مکان دور هم جمع شدند تا تدابیری بیندیشند که این کشور از یوغ سلطهی خارجی رها گردد. سنگبنایی که ایشان معبد آزادی را بر آن بنا نهادند، این بود «که همهی انسانها برابر آفریده شدهاند، که خالقشان حقوقی سلبناشدنی به ایشان اعطا کرده که حیات، آزادی و جستجوی خوشبختی از جملهی آنها است.» صدای شیپور ایشان سه میلیون انسان را از خواب مرگ بیدار کرد و به سوی نزاعی خونبار راند—تأییدی بر این که مرگی آنی در مقامِ انسانی آزاد بسی شریفتر است بر ساعتی بیشتر زیستن بهسانِ یک برده. گرچه شمار ایشان و داشتههایشان اندک بود، اما این اعتقاد راسخ و صادقانه که حقیقت، عدالت و حق به جانب ایشان است، آنان را شکستناپذیر میساخت.
رنج و محنت ایشان، گرچه بزرگ بود، اما در مقایسه با بیعدالتیها و رنجهای کسانی که امروز برای آنها دادخواهی میکنیم، ناچیز بود. پدران ما هرگز برده نبودند. آنها هرگز مانند احشام خرید و فروش نمیشدند. آنها هرگز از نور معرفت و دین بیبهره نمیشدند و هرگز در معرض تازیانههای مباشران بیرحم قرار نمیگرفتند.
اما آن کسانی که ما برای رهاییشان تلاش میکنیم (که در حال حاضر حداقل یک ششم جمعیت کشورمان را تشکیل میدهند) توسط همنوعانشان چونان کالا خرید و فروش میشوند، چونان کالاهای منقول و احشام، چونان حیواناتی وحشی تلقی میشوند؛ هر روز بیهیچ مابهازائی دسترنجشان غارت میشود، و قانون نیز بر همهی اینها صحه میگذارد. ایشان بهواقع از هیچگونه حقوق یا حمایت قانونی در مقابل تعرضهای جنسی و جنایی از سوی اشخاص برخوردار نیستند؛ بیرحمانه شکنجه میشوند—کودک نازنین را از آغوش مادر وحشتزدهی خود و زن دلشکسته را از شوهر گریان خود میگیرند تا هوس یا لذت جبّاران بیمسئولیت را برآورده سازند. آنها به واسطهی رنگ سیاه چهرهشان گرسنگی میکشند، شلاق میخورند، و در خفّتِ بردگی بیرحمانه رنج میکشند. به حکمِ قانونی که علناً تعلیم ایشان را جرم انگاشته، تاریکی کافروار [بیسوادی] بر ایشان تحمیل گشته است.
اینها شرایط زندگی بیش از دو میلیون از هموطنان ماست که شواهدِ آن را میتوان در هزاران واقعیت غیرقابلانکار و در قوانین ایالات بردهدار یافت نمود.
از این رو ما معتقد ایم که گناهِ ارتکابِ این بیعدالتی در کشوری که بر چنین امتیازات مدنی و مذهبی بنا شده، با گناه ارتکاب آن در دیگر کشورهای جهان برابری نمیکند [بلکه مضاعف است]، و از این رو، کشور باید بلافاصله از گناه خویش توبه کرده، بار سنگین آن را از دوش بردارد و مظلومان را رها سازد.
به علاوه، ما معتقد ایم که هیچ انسانی حق ندارد برادر خود را به بردگی بگیرد یا در حق او ددمنشی کند، او را حتی لحظهای چونان یک کالای تجاری نگه دارد یا تلقی کند، او را با تقلب به استخدام خود درآورد یا ذهنش را با محروم کردن وی از ابزارهای پیشرفت فکری، اجتماعی و اخلاقی عقبمانده نگاه دارد.
حق برخورداری از آزادی سلبناشدنی است. حمله به این حق، غصب اختیار خداوند است. هر انسانی بر کالبد خویش، محصولات ساختهی دستان خویش، برخورداری از حمایت قانون و برخورداری از مزایای عمومی جامعه ذیحق است. خریدن یا دزدیدن یک آفریقاییتبار و وادار کردن وی به بردگی نوعی سرقت است. مطمئناً گناه بهبردگی گرفتن یک آفریقایی به اندازهی بهبردگی گرفتن یک آمریکایی است.
بنابراین ما معتقد ایم و تأکید میکنیم:
که علیالاصول، هیچ تفاوتی بین تجارت بردگانِ آفریقایی و به بردگی گرفتن یک آمریکایی وجود ندارد؛
که هر شهروند آمریکایی که انسانی را چون داراییاش در اسارت ناخواسته نگاه میدارد بر اساس کتاب مقدس، یک سارق انسان است؛
که بردگان باید بلافاصله آزاد شوند و تحت حمایت قانون قرار گیرند؛
که [حتی] اگر کسانی از زمان فرعون تا حال حاضر زندگی کرده باشند و نسل اندر نسل بردگی را به میراث برده باشند، باز حق آزادیشان هیچگاه نمیتوانسته سلب شده باشد، و حق ایشان در همهی این سالها برقرار بوده است؛
که همهی آن قوانینی که در حال حاضر اجرا میشوند، و بر بردگی صحه میگذارند، در پیشگاه خداوند هیچ اعتباری ندارند، چه اینان غصب گستاخانهی اختیارات الهی، نقض گستاخانهی قانون طبیعت، وانهادن مبانی قرارداد اجتماعی، نابودی کامل همهی روابط، عواطف و الزامات بشری، و تخطی گستاخانه از همهی فرمانهای مقدس اند و باید بلافاصله فسخ شوند.
همچنین ما معتقد ایم و تأکید میکنیم که هر رنگینپوستی باید بهرهمند از هر امتیاز و امتیاز خاصی باشد که یک سفیدپوست با شایستگیهای مشابه او از آن برخوردار است و راههای جستجوی ثروت و دانایی باید به همان گستردگی بر ایشان گشوده باشد که بر سفیدپوستان گشوده است.
ما معتقد ایم که هیچ غرامتی نباید برای آزاد کردن بردگان به بردهداران پرداخت شود:
چون این کار نقض آن اصل بزرگ اساسی است که میگوید انسان نمیتواند مالکِ انسان باشد؛
چون بردگی یک جنایت است و بنابراین برده کالایی نیست که فروخته شود؛
چون بردهداران مالکان آنچه ادعای آن را دارند، نیستند. آزاد کردن برده محروم کردن آنها از داراییشان نیست، بلکه بازگرداندن آن به مالک حقیقیاش است؛ آزاد کردن برده بیعدالتی به بردهدار نیست، بلکه احقاق حق برده است؛ بازگرداندن برده به خویش است؛
چون رهایی فوری و عمومی بردگان صرفاً تخریب دارایی اسمی است و نه دارایی واقعی؛ رهایی بردگان، اندام آنها را ناقص نخواهد کرد و استخوان آنها را نخواهد شکست، بلکه انگیزههایی را درون سینههایشان خواهد دمید و به آنها در مقامِ کارگرانی آزاد ارزشی مضاعف پیشِ اربابان [پیشین] خواهد بخشید؛
چون اگر بنا بر پرداختِ غرامتی باشد، باید به بردگان آسیبدیده و بیگناه پرداخت شود نه به آنهایی که بردگان را استثمار کرده و مورد سوءاستفاده قرار دادهاند؛
ما هر گونه طرحی برای جلای وطن دادنِ بردگان را که تظاهر میکند کمکی است مستقیم یا غیرمستقیم به آزادیِ ایشان و جایگزینی مناسب برایِ الغای فوری و عمومی بردهداری گمراهکننده، بیرحمانه و خطرناک میدانیم.
ما فرمانروایی و اختیارِ هر ایالت به قانونگذاری انحصاری در بابِ موضوع بردهداری را در محدودهی قلمرو خود، به طور کامل به رسمیت میشناسیم. ما میپذیریم که کنگره تحت میثاق ملّی کنونی هیچ اختیاری به مداخله در امورِ هیچکدام از ایالتهای بردهدار در رابطه با این موضوع بسیار مهم ندارد.
اما معتقد ایم که کنگره محق است، و بلکه موظف است، که تجارت بردگان بین ایالات را سرکوب کرده و بردهداری را در آن بخشهایی که قانون اساسی آنها را منحصراً در قلمرو فرمانروایی [دولت فدرال] قرار داده، ملغی سازد.
همچنین معتقد ایم که در حال حاضر، عالیترین تعهدات بر دوش مردمِ ایالتهای آزاد است که بردهداری را از طریق کنش اخلاقی و سیاسی آنگونه که در قانون اساسی ایالات متحده آمده، حذف کنند. آنها در حال حاضر خود را به استفاده از نیروی قهریهی عظیم خود، برای محکم کردن غلوزنجیرهای زجرآور بر جسم میلیونها برده در ایالات جنوبی متعهد ساختهاند؛ آنها در هر لحظهای ملزم به سرکوب قیام عمومی بردگان هستند؛ ایشان به بردهداران اجازه دادهاند تا به اندازهی سهپنجم شمار بردگان تحت مالکیت خود، در دولت مرکزی نمایندگی داشته باشند، و به این ترتیب قادر شوند ظلم خود را دائمی سازند؛ آنها از یک ارتش آماده در جنوب برای حفاظت از بردهداری حمایت میکنند و بردهای را که به قلمرو آنان گریخته میگیرند و وی را به ارباب خشمگین یا رانندهی بیرحمی تحویل میدهند تا شکنجه کند. چنین رابطهای با بردهداری بس جنایتآمیز و سرشار از خطر است و باید برچیده شود.
اینها دیدگاهها و اصول ما هستند. اینها طرحها و تدابیر ما هستند. ما با اعتماد کامل به حاکمیت عدالت الهی، اصول خود را استوار بر اعلامیهی استقلال [آمریکا]، استوار بر حقایق وحی الهی، و استوار بر «صخرهی ابدی» بنیان مینهیم.