1399

پروپاگاندای چینی؛ بازنویسی زمان حال برای مخاطب خارجی

در سال ۲۰۱۶، رئیس جمهور شی گفت: «گزارش‌های تبلیغاتی باید حوزه‌ی نفوذشان را گسترش دهند» و به خوانندگان و بینندگان همه جا برسند. حزب کمونیست چین سابقه‌ای طولانی در بازنویسی تاریخ خودش دارد اما با کارزار پروپاگاندای اخیرش، این بار دارد زمان حال را بازنویسی می‌کند. تفاوت دیگر کارزار اخیر دولت چین این است که تا پیش از این، جنگ اطلاعاتی چین مصرف داخلی داشت اما این بار، مخاطبش جامعه‌ی بین‌المللی است و در این جنگ تازه، میدان نبرد، ابزارهای جوامع آزاد یعنی خبرنگاری و شبکه‌های اجتماعی است. زرادخانه‌ی پکن شامل سخنگوهای مستقل و بعضی از باتجربه‌ترین خبرنگاران آمریکایی است. و همه‌ی این‌ها در حالی است که بر اساس گزارش اخیر گزارشگران بدون مرز درباره‌ی آزادی مطبوعات، چین رتبه‌ی ۱۷۶ از میان ۱۸۰ کشور را دارد.
…بر اساس گزارش اخیر گزارشگران بدون مرز، چین در تلاش است با تاثیرگذاری بر رسانه‌های جهانی مانع انتقاد از این کشور شود. بر اساس این گزارش راهکارهای چین برای برنده شدن در این نبرد روایت‌ها عبارتند از ساخت برنامه‌های بین‌المللی، به راه انداختن کارزارهای تبلیغاتی گسترده و نفوذ به رسانه‌های خارجی. دبیر شرق آسیای گزارشگران بدون مرز به تایم گفته است مسأله فقط تلاش مسئولان چینی برای انتشار پروپاگاندای خودشان نیست، آن‌چه در خطر است، کل مفهوم ژورنالیسم است. در حالی که دیوید شامبا، استاد دانشگاه جورج واشنگتن، تخمین می‌زند که چین سالانه ۱۰ میلیارد دلار را صرف افزایش قدرت نرم خود می‌کند، در این گزارش آمده است که دولت چین سالانه ۳/۱ میلیارد دلار را صرف تقویت رسانه‌های چینی می‌کند. حالا تلویزیون حکومتی چین در ۱۴۰ کشور و رادیوی آن به ۶۵ زبان پخش می‌شود. دولت همچنین مبالغ هنگفتی می‌پردازد تا دیدگاه‌هایش را در قالب سرمقاله‌های تبلیغاتی اما به اسم مستقل در مطبوعات خارجی منتشر کند. چین برای انتشار تبلیغات در رسانه‌های معتبر تا ۲۵۰ هزار دلار پرداخت کرده است. راهکار دیگر چین، خرید سهام مطبوعات خارجی است که به خودسانسوری آن مطبوعات منجر می‌شود و در مواردی خبرنگاران برای انتقاد از این کشور اخراج شده‌اند.

هگل سم است! مصاحبه با استیون هیکس

س. در کشور ما، ایران، نوعی موج هگلی‌گرایی به راه افتاده. نویسندگان و پژوهشگران با گرایش‌های سیاسی و فکری مختلف به دنبال نوشتن و یا ترجمه‌ی آثار جدید درباره‌ی هگل هستند، با این تصور که فلسفه‌ی هگل یکی از راه‌های مهم فهم درست مدرنیته است، و زمینه‌‌ساز بهره‌برداری مؤثرتر از دستاوردهای آن. به نظر شما این باور چه اندازه درست است، و آیا فلسفه‌ی هگل اساساً چیزی برای گفتن درباره ی وضعیت کشورهای غیراروپایی دارد؟

ج. آن متفکران جسوری که برای صید بهترین اندیشه‌ها کشتی‌شان را به دوردست‌های اقیانوس می‌رانند، برای من بسیار تحسین‌برانگیز اند. این‌که متفکری اندیشه‌های فرهنگ خود را در معرض سنجش‌گری نقادانه بگذارد، و از میان‌شان تنها آن‌هایی را برگزیند که عقل‌اش مستقلاً به صحت آن‌ها حکم می‌کند، نشانه‌‌ای است از این‌که او یک روشنفکر و متفکر راستین است. مضاف بر این آمادگی یک متفکر به انتقال اندیشه‌ از فرهنگ‌های دیگر نیز نشانه‌ای دیگر است از قوت تفکر او.
اما هگل سم است. انسان‌شناسی‌اش خام‌دستانه و هولناک است. هراس‌آورتر از آن فلسفه‌اش است. در نظر بیاورید که آراء او بخشی از جهان فلسفی آلمانی در قرن نوزدهم است که برجستگان‌اش کانت، و هگل و مارکس و نیچه هستند. آری! همه‌ی این فلاسفه بخشی از جهان مدرن هستند، اما با هم یک سنت ضدروشنگری را می‌سازند که به علم و فن‌آوری بدگمان است، فردیت‌ستیز است (حتی نیچه)، و ضدلیبرال. همه‌ی ایشان به درجات مختلف در پی‌ریختن بنیان‌های فلسفی آن نظام‌های اقتدارگرا که در قرن بیستم سر برآوردند، سهم دارند؛ از صورت‌های مختلف ملی‌گرایی اقتدارگرا بگیرید تا سوسیالیسمِ انترناسیونال و ناسیونال‌سوسیالیسم و فاشیسم. این فلاسفه‌ی ضدروشنگری در مسئولیت قتل ده‌ها میلیون انسان و فلاکت ده‌ها میلیون انسان دیگر شریک جرم اند.
آنچه جهان مدرن را تبدیل به یک موفقیت کرد تعهدش به علم، به فن‌آوری، به خرد، به فردگرایی، به لیبرالیسم اقتصادی و اجتماعی، و به سیاست‌ دموکراتیک-جمهوری‌خواهانه است. و همه‌ی این‌ها در فلسفه‌ی پیشا-هگلی و ضد-هگلی ریشه دارند.
از این رو، توصیه‌ی من به آن متفکران ایرانی که می‌خواهند مدرنیته را فهم کنند و آن را با وضعیت ایران هم‌ساز کنند این است که اول سراغ فیلسوفان انگلیسی و اسکاتلندی قرن هفدهم و هجدم بروید و همچنین آن فلاسفه‌ی فرانسوی سنت روشنگری که از پی ایشان آمدند. البته این فلسفه‌ها بی‌عیب‌ونقص نیستند، و نسل ما در پروژه‌ی نو-روشنگری (neo-Enlightenment) هنوز در حال توسعه و بهبود آن‌ها است. اما این فلسفه‌ها بودند که به رغم همه‌ی ضعف‌هایشان موفقیت‌های جهان مدرن را ممکن ساختند. بنابراین، از اینها است که باید آغاز  کرد.

خطر شیوع و تشدید تیولداری پس از کرونا

راه‌حل بدیهی این است که از کسب‌وکارها حمایت کنیم تا طوفان شرایط نامساعد امروزی را دوام آورده و زنده بمانند. شغل‌های بیشتری حفظ شود. فقر کمتر رشد کند. پس از تمام شدن دوره بحران، اقتصاد کشور همچنان قادر به خلق ارزش بوده و در زمان کوتاه‌تری به حالت عادی بازگردد. اقتصاددانان زیادی با همین منطق سیاستگذاران را به ارائه بسته‌های حمایتی تشویق کرده‌اند. آنچه از قلم می‌افتد ابعاد سرگیجه‌آور داستان و نحوه توزیع این منابع است.
در ایران کپی‌برداری از نسخه‌های دنیای توسعه‌یافته مرسوم است. معمولاً هم رانت‌خیزترین تجربه‌ها انتخاب می‌شود. بی‌توجه به اینکه راجع به یک اقتصاد جهان سوم صحبت می‌کنیم در بستر احتضار و گرفتار رکود با تورم بالای ۴۰ درصد که خیلی پیش از کرونا رشد منفی داشت. اقتصادی نفتی که مدت‌ها قبل از منفی شدن تاریخی بهای نفت در دنیا، نفت چندانی نمی‌فروخت و الی آخر. البته که کرونا برای همه دنیا پرهزینه بوده و ما نیز از این قاعده مستثنی نیستیم. اما، آنچه سایه‌اش دنیا را می‌ترساند در ایران، واقعیت امروز ماست.
خوشبختانه پول‌پاشی، تنها راه کمک دولت به صنایع آسیب‌پذیر نیست. کسب‌وکارهای ایرانی هرسال ناچارند با انبوهی از موانع و مداخلات دولتی دست‌وپنجه نرم کنند. عموماً هرچه کسب‌وکار کوچک‌تر باشد هزینه این مداخلات و موانع را بیشتر احساس خواهد کرد تا جایی که بسیاری از صنایع خرد از توجیه اقتصادی افتاده و امکان ادامه فعالیت را از دست می‌دهند. بزرگ‌ترین خدمتی که دولت می‌تواند در شرایط کنونی به صنعت و کارآفرینان کشور و در نتیجه همه مردم ایران ارائه کند، مقررات‌زدایی و خودداری از ادامه این مداخلات است.

مهملات اقتصادی: افزایش حداقل دستمزد استاندارد زندگی افراد کم‌درآمد را بالا می‌برد

زمانی که قانون حداقل دستمزد بصورت دستوری وضع شود، می‌تواند درآمد آنهایی که اکنون شاغل هستند افزایش دهد. تأثیر منفی این قوانین روی کسانی است که کارشان را از دست می‌دهند چون فعالیت آنها با نرخ دستمزد جدید برای کارفرما توجیه اقتصادی ندارد. قوانین حداقل دستمزد همچنین روی کسانی که دنبال کار میگردند اما مهارت کافی برای دریافت دستمزد مصوب را ندارند اثر منفی دارد. شرکت ها افراد را استخدام می‌کنند چون ارزشی که آنها برای بنگاه اقتصادی خلق میکنند بیشتر از دستمزدی‌ست که به آنها پرداخت می‌شود.  ارزشی که افراد کم‌مهارت برای بنگاه تولید میکنند ممکن است پایین‌تر از نرخ دستوری حداقل دستمزد باشد. این در حالی است که افراد اغلب با کارهای کم‌درآمد و کسب مهارت شروع کرده در حین انجام آن کارها، پله‌های ترقی در شغل و در نتیجه افزایش درآمد را تجربه می‌کنند. کسی که کار کرده اهمیت وقت‌شناسی و پیروی از دستورالعمل‌ها را فرا گرفته است. ترجیحات کارفرما و نحوه انجام کار در بنگاه را آموخته، به همین خاطر باارزش‌تر از کارمند ناآشنا با آن بنگاه اقتصادی است. اگر حداقل دستمزد در سطحی تعیین شود که بالاتر از ارزش خلق شده توسط کارکنان باشد، شرایط برای مشاغل ابتدایی سخت‌تر می‌شود.

در بسیاری از کشورها افراد کم‌مهارت اغلب جوانان و برخی اوقات اقلیت‌های قومی هستند، به‌خصوص اگر از تحصیلات محروم باشند.  افزایش نرخ حداقل دستمزد، اغلب باعث افزایش بیکاری در بین این گروه‌ها خواهد شد.

زمانی که حداقل دستمزد برای نخستین‌بار در بریتانیا معرفی شد، در ابتدای امر سطح آن به اندازه‌ی کافی پایین قرار داده شد که حداقل تأثیر را در اشتغال داشت. عقیده بر این است که افزایش‌های بعدی باعث بیشتر شدن تأثیرش شده است، بنابراین برخی اقتصاددانان پیشنهاد می‌کنند که بهترین راه برای افزایش دریافتی افراد کم‌درآمد، قطع مالیات‌گیری از آنهاست. افزایش آستانه‌ی مالیات بر درآمد و بیمه‌ی ملی، درآمد آنها را افزایش می‌دهد بدون آن‌که هزینه‌ی اضافی به کارفرما تحمیل کند یا بر قیمت تمام‌شده‌ی کالا و خدمات ایشان تأثیر بگذارد.

معرفی کتاب کنش انسانی، بخش یکم

کنش زمانی روی می‌دهد که سه شرط زیر برقرار باشند: ناخوشی انسان از وضعیت کنونی که در آن قرار دارد؛ وجود تصوری از شرایط خوشایندتر؛ انتظارِ داشتن توانایی کافی برای رسیدن به آن شرایط خوشایندتر. فردگرایی روش‌شناسی اقتضا می‌کند به یاد داشته باشیم که شرایط «بهتر» و «خوشایندتر» آن است که خود فرد آن را تشخیص دهد و پراگزولوژی معیارهای مشخصی برای تشخیص خوب از بد ندارد. این را نباید با نسبی‌گرایی یا بی‌تفاوتی اخلاقی یکسان انگاشت. می‌توان و باید پیرامون اخلاق و معیارهای ارزشی گفت‌وگو کرد و چه بسا به احکام و نتایجی نیز در این باب دست یافت. اما مسئله و حیطۀ بررسی پراگزولوژی تشخیص خوب از بد نیست. پراگزولوژی پژوهش در کنش است؛ و کنش -در تمایز با رفتار- تنها به انسان اختصاص دارد.
پراگزولوژی با روانکاوی تفاوت دارد؛ چون آن فرایندهای درونی و عاطفی درون انسان که در نهایت به وقوع کنش می‌انجامند بیرون حیطۀ بررسی آن جای می‌گیرند. کنش از نظر‌گاه پراگزولوژی هدفمند است، صرف‌نظر از اینکه چنین هدفی ریشه در ناخودآگاه داشته باشد یا استدلال عقلانی.

مهملات اقتصادی: خودکفایی و خرید محلی مفید هستند

اغلب خودکفایی و خرید محلی منجر به فقر می‌شود. خرید از دیگران به منزله‌ی دسترسی به مهارت‌ها و تخصص‌های ایشان است؛ مهارت‌هایی که در مقایسه با توانایی ما در تولید محصولات مورد نظرمان در خانه، باعث کاهش قیمت و افزایش کیفیت کلی محصولات مصرفی می‌شود. خانواده‌ای که لباس‌های مورد نیازش را در خانه بدوزد و… به نسبت خانواده‌ای که توانایی خرید محصولات ارزان‌تر با تولید انبوه را دارد از تمکن مالی کمتری برخوردار است. خانواده‌ای که به اصطلاح خودکفا است به نسبت تولیدکنندگان متخصص، زمان و منابع بیشتری مصرف می‌کند. در جوامع و ملل نیز اوضاع به همین ترتیب است. خرید از دیگران باعث افزایش ثروت مردم می‌شود.

کدام گروه‌ها برای اصلاحات اقتصادی مانع ایجاد می‌کنند؟

صرف دستکاری در قیمت مصرف‌کننده کالاهایی که در انحصار دولت است اصولاً نمی‌تواند مصداق اصلاحات باشد. عده‌ای مردم را بزرگ‌ترین مانع بر سر راه اصلاحات می‌دانند. در تحلیل‌های ایشان سیاستگذار مقابل مردم قرار دارد و سعی می‌کند اصلاحات را پیش ببرد اما مردم حاضر نیستند هزینه این سیاست‌ها را بپردازند. معمولاً در این‌گونه تحلیل‌ها به ناآگاهی مردم به‌عنوان یک عامل مهم اشاره می‌شود. در نگاه نخست شواهد برای اثبات این ادعا فراوان است. اما وقتی موضوع را دقیق‌تر بررسی می‌کنیم، با تصویر متفاوتی مواجه می‌شویم.
در انتخاب فردی، مردم سعی می‌کنند بهترین گزینه‌ها را با مشورت و مطالعه و محاسبه و… پیدا کرده و منافع خود و خانواده‌شان را تامین کنند. اما دینامیک تصمیمات جمعی متفاوت است. خروجی تصمیمات عمومی الزاماً برد-برد نیست. مردم، حتی در مواقعی که برای موضوعی رای می‌دهند، از بین گزینه‌های از قبل آماده‌شده دست به انتخاب می‌زنند و در نهایت موضع اقلیت به نفع اکثریت کنار گذاشته می‌شود. تصمیمات سیاستگذار، زندگی و معاش میلیون‌ها نفر را تحت تاثیر قرار خواهد داد. آن تصمیمات ممکن است اولویت خیلی از افراد جامعه نباشد. در اینجا فرد قادر نیست دست به انتخاب بزند. حتی اگر انتخابی در میان‌مدت و بلندمدت به نفع او باشد ممکن است در کوتاه‌مدت اولویتِ (برای او) مهم‌تری را تحت تاثیر قرار داده یا تصمیم مهمی را که برای آینده خود یا خانواده‌اش گرفته نقش برآب کند.

احمق‌ها، شیادان، و هوچی‌ها: متفکران چپِ نو

…حتی حزب کارگر بریتانیا هم به‌زحمت خودش را به قافله رساند، بندِ چهار (تعهد به مالکیتِ دولتی) را از نظام‌نامه‌اش  حذف کرد و پذیرفت که صنعت دیگر در زمره‌ی مسئولیت‌هایِ مستقیمِ دولت نیست.
چند صباحی حتی چنین به‌نظر می‌رسید که شاهدِ عذرخواهی‌ای خواهیم بود، عذرخواهیِ کسانی که قوایِ فکری و سیاسی‌شان را صرفِ شستنِ لکّه‌ی ننگ از چهره‌ی اتحاد جماهیر شوروی یا ستایشِ ”جمهوری‌هایِ خلقِ“ چین و ویتنام کرده بودند. اما این لحظه‌ی تردید خیلی زود از سر گذشت. یک دهه نگذشت که چپ بار دیگر پشتِ فرمان نشست، و نوآم چامسکی و هاوارد زین بدگویی‌های تندوتیز و افراطی‌شان از امریکا را تجدید کردند، چپِ اروپایی در جبهه‌ی مقابلِ ”نئولیبرالیسم“ بسیج شد، گفتی همیشه مشکل همین  بوده است، دورکین و هابرماس بابتِ کتاب‌هایِ به‌زحمت قابلِ خواندن اما کاملاً  مکتبی‌شان  جایزه‌هایِ معتبر گرفتند…

در انزوا هیچ فضیلتی نیست

اصولاً عبارت «امکان تولید داخلی» در اقتصاد بی‌معناست. تقریباً همه چیز امکان تولید داخلی دارد. موضوع برخلاف تصور سیاستگذار اصلاً امکان نیست. موضوع در اقتصاد مزیت است. باید افزود که بسیاری از کالاهایی که امروز در کشور تولید می‌شود از هیچ مزیت نسبی برخوردار نیست و خطوط تولید آن اغلب به صلاحدید دیوانسالاران در این و آن وزارتخانه برپا شده است.

بله، ما امکان تولید داخلی بسیاری از کالاهای کشاورزی را داریم. اما اصرار به تولید آنها و پافشاری بر خودکفایی کشور را به مرز بحران و خشکسالی کشانده است. بله، ما امکان تولید خودرو در داخل کشور را داریم. اما نتیجه‌اش خودرو بی‌کیفیت، پرمصرف و کم‌امنیت با قیمت بالاست و صنعت ورشکسته و مردمان در لیست انتظار. بله، ما امکان تولید داخلی ماشین‌آلات راه‌سازی را داریم اما قیمت تمام‌شده و کیفیت محصول نهایی نمی‌تواند با جنس درجه دو تولیدکننده درجه سه دنیا رقابت کند. به همین قیاس امکان تولید داخلی همه چیز را داریم. کافی است مواد اولیه و خط تولید آن را خریداری کرده یا کپی‌برداری کنیم و پس از آزمون و خطا چیزی شبیه به اصل تولید کنیم. موضوع در اقتصاد قیمت تمام‌شده، کیفیت محصول و در نهایت مزیت ما در مقایسه با تولیدکنندگان سایر نقاط دنیاست.

عده‌ای امثال نگارنده را متهم می‌کنند که طرفدار نیازمند نگه داشتن کشور هستیم و ترجیح می‌دهیم هیچ‌وقت کشور از واردات بی‌نیاز نشود. آنچه این افراد متوجه نمی‌شوند این است در انزوا هیچ فضیلتی نیست. تولید کالاهایی که در آن مزیت نسبی نداریم موجب اسراف منابع شده و ما را ضعیف و فقیر نگه داشته است. اصرار به روال کنونی باعث شده مزایای نسبی کشور هرگز کشف نشود. در نتیجه ثروت خلق و شغل ایجاد نشود و این رویه ۴۰ سال است که ادامه پیدا کرده.

کرونا و جریان آزاد اطلاعات

اسناد افشاشده نشان می‌دهد مقامات چینی این بار هم در گزارش کرونا همه واقعیت را نگفته‌اند و صرفا به روایت بخشی از آن پرداخته‌اند. گزارش محرمانه مرکز کنترل و پیشگیری بیماری‌های شاندونگ در مواردی تا ۵۲ برابر با آمار رسمی منتشر شده ازسوی دولت چین فاصله دارد.
گزارش رسمی دولت (چین) که در ۲۵ فوریه منتشر شده تعداد کل مبتلایان را ۷۵۵ نفر اعلام کرده؛ در حالی که گزارش محرمانه تا تاریخ ۲۳ فوریه عدد ۱۹۹۲ نفر را نشان می‌دهد. در گزارش دیگری به تاریخ ۲۲ فوریه، آمار رسمی دولت چین تنها چهار مورد ابتلای جدید به کرونا را اعلام کرده در حالی که گزارش داخلی در همان تاریخ ۶۱ مبتلای جدید را تایید می‌کند.

وقتی که دولت تنها منبع اطلاع‌رسانی باشد و جریان آزاد اطلاعات به بهانه‌های گوناگون مخدوش و محدود شود، مصلحت‌اندیشی‌های سیاسی و جناحی جای حقیقت را خواهد گرفت و زندگی انسان‌ها در اهم فالاهم سیاستمداران به چند عدد و رقم فروکاسته خواهد شد.