در فضیلت عدم محبوبیت

— این مطلب بدوا در شماره ۲۸۹ هفته‌نامه تجارت فردا منتشر شده است.

 

از گرووِر کلیولند، رئیس‌جمهور آمریکا در اواخر قرن نوزدهم، نقل است که «اگر برای هدفی قیام نکرده باشی، رای آوردن [در انتخابات ریاست‌ جمهوری] و [چهار سال بعد] دوباره انتخاب شدن چه ارزشی دارد؟»

اما در تاریخ آمریکا، کلیولند را به عنوان رئیس‌جمهوری به یاد می‌آورند که دور دوم رای نیاورد و محبوب قلب‌ها نبود*. (البته یک بار دیگر هم رای آورد تا تنها رئیس جمهور امریکا باشد که در دوره‌های غیرمتوالی انتخاب شده است.) در عوض اوباما را در تاریخ به‌ عنوان رئیس‌جمهوری به یاد خواهند آورد که محبوبیت وصف‌ناپذیری داشت و اگر محدودیت دو دوره ریاست‌ جمهوری نبود ۱۰ دوره دیگر هم رای می‌آورد.

آنچه مردمان آمریکا در ۱۸۸۶ درک نکردند خدمتی بود که کلیولند به مردم کشورش کرد. آنچه مردمان آمریکا هم‌اکنون از یاد برده‌اند تریلیون‌ها دلاری است که اوباما روی دست نسل‌های آینده این کشور گذاشت، سیاست‌های نسنجیده‌ای نظیر تحول در نظام آموزشی با کمک بیل‌گیتس که در آن فساد بیداد می‌کرد و بعد معلوم شد به‌رغم میلیاردها دلار هزینه نتیجه مثبتی در پی نداشته، سیاست اشتغال‌زایی که معلوم شد ضمن توزیع میلیاردها دلار رانت عایدی برای مردم نداشته و بی‌شمار سیاست‌های مشابه دیگر از این دست.

گروور کلیولند در دور دوم رای نیاورد چون در دور اول دست به اصلاحات زد و تلاش کرد تا تعرفه‌های گمرکی در حمایت از محصولات داخلی را حذف کند. در مطالب پیشین از این تعرفه‌ها به ‌عنوان «تحریم داخلی» نام بردیم که در نتیجه‌اش مصرف‌کننده به ‌واسطه تعرفه‌های حمایتی مجبور می‌شود بین کالای بی‌کیفیت داخلی و کالای (در اثر تعرفه) گران‌قیمت خارجی انتخاب کند و در هر دو حالت بازنده است. اما این تعرفه‌ها طرفداران زیادی دارند چون عده زیادی از آنها منتفع می‌شوند. چند سال پیش در گفت‌وگویی علیه تحریم‌های داخلی صحبت کردم و از صنایع خودروسازی کشور مثال آوردم که محصولات‌شان هم گران و هم در مقایسه با رقبای خارجی بی‌کیفیت است و توضیح دادم که اگر این تعرفه‌ها نبود امروز قیمت خودرو در کشور پایین می‌آمد و خودروهای بهتری سوار می‌شدیم. دوستی که به تازگی پراید خریده بود شاکی شد که اگر تعرفه‌ها برداشته شود ارزش خودرو او پایین خواهد آمد و توضیح داد که هنوز اقساط خودرو باقی مانده و نهایتاً نتیجه گرفت تحریم داخلی و تعرفه‌ها باید باقی بماند که ارزش سرمایه [پراید] او از دست نرود. ملاحظه می‌کنید که ایشان حاضر بود سرنوشت ۸۰ میلیون نفر مردم ایران امروز و نسل‌های آینده را به قیمت ارزان نشدن پرایدش بفروشد. حاضر بود میوه و دارو و سایر اقلام را گران بخرد تا مبادا پرایدش ارزان شود. حال تصور کنید خودروساز و به ‌طور کلی تولیدکنندگانی که کارشان بدون این تعرفه‌ها توجیه اقتصادی ندارد و هرچه دارند صدقه سر این تعرفه‌هاست برای حفظ وضعیت موجود و مبارزه با اصلاحات حاضرند چقدر هزینه کنند. گروور کلیولند دور دوم رای نیاورد چون با منافع تمام این گروه‌ها درافتاد. در ایران امروز هم اگر رئیس‌جمهوری سعی کند این تعرفه‌ها را حذف کند از آن دوست صاحب پراید گرفته تا سهامدار کلان شرکت خودروسازی و سایر گروه‌های ذی‌نفع علیه او بسیج خواهند شد. گاهی اوقات منفعت شکستن تحریم‌های داخلی بلافاصله برای عمده مردم مشهود نخواهد بود. در آن صورت حتی مردم هم به صف مخالفان اصلاحات خواهند پیوست. در مقابل روزنامه‌ها علیه سیاستمدارانی که این اصلاحات را رهبری می‌کنند تیتر خواهند زد و (شبه)‌اقتصاددانان عضو هیات علمی اینجا و آنجا علیه اصلاحات آسمان و ریسمان خواهند بافت و پیش‌بینی‌های آخرالزمانی ارائه خواهند کرد.

در نتیجه عده زیادی زحمت می‌کشند تا سیاستگذار را به اصلاحات راضی کنند اما پس از یک قدم رو به جلو طوفانی برپا می‌شود که معمولاً سیاستمدار ترسو و علاقه‌مند به رای آوردن دوباره را دو قدم عقب می‌نشاند.

به اثرات بلندمدت این رویه «خستگی از اصلاحات» گفته می‌شود. البته این اصطلاح در دوران معاصر عموماً در مورد اصلاحات پولی (نافرجام) که از طرف صندوق بین‌المللی پول ارائه و آغاز شده بود به‌کار می‌رفت اما می‌توان آن را به همه حوزه‌های اصلاحات تعمیم داد.

تعریف خستگی از اصلاحات این است که اصلاحات معمولاً باعث تنش میان سیاستگذار و رای‌دهنده شده و بر انتخابات آتی تاثیر می‌گذارد. در نتیجه سیاستگذار مجبور می‌شود میان هزینه سیاسی اجرای اصلاحات و اثرات قابل مشاهده اصلاحات برای رای‌دهنده دست به انتخاب بزند. وقتی خروجی اصلاحات منتهی به بهبود وضعیت موجود نباشد سیاستگذار نگران انتخابات بعدی خواهد شد. نظریه خستگی از اصلاحات پیش‌بینی می‌کند که سیاستگذار در ابتدای دوره خدمت برای اصلاحات تلاش خواهد کرد اما هرچه بگذرد ریسک‌پذیری سیاستگذار برای اصلاحات کاهش یافته و خیلی اوقات اصلاحات مورد نظر ناتمام باقی می‌ماند. این موضوع در اصلاحات دهه ۸۰ آمریکای لاتین، دهه ۹۰ در ترکیه و در دهه اول قرن بیست و یکم در لهستان و در چند سال اخیر هم در یونان به روشنی قابل ملاحظه است.

البته موضوع مفصل است و جزئیات فراوانی دارد که در این مجال امکان طرح آنها فراهم نیست. سخن کوتاه اینکه نقطه مقابل اصلاحات، حفظ وضعیت موجود است. گاهی اوقات نتایج نیمه‌اصلاحات به‌خصوص در کوتاه‌مدت می‌تواند نامطلوب باشد طوری که مردم رجعت به وضع اولیه را به شرایط پسااصلاحات ترجیح بدهند. در این باب یکی از موضوعات جالبی که پژوهشگران به آن پرداخته‌اند این است که آیا مردم نسبت به ضرورت اصلاحات بدبین می‌شوند یا نسبت به بضاعت سیاستمدار. مطالعات نشان می‌دهد که مردم بیش از آنکه اعتقادشان را به اصلاحات از دست بدهند نسبت به توان و سلامت و بضاعت سیاستمدار تشکیک می‌کنند.

حال به‌رغم این توضیحات در شرایط کنونی کشور چه درس‌هایی می‌شود گرفت و چه باید کرد؟

هرچند نقطه مقابل اصلاحات حفظ وضعیت موجود است اما در شرایط کنونی ادامه وضعیت موجود برای مردم ایران غیرممکن است. به دلایل مختلف برای مدتی طولانی دولت‌ها (و البته ادوار مجلس) به‌ جز چند مورد استثنا خلاف جهت اصلاحات به معنای متعارف آن در دنیای امروز حرکت کرده‌اند و حاصل آن رویکرد آفرینش طوفانی از بحران‌هاست. شاید تا پیش از تجدید و تشدید تحریم‌ها ادامه وضع موجود برای چند سالی ممکن بود اما ترکیب سیاست خارجی ایران و آمریکا شرایطی را پدید آورد که فرصت مواجهه با بحران‌های داخلی را کوتاه کرد. از این‌رو انتخاب مردم ایران بین اصلاحات و حفظ وضع موجود نیست چراکه وضع موجود شرایطی خطرناک و ناپایدار است و دیری نخواهد پایید. انتخاب ایران بین اصلاحات و اصلاحات است. این در حالی است که از یک‌سو مردم ایران از تلاش‌های نافرجام و نیمه‌کاره سیاستگذار برای اصلاحات خسته هستند و از سوی دیگر به نظر می‌رسد سیاستگذار نیز جسارت پیش بردن اصلاحات و تحمل حواشی آن را ندارد و خسته از نتایج به دست آمده در حال تلاش است تا همان وضع موجود قبلی را بازسازی کند. به عبارت دیگر امروز مردم و سیاستگذار هر دو رجعت به گذشته را ترجیح می‌دهند و برخی از اقتصاددانان نیز در حال ارائه نسخه‌هایی برای شبیه‌سازی چند سال پیش هستند. خطر خستگی از اصلاحات دقیقاً همین‌جاست.

شکی نیست که همه ما از شرایط موجود خسته هستیم اما ادامه وضع موجود و پرهیز از اصلاحات راندن در جاده‌ای سراشیب است؛ در نتیجه‌اش چیزی حل نمی‌شود و به مرور اوضاع بدتر خواهد شد. مردم ایران باید خود را به سواد اقتصادی مسلح کنند تا قدرت تشخیص پیدا کرده و سیگنال بهتری به سیاستمدار بدهند.

از طرف دیگر سیاستگذار باید از اصلاحات تکنیکال و تمرکز بر جزئیات و افزودن به انبوه قوانین متورم کشور دست برداشته و از تکرار خطاهای گذشته خودداری کند و در عوض با تمرکز بر اصلاحات ساختاری کشور را از بلعیده شدن توسط طوفان بحران‌های پیش رو برهاند. تحقق این مهم هنوز در دسترس است. مثلاً تمام آمار رسمی موجود در کشور حاکی از آن است که سیاست‌های اشتغال‌زایی تمام دولت‌ها در تاریخ ایران کاملاً بی‌فایده بوده‌اند. حال تکرار آن سیاست‌ها و طرح ادعای ایجاد اشتغال با اختصاص بودجه‌ای جدید یا افزون از روز نخست محکوم به شکست است. اصرار سیاستگذار به تکرار این خطاها با هدف به دست آوردن دل مردم و استفاده در دو سه سخنرانی و یکی دو تیتر روزنامه وضع کشور را بهتر نخواهد کرد و بر خستگی طرفین خواهد افزود.

 

*مطالعات بعدی نگارنده نشان داد که متناسب آن دوران (که در قبضه جمهوری‌خواهان بوده) ایشان اتفاقا محبوبیت بالایی داشته است ولی این موضوع تغییری در حرف کلی ایجاد نمیکند.