— مترجم: آرش جوادینژاد
امی چن، دانش آموز سال آخر دبیرستان ایمیلی به من زده:
معلم ما به من و گروهم تکلیفی داده مبنی بر مناظره با یک گروه دیگر. گروه دیگر طرفدار این ایده خواهد بود که دولت باید جلوی افزای قیمت توسط فروشندگان را در هنگام زمین لرزه و یا سایر بلایای طبیعی بگیرد. پدرم از علاقمندان وبلاگ شماست و به من توصیه کرد از شما [در این خصوص] مشورت بگیرم.
من برای خانم چن لینکی فرستادم از مدخل کنترل قیمتهای دایره المعارف اقتصاد به قلم هیو راکاف. «Price Controls»
همچنین لینکی از مقاله آرت کاردن در سال ۲۰۱۱ در مجله فوربس با عنوان «قوانین دستکاری اجباری قیمتها به قربانیان طوفان آسیب میزند».«Price Gouging Laws Hurt Storm Victims.»
من همچنین پیشنهاد کردم تلفنی با خانم چن در این خصوص صحبت کنم، زیرا فراتر از اینکه تعیین سقف قیمت باعث به وجود آمدن کمبود در همان کالاها و خدماتی میشود که مصوبات مزبور به ظاهر به دنبال تسهیل دسترسی به آنها هستند، خیلی چیزهای دیگر برای گفتن وجود دارد. به هر حال این خلاصهای از (برخی از) چیزهایی است که اگر با ایشان تلفنی صحبت کنم به وی خواهم گفت:
- تعیین سقف قیمت (مثلا برای تخته چوبی) موجب میشود مقدار تختهای که خریداران قصد دارند بخرند بیشتر از مقداری باشد که فروشندگان تمایل دارند بفروشند. نتیجه ایجاد یک کمبود در بازار تخته چوبی است. کمبود تخته به معنای آن است که تمهیداتی برای سهمیه بندی لازم است تا مشخص شود هرکس چه میزانی از عرضه موجود تخته را میتواند دریافت کند.
- یکی از ابزارهای رایج برای سهمیه بندی ایجاد «صف» است. صف بستن هزینه زاست؛ مردمی که در صفهای طولانی انتظار میکشند زمان ارزشمند خود را صرف تلاش برای افزایش شانس قرار گرفتن در میان کسانی میکنند که مقداری تخته سه لایی به آنها خواهد رسید. بنابراین هزینه واقعی برای خریداران تخته سه لایی قیمت ابلاغ شده توسط دولت نیست؛ بلکه [برای دریافتن قیمت واقعی باید] این قیمت را به اضافه ارزش زمان و تلاشی کرد که صرف دریافت تخته چوبی شده است.
- روش دیگر برای سهمیه بندی توزیع کالا بر اساس پیوندهای سیاسی، حرفهای و شخصی است؛ وقتی پای کنترل قیمتها در میان باشد، احتمال زیادی وجود دارد که مدیر فروشگاه مقداری از تختهها را برای هدیه دادن و یا فروختن به برادرش، به شهردار، و یا پیمانکاری که این مدیر میخواهد با هزینه کمتری برای بازسازی آشپزخانه خانهاش با او قرارداد ببندد کنار بگذارد.
- کنترل قیمتها باعث گسترش بازار سیاه میشود. صاحب فروشگاه ممکن است به جای کنار گذاشتن مقداری تخته برای برادرش (که مثلا میخواهد لانه تخریب شده سگش در زمین لرزه را بازسازی کند)، این کالا را بازار سیاه بفروشد؛ آنهم نه تنها به قیمتی بالاتر از قیمت تعیین شده توسط دولت، بلکه به قیمتی حتی بالاتر از قیمتی که در صورت نبود کنترل به عنوان قیمت بازار تعیین میشد.
- کنترل قیمتها همچنین موجب سقوط کیفیت کالاها و خدمات میشود؛ فروشندگان با تعداد بسیار زیادی خریدار روبرو میشوند و این تعداد بسیار بیشتر از چیزی است که با قیمت فعلی توان خدمت رسانی به آن را دارند. در نتیجه تحت فشار رقابتی کمتری برای حفظ کیفیت محصولاتی که میفروشند و خدماتی که ارائه میکنند هستند.
- کنترل قیمت موجب کاهش مقدار تختهای میگردد که نهایتا وارد بازار میشود، در نتیجه مقدار تختهای را که مردم میتوانند در این بازار دریافت کنند – – در مقایسه با مقداری که در نبود کنترل قیمت میتوانستند به دست آوردند – کاهش میدهد.
- کنترل قیمت با کاهش مقدار تخته ای که نهایتا به بازار راه مییابد در حقیقت ارزش بازار هر قطعه از تخته را بیشتر از آنچه در غیاب کنترل بود میکند؛ بدون کنترل قیمت، ارزش بازار هر قطعه تخته به اندازه قیمت تعادلی میبود، اما با وجود کنترل قیمت؛ ارزش بازار هر قطعه بیش از قیمت تعادلی خواهد شد.
- مقداری که مردم مایلند برای به دست آوردن تخته بپردازند توسط ارزش بازار این کالا مشخص میشود؛ به این خاطر که سقف قیمت برای تخته سه لایی موجب افزایش ارزش بازار این کالا فراتر قیمت واقعی (یعنی قیمت بازار در صورت نبود کنترل قیمت) میشود، در حقیقت کنترل قیمتها باعث میگردد ارزش مجموعه منابعی که مردم برای به دست آوردن یک قطعه تخته صرف میکنند بیشتر از چیزی باشد که در صورت نبود کنترل قیمت صرف میکردند – اینگونه است که کنترل قیمتها در واقع قیمت تخته سه لایی را افزایش میدهد.
- قیمتی که در بازار تعیین میشود بازتابی از واقعیتهای اقتصادی است؛ کنترل قیمت—مثل تعیین سقف قیمت برای تخته سه لایی و یا تعیین حداقل دستمزد قانونی—دستوری دولتی است که در مورد واقعیات اقتصادی دروغ میگوید؛ کنترل قیمت به جای اینکه هزینه را کاهش و فراوانی تخته را افزایش دهد، هزینه را افزایش و فراوانی تخته را با ارسال پیامهای غلط در خصوص میزان در دسترس بودن و ارزش واقعی تخته کاهش میدهد؛ تعیین سقف قیمت این کالا را برای مشتریان کم هزینه تر نمیکند، دقیقا همانطور که دستور پادشاه مبنی بر کشتن پیک، واقعیت پیام او را در خصوص شکست ارتش پادشاه در میدان جنگ تغییر نمیدهد.
- کسانی که در خصوص قیمتهای بالاتر شکایت میکنند به ندرت کاری فراتر از شکایت در مورد قیمت انجام میدهند (بگذریم که در بسیاری از موارد، نفس بودن در میان خریداران و مصرف کنندگان یک کالا به معنای مشارکت در افزایش قیمت آن است)؛ هر چقدرهم که افزایش قیمت کالا توسط صاحب فروشگاه ناجوانمردانه باشد، او حداقل دارد برای عرضه یک کالای به شدت مورد نیازِ مصرف کنندگان کاری میکند. در صورتیکه شکوهگزاران دقیقا هیچ کارِ سازندهای برای عرصه تخته به مصرف کنندگان انجام نمیدهند؛ شکوهگزاران اصولا تمایلی به عرضه تخته برای مصرف کنندگان حتی به قیمتی بالاتر از قیمتی که به عقیده خودشان به طور “غیرمنصفانهای” بالاست ندارند.
- افزایش قیمت ها را به هیچ عنوان و بر مبنای هیچ دلیل منطقیای نمی توان به “حرص و آز” یا نفع شخصی مرتبط دانست، همانطور که نمیتوان گفت دلیل سقوط شخصی از بالای ساختمان امپایر استیت نیروی جاذبه است؛ چنین چیزی باید حاصل یک “تغییر” باشد؛ افزایش قیمتها یا باید به خاطر افزایش تقاضای مصرف کننده و یا در اثر کاهش در تقاضا، و یا با ترکیبی از هر دو رخ داده باشد – و دقیقا پس از یک حادثه طبیعی، هم افزایش قابل توجهی در تقاضا و هم کاهش در عرضه رخ میدهد (تا حدی به خاطر اخلال در زنجیره تامین)
- اگر با این وجود بازهم کسی به طرز بچهگانهای بر انداختن تقصیر افزایش قیمتها بر گردن “حرص و آز” پافشاری کرد، آنوقت باید گفت اتفاقا مصرف کنندگانِ حریص بسیار بیشتر از بازرگانانِ حریص باید برای افرایش قیمت ها سرزنش شوند؛ فروشگاهی که قیمت تخته های خود را پس از زلزله دوبرابر یا سه برابر میکند فقط به این خاطر دست به چنین کاری میزند که که تعداد زیادی از مصرف کنندگان حاضر به پرداخت این قیمتهای به مراتب گزاف تر هستند؛ بنابراین هر مصرف کنندهای که هنگام خرید این تختهها به خاطر قیمت بالای آنها از “حرص و آز” تجار شکایت میکند باید به اندکی پیش از آن هم نگاهی بکند، باید مصرف کنندگانی که “حریصانه” حاضر شدند مبلغ بیشتری برای تخته ها بپردازند را هم ببینند، اینها کسانی بودند که صاحب مغازه را قادر ساختند با موفقیت قیمت کالا خود را افزایش دهد؛ بدون وجود این مصرف کنندگان “حریص” قیمت تخته افزایش نمییافت، مصرف کنندگانی که طمعشان برای تخته به حدی بوده که حاضر به پرداخت چنین قیمت گزافی برای آن بودند.