— مترجم: آرمان سلاحورزی
حتی اتحاد جماهیر شوروی هم در نهایت قحطی بزرگی را که در زمان زمامداری استالین اتفاق افتاد تایید کرد. چرا چین هنوز شواهد مرگهای گسترده بر اثر گرسنگی را در زمان مائو مخفی میکند؟
دههها اتحاد جماهیر شوروی دهشتهایش را پشت پردهی آهنین مخفی کرده بود. بدترین این دهشتها قحطیِ دستساز یوزف استالین در اوکراین و جنوب روسیه بود، ماحصلِ برنامهش مبنی بر اجباری کردن زراعت اشتراکی، برنامهای که در فاصلهی سالهای ۱۹۳۲ و ۱۹۳۳، جان ۷ تا ۱۰ میلیون نفر را گرفت. زمین و ملک و دام و حتی خانهها مصادره شدند و زارعان به کارمندان دولتی تبدیل شدند و مجبور بودند سهمیهی غلاتی حتی بیشتر از آنکه خود تولید میکردند، تولید کنند. آنها که در برابر این برنامه مقاومت میکردند یا سعی میکردند محصولات غذاییشان را مخفی کنند، یا به گولاگ فرستاده میشدند یا اعدامشان میکردند. همهی مناطق روستایی اوکراین به نواحی مرگ بدل شده بود. میلیونها نفر جان دادند، و اما با این وجود استالین موفق شد هر حرفی را در باب قحطی در گلو خفه کند و آنها را که بهقدر کلامی در بابش میگفتند به اردوگاههای کار اجباری در سیبریِ دوردست فرستاد. اطلاعات ادارهی سرشماری که یک جهش عظیم را در نرخ مرگ و میر نشان میداد، برای نیمقرن در بایگانیها نگه داشته شد.
اما حتی پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ۱۹۹۱، رهبران حزب کمونیست اوکراین شروع کرده بودند به جستوجو در آرشیو حزب خودشان به دنبال ردپایی از این قحطی. انبوهِ هولناکی از مدارک و مستندات پیدا کردند. برخی از تکاندهندهترین شواهد، آن عکسهایی بود که از کودکان در حال مرگ از گرسنگی برداشته شده بود، با جمجمعههای استخوانی، دندههایی که از پوستشان بیرون زده بود، گدایی در پیادهروهای پایتخت اوکراین در زمان قحطی، خارکوف، برای یک تکه غذا. یک عکس لاشههای نزاری را نشان میداد که در گاریای بر هم انباشته شده بودند، عضوهایی به لاغری چوب طبل از میان تل بدنها بیرون زده بود. اینطور نبود که اینها چند تصویر معدود و منفرد باشند، صدها تصویر اینچنینی موجود بود. لئونید کراوچوک که بعدها اولین رییسجمهورِ اوکراین شد که در یک انتخابات دموکراتیک برگزیده میشد، در میان اولین کسانی بود که این شواهد را دیدند. چهرهی کودکان مرده از قطحی آنقدر روانش را تسخیر کرده بود که ولادیمیر ایواشکو، معاون اول وقت حزب کمونیست اوکراین، را ترغیب کرد تا اجازهی بازچاپ ۳۵۰ عکس از این مجموعه را در کتابی بدهد، و کتاب در سال ۱۹۹۰ برای عموم منتشر شد. امروزه از آن قحطی در سراسر اوکراین، همگان رسما با عنوان خولدومور یاد میکنند، به معنای لغویِ «مرگ از گرسنگی».
فاجعهای دستساز انسان، و حتی بزرگتر از فاجعهی قحطی شوروی، چین را در سالهای آخر دههی ۱۹۵۰ و اوایل دههی ۱۹۶۰ تکان داد. مائو تسهدونگ، رییس حزب، در برنامهای که جهش بزرگ به جلو میخواندش، مناطق روستایی را به سمت مزارع عظیم اشتراکی شدن شبانی کرد و باور داشت که این کار کشورش را به آرمانشهرِ فراوانی برای همگان بدل خواهد کرد. مثل اوکراین، همهچیز اشتراکی شد: روستانشینان کار و خانه و زمین و متعلقات و معاششان را ربوده شده دیدند. آزمایش کذا به بزرگترین فاجعهای که چین به هرگز به خود دیده، انجامید: در طول چهار سال دستکم ۴۵ میلیون نفر از گرسنگی مردند، و این را من همین اواخر دریافتم، به سبب اجازهی دسترسی بیسابقهای که از حزب کمونیست چین گرفتم تا آرشیو درمعرضقرارگرفتهشان را بررسی کنم.
هزاران سند را خواندم: گزارشهای سری ادارهی امنیت ملی، شرح دقایق بسیار از جلسههای حزب با جزییات کامل، تحقیق در مورد فقرههای کشتار دستهجمعی، استعلامهایی که گروههای ویژه، با ماموریت مشخص کردن اعماق فاجعه، جمع کردهاند، نظرسنجیهای سری، و شکایتنامههایی که شهروندان عادی نوشتهاند. بعضیهاشان با خط خوش و به دست نوشته شده بودند، باقی روی کاغذهای وارفته و زردشده تایپ شده بودند. خواندن بعضیشان طاقتفرسا بود، مثلا آن گزارشی که تیم تحقیقاتی نوشته بود در باب مورد پسر بچهای که در روستای هونان وقت دزدیدن یک مشت غله دستگیر شده بود. یک نفر عضو محلی حزب کمونیست پدر بچه را مجبور کرده بود تا زنده به گورش کند. خود پدر چند روز بعد از سوگ دق کرده و مرده بود.
مدارک دیگر، به آن زبان بیبار که معمولِ دیوانسالاریِ کمونیستی است، دهشتهای قحطی را شرح داده بودند. یک گزارش پلیسی که در آرشیو استانی پیدا کردم در باب کشف مورد آدمخواری بود، همه در شهری در گانزو، استانی در شمال غربی چین:
تاریخ: ۲۵ فوریه ۱۹۶۰. مکان: کمون هونگتای، روستای یاوهجیا. نام مجرم: یانگ ژونگشنگ. مقام: کشاور فقیر. تعداد افراد دخیل در جرم: یک نفر. نام قربانی: یانگ ارشون. نسبت با مجرم: برادر کوچک. تعداد افراد دخیل: یک نفر. چگونگی جرم: کشته و خورده شدن. دلیل: مشکلات معیشتی.
اما علیرغم ماهها وارسی کوهِ پروندههای زرده شده، هرگز در آن آرشیوها به حتی یک عکس از فاجعه بر نخوردم.
تاریخدانها در پکن کمبود شواهد تصویری را اینطور برای من توضیح میداد که میگفتند در آن زمان اعضای حزب دوربین در اختیار نداشتند چون چین هنوز کشور فقیری بود. اما توضیحشان قانعم نمیکند: آرشیوها مملو از تحقیقاتی جنایی است از سالهای دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، که شواهد تصویری جامع در خود دارند- عکس بازداشت مجرمین، عکسهایی از صحنههای جنایت، حتی چندین و چند رول فیلم که نزاع بر سر زمین را میان مزارع اشتراکی مستند کردهاند. شکی نیست که ماشین تبلیغاتی رژیم هم هیچ وقت در وسایل عکاسی کمبود نداشته. امروز پیدا کردن آنلاین عکسهای سیاه و سفیدی که کشاورزها را با چهرههایی بشاش، در فاصلهی سالهای ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۲، در حال راندن آخرین مدل تراکتورها در زمینهای زراعی نشان بدهد، کار سختی نیست؛ کودکانی با گونههای گلانداخته که دور میزهایی مملو از میوهی تازه و سبزیجات و گوشت، در اسکانگاههای اشتراکی گرد آمدهاند، یا رییس مائو که با کلاه حصیری به سر و کفشهای کتان به پا در مزراع شلنگ بر میدارد، یا با شگفتی به انبوه خرمنها نگاه میکند. حتی از دشمن مائو، لیو شاوکی هم عکسهایی هست که دارد در باب قحطی در منطقهی بومیخود در استان هونان، به سال ۱۹۶۱، تحقیق میکند.
پس په بلایی سر شواهد بصری یکی از هولناکترین دهشتهای جهان آمده است؟
احتمالا گارد سرخ، انقلابیهای مسلح مائو در طول دوران انقلاب فرهنگی، نابودشان کردهاند. مائو انقلاب فرهنگی را در سال ۱۹۶۶ به راه انداخت، که تا حدودی به سبب از میان برداشتن افسرهای عالیرتبهای بود که تجربههای بیملاحظهی اقتصادیش را، تجربههایی که به قحطی انجامیده بود را، مورد انتقاد قرار داده بودند. همان وقت که گارد سرخ در ۱۹۶۷ بنا کرد به مصادرهی با زورِ نهادهای دولتی، کارمندان دولت اسناد و مواد بصری باقیمانده از فاجعه را در گروههای بزرگ از میان بردند تا هر آنچه جهش بزرگ به جلوی مائو را از اعتبار میانداخت نابود شود. افرادی هم که عکسهایی از دهشت مرگ و میر ناشی از گرسنگی در اختیار داشتند، به طریقی مشابه عمل کردند. رایه یانگ، دختر یک خانوادهی دیپلمات که در خارجه خدمت میکردند، پدر و مادرش را دیده بود که چطور نامههاشان را، همراه چندین و چند عکس قدیمی، سوزانده بودند و خاکسترها را در توالت ریخته و سیفون را رویشان کشیده بودند.
اما همهی شواهد که به خاکستر بدل نشدهاند. حدس تقریبا دقیقی است اگر بگوییم که عکسهایی از قحطی هنوز در عمق انبارهای حزب دور از دسترس نگهداری میشوند. به هر حال هنوز بخشی از مهمترین موادِ باقیمانده از دوران جهش عظیم به جلو، در زمرهی اسناد سری باقی ماندهند. مجموعههای تمام و کمال -برای مثال بیشتر آرشیوهای مرکزی در پکن- هنوز حتی در دسترس معتبرترین تاریخدانان حزب هم نیستند. جونگ پانگ و جان هالیدی، در بیوگرافی تحسین شدهشان از زندگی رییس، «مائو: قصهی ناشناخته»، گزارش میکنند که در طول دوران انقلاب فرهنگی، آن زمان که افسران عالیرتبهای همچون لیو تا سر حد مرگ شکنجه میشدند، افراد ادارهی امنیت از شکنجهها عکسهایی میگرفتند و برای مائو و نخستوزیر ژو انلایی ارسالشان میکردهاند. اینها هم احتمالا در یک گالری وحشت، جایی در خفا، هنوز نگهداری میشوند.
من چهار سال قحطی دوران مائو را مطالعه کردم و فقط یک بار پیشامد که به تصویرسازی بصری از هولناکیش بربخورم. در سال ۲۰۰۹، در ساختمان بتونی خاکستری و زشتی در حومهی پکن به ملاقات تاریخدانی رفتم. او هم مثل من مدتها روی تاریخ جهش بزرگ به جلو کار کرده بود و برای بیشتر از یک دهه آرشیوها را کنکاش کرده بود و با وسواس زیاد مرگ و میر ناشی از گرسنگی و صدمات بسیار آن را در منطقهی محل تولدش ضبط کرده بود، روستایی در فاصلهی کمتر ۱۰۰ مایل در شمال شهر مادری مائو در هانون. انبوه مواد آرشیوی فوتوکپیشده از قفسههای بایگانی دفتر ملالآورش بیرون زده بودند. از او پرسیدم که آیا هرگز پیش آمده عکس از قحطی ببیند. اخم در هم کشید و با بیمیلی پروندهای را بیرون آورد که درش بازچاپ تنها عکسی که دیده بود را نگه میداشت. عکسی بود از پروندههای کمیتهی حزب در روستای پدریش، و متعلق به تحقیق پلیس بود در باب یک مورد آدمخواری. عکسِ کوچک در حال محو شدن بود و مرد جوانی را نشان میداد که مقابل دیواری آجری ایستاده بود، خیره به جلو، به چشم دوربین، و به ظاهر عاری از احساسات. جلوی پایش دیگ بزرگی بود پر از تکههای بدن یک پسربچه، با سر و اعضایی که از تنه جدا شده بودند.