زندگی در دوره طلایی انکار

— مترجم: محمدجواد جاهدی

تیم هارفورد اقتصاددان بریتانیایی است که تلاش می‌کند به زبان ساده تحلیلهای اقتصادی اجتماعی از اتفاقات روزمره ارائه کند. او مدتهاست این دغدغه را در ستون‌هایش در فاینشیال تایمز پیگیری می‌کند. در ادامه برگردان فارسی یک از مقاله‌های اخیر وی را می‌خوانید.

***

ما در دوره‌ی طلایی انکار زندگی ‌می‌کنیم.

آیا دوره‌ایی در تاریخ مدرن بوده‌است که بسیاری از مردم در جوامع آزاد به چنین دروغهای خطرناکی باور داشته باشند؟ آسان است که به ایالات متحده اشاره کنیم؛ جایی که ۹۰ درصد افرادی که دونالد ترامپ رای داده‌اند اعتقاد دارند پیروزی جو بایدن در انتخابات غیرقانونی بوده‌است. موضوعی که آن را در اقدامات خشونت بار پس از انتخابات که تلاشی برای جلوگیری از انتقال بود می‌توانیم مشاهده کنیم. اما مصادیق این موضوع فقط در ایالات متحده دیده نمی‌شود؛ در فرانسه اقلیتی از مردم به واکسنها اطمینان دارند و از این روست که فقط ۴۰ درصد افراد اعلام کرده‌اند که واکسن خواهند زد؛ این تردید در سرعت پایین واکسیناسیون در فرانسه قابل مشاهده‌ است.

در همین حال در سراسر دنیا بسیاری از افراد اعتقاد دارند که میزان مرگ و میر ناشی از کرونا عامدانه بزرگ‌نمایی شده است؛ در بریتانیا ۲۲ درصد مردم کرونا را انکار می‌کنند؛ در بسیاری از کشورها این نسبت بالاتر است.

چگونه کار به اینجا کشید؟ این ساده‌ترین پاسخ (استفاده مجدد از اظهارات دبیر سابق خزانه‌داری آمریکا “لری سامرز”) است؛ ” احمقها وجود دارند، به اطراف بنگرید”. هرچند مقداری رضایت در این پاسخ وجود دارد، اما موضوع ابعاد دیگری نیز دارد.

رابرت پراکتور (مورخ) واژه “آگنوتولوژی” را برای توصیف مطالعات آکادمیک درباره‌ی انکار ابداع کرد. او پس از مطالعه درباره تلاشهای کمپانی‌های بزرگ سیگار برای ایجاد تردید درباره شواهد علمی خطرات دخانیات به این موضوع علاقه‌مند شد. پراکتور یک بار در سال ۲۰۱۶ به من گفت “ما در دوره‌ی طلایی انکار زندگی ‌می‌کنیم”. در آن مقطع دوره‌ی طلایی (انکار) آهسته شروع به عرض اندام کرده‌بود. سه جنبه‌ی آن که هیچ کدام کاملا بدیع نیستند ارزش بحث کردن دارند.

اولین مورد حواس‌پرتی است؛ بسیار پیش می‌آید که افراد روزانه وقت خود را صرف آنچه که “اخبار” نامیده می‌شود کنند بدون آنکه هیچوقت ذره‌ایی درگیر موضوع مورد بحث شده‌باشند. بعضی حواس‌پرتی ها واضح هستند. مثلا حل کردن سودوکو کمکی به فهم پیامد قرارداد تجارت پسابرگزیت نمی‌کند. برخی دیگر از انحرافات غیر ملموس‌تر هستند. بحث درباره اینکه یک فعالیت خاص روح قوانین همه‌گیری را نقض می‌کند یا نه را در نظر بگیرید. این دست مثالها و موضوعات قابل فهم هستند و به نظر می‎رسد که موضوعی مهم در رابطه با سلامت همگانی طرح می‌کند. اما آنها تمرکز را از سوال اصلی منحرف می‌کنند؛ اینکه چگونه زندگی کنم در حالی که از خودم و دیگران مراقبت می‌کنم؟ وقتی رای می‌دهم، پاسخ دولت شایسته تمجید است یا تقبیح؟

مورد دوم قبیله‌گرایی سیاسی است. در یک محیط چند قطبی شده، هر ادعای واقعی تبدیل به سلاحی در یک مناقشه می‌شود. وقتی مردم با ادعایی رو‌به‌رو می‌شوند که هویت فرهنگی آنها را به چالش می‌کشد، تعجب نکنید اگر با آن مخالفت می‌کنند. واضح است که چندقطبی سیاسی ممکن بر باورهایمان درباره سوالاتی در حوزه سیاست (آیا قبول داری که بوریس جانسون پاندمی را برنامه‌ریزی می‌کند؟)، دولت (آیا انتخابات آمریکا عادلانه بود؟) و برنامه‌ها (آیا ما باید سیستم درآمد پایه همگانی را برپا کنیم؟) تاثیر خواهد گذاشت. اما این بر باورهایمان درباره سوالاتی علمی که به ظاهر به یکدیگر بی‌ربط هستند، مانند آیا انسان عامل تغییرات آب و هوایی هستند و یا اینکه آیا واکسن HPV قابل اطمینان است نیز اثر می‌گذارد. منطقا پاسخ این سوالات نباید منحرف به چپ یا راست بشود؛ ولی می‌شود. واکسن HPV مثالی شگفت‌انگیز است؛ تیمی از محققان پروژه‌ی شناخت فرهنگی دانشگاه یل به این نتیجه رسیدند که بسیاری از مردم امریکا نظرشان درباره واکسن HPV در مقایسه با نظرشان درباره واکسن هپاتیت بی بسیار متفاوت است. چه چیزی تفاوت را توضیخ می‌دهد؟ آنها تمایل داشتند تا درباره HPV از پزشک خود بیاموزند، در حالی که اطلاعات را شبکه‌های تلویزیونی به آنها داده‌بودند. نه اینکه همه‌چیز چند قطبی شده‌است؛ بلکه تقریبا هرچیزی می‌تواند جند قطبی شود مادامی که یک شخصیت برجسته سیاسی یا رسانه‌ایی مزیتی در آن ببیند. حواس‌پرتی و انحرافات ما را از توجه به آنچه حقیقتا اهمیت دارد دور می‌کند و قبیله‌ایی بودن فضای سیاسی نیز ما را پذیرش لازم و عقلایی بودن یک اقدام منع می‌کند. این دو موضوع را ترکیب کنید و کمی استروئید بیافزایید تا به جنبه‌ی سوم برسید؛ تئوری توطئه.

افرادی که درگیر تئوری‌های توطئه می‌شوند وقت زیادی را صرف استخراج معنا از مسائل بی‌اهمیت می‌کنند. شایعات عجیب و غریب را می‌توان به عنوان اخبار جعلی پرورده شده‌‌ توسط تئوری توطئه کنار گذاشت.

آیا می‌توانیم بر انکار غلبه کنیم؟ آسان نیست. دیوید مک‌رینی سازنده پادکست “تو خیلی باهوش نیستی” و آدام گرنت نویسنده کتاب “دوباره قکر کن” هردو نظری مشابه دارند: با حقایق پیش نرو؛ در عوض ارتباط برقرار کن، سوال بپرس و به پاسخ‌ها توجه کن.

این یک توصیه‌ی خرمندانه بود؛ اما کارهای اخیر خودم یک هدف سطحی‌تر دارند. به جای تلاش برای آگاه کردن دیگران، پیشنهاد می‌کنم هرکدام از ما از خودمان شروع کنیم. همه‌ی ما حواس‌پرتی داشته‌ایم. همه‌ی ما در چند قطبی‌ها گیر افتاده‌ایم. همه‌ی ما نسبت به پذیرش باورهای غلط آسیب‌پذیریم. همه‌ی ما به یک اندازه در برابر انکار یا نادیده‌گرفتن حقایق آسیب پذیریم. همه‌ی ما باید درنگ کنیم، آرام بگیریم و سوال کنیم و تصور کنیم که ممکن است به اشتباه افتاده باشیم. این یک نوصیه ساده‌است ولی از دست روی دست گذاشتن بهتر است؛ در عین توصیه‌ایی است که ساده‌تر از این است که انکار شود.