—مترجم: محمد ماشینچیان
واقعیت زندگی روی زمین این است که منابع مثمر محدودند، در حالی که مرز خواسته های بشر برای کالاها و خدمات در فکر نمیگنجد. دوست ندارید چند دست لباس نو، یک قایق مجلل، یا سفری تفریحی به سوئیس و کوههای آلپ داشته باشید؟ نظرتان چیست که زمان تفریح، استراحت و گشت و گذارش بیشتر باشد؟ آرزو ندارید سوار بر پورشهی نو خود، از دروازهی ویلای ساحلیتان وارد شوید؟ خیلیهایمان دوست داریم که همه این چیزها و چیزهای بسیار دیگری را علاوه بر اینها داشته باشیم! ولی محدودیت منابع و از جمله محدودیت زمان، دست ما را بسته است.
چون نمیتوانیم از هر چیز همان قدر که میخواهیم داشته باشیم، ناچار به انتخاب هستیم. هیچ ناهاری مجانی نمیشود. انجام هر کاری، ما را به قربانی کردن فرصت انجام کار دیگری که آن را ارزشمند میدانیم وادار میکند. برای همین است که اقتصاددانان، همهی هزینهها را به هزینهی فرصت از دست رفته تعبیر میکنند.
بسیاری از هزینهها را میشود با پول سنجید، ولی اینها هم هزینهی فرصت از دست رفته هستند. پولی که صرف خریدی میشود، پولی است که برای خرجهای دیگر موجود نیست. هزینهی فرصت از دست رفتهی یک خرید، برای ما، ارزش کالاهاییست که دیگر نمیتوانیم آنها را داشته باشیم، اجباری که نتیجهی صَرفِ پول در خرید قبلی ماست. ولی اگر برای انجام کاری نیازی به پرداخت پول نباشد، معنیش این نیست که آن کار بیهزینه است. برای قدم زدن و لذت بردن از غروب خورشید، پولی نمیدهیم، ولی هزینهی فرصت از دست رفتهی قدم زدن بجای خود باقی است. زمانی که صرف قدم زدن کردهایم را میتوانستیم صرف کار ارزشمند دیگری کنیم، مثل عیادت دوستی بیمار، یا خواندن یک کتاب.
بارها گفتهاند و شنیدهایم که بعضی چیزها آنقدر مهم است که بدون توجه به هزینه، باید انجامشان داد. در نظر اول چنین گزارهای ممکن است منطقی به نظر بیاید، حتی شاید راهی مؤثر برای ترغیب دولتها به صرف پول برای چیزهایی باشد که به آنها ارزش میدهید و دلتان میخواهد دیگران برای پرداخت قیمتاش کمکتان کنند. این نادیدهگرفتن هزینه، جایی غیرمنطقی بودنش معلوم میشود که بفهمیم هزینه، قیمت دیگر گزینههای از دست رفته است. این که بگوییم کاری را بدون در نظر گرفتن هزینههایش انجام میدهیم، عین این است که کاری را بدون در نظر گرفتن گزینههای دیگر انجام دهیم.
انتخابهای تولیدکنندگان و مصرفکنندگان، هر دو، مشمول موضوع هزینه است. برای مصرف کننده، هزینهی یک کالا که در قیمت آن منعکس میگردد، به ما کمک میکند که میل خود به یک محصول را با دیگر محصولاتی که به جای آن میتوانیم بخریم مقایسه کنیم. اگر هزینهها را لحاظ نکنیم، بعید نیست که درآمدمان صرف چیزهای اشتباه شود، یعنی چیزهایی که به اندازهی دیگر گزینههای احتمالی در نظرمان ارزش ندارند.
تولیدکننده هم با مسئلهی هزینه مواجه است، و آن هزینۀ منابعی است که برای ساخت یک محصول یا فراهم آوردن خدمات میپردازند. برای مثال استفاده از منابعی مثل چوب، فولاد، و سنگ ساختمانی برای ساختن یک خانه جدید، منابع را از ساختن محصولات دیگر مثل بیمارستان و مدرسه منحرف میکند. هزینه تولید بالا، به این معنی است که همین مواد اولیه، در نظر خریداران و فروشندگان در بازارهای دیگر، مصارف ارزشمندتری دارد. تولیدکنندهای که به دنبال سود است، این پیغام را دریافت میکند و متناسب با آن عمل میکند. در مقابل، سیاستهای دولت با اعمال مالیات یا معافیت، این پیغامها را خنثی میکند، به این منظور که به آنهایی که از تغییر قیمت در بازار آزاد متضرر میگردند، کمک کند. ولی چنین سیاستهایی کارایی نظام «انگیزهی بازار» را—که هدفاش هدایت منابع به مشتریانی است که، در تعادل عرضه و تقاضا، بیشترین ارزش را برای هر کالایی قائلند—کاهش داده و مختل میکند.
سیاستمداران و چانهزنانِ لابیهای سیاسی که به دنبال اهداف خویشند، اغلب از آموزش رایگان، مراقبت پزشکی رایگان یا مسکن رایگان صحبت میکنند. این اصطلاحات فریبنده است. و در واقع هیچ کدامشان رایگان نیست. برای تولید هر یک از آنها نیاز به منابع محدود داریم. ساختمانها، نیروی کار و منابع دیگری را که برای ساخت آموزشگاه استفاده میشود، میشد در عوض برای تولید غذای بیشتر یا تفریح یا حفاظت از محیط زیست یا مراقبت پزشکی به کار گرفت. هزینه های ساخت یک آموزشگاه، ارزش آن کالاهایی است که باید از آنها دست بشوییم. دولت ممکن است قادر باشد هزینهها را جابجا کند، امّا نمیتواند از آنها اجتناب کند.
با گذشت زمان، انسان اغلب به راه های بهتری برای انجام دادن کارها دست پیدا کرده و توانسته است دانسته های خود در مورد چگونگی تبدیل منابع کمیاب به کالاها و خدمات مورد نیازش را افزایش دهد. در طول ۲۵۰ سال گذشته، اقتصادهای بهرهمند از بازار آزاد توانستهاند با به کار گرفتن همین فرایند، فشار ناشی از کمبود منابع را کاهش دهند و کیفیت زندگی مردمشان را بهبود بخشند. این موضوع در بهترین حالت، جایی و وقتی رخ داده است که پیغامهای بازار آزاد اجازه یافتهاند بر حاضران در بازار اثر بگذارند و رفتارهایشان را به نفع سود همگان هدایت کنند، نه جایی که گروههای دارای ابزارهای سیاسی، به نفع خواستههایی خاص با اقداماتشان، پیغامهای بازار را منحرف و منهزم کردهاند.