ذهنی مداراجو: زندگی‌نامۀ دسیدریوس اراسموس

—مترجم: محسن محمودی

اراسموساراسموس، از دانشمندانِ بزرگ رنسانس، یکی از پرچم‌دارانِ صلح و مدارایِ مذهبی بود.

در اوایل قرن شانزدهم، روزگارِ آزار مذهبی و جنگ‌های پی‌درپی، دِسیدِریوس اِراسموس در مقامِ نخستین پرچم‌دارِ مدرنِ مدارا و صلح سر برآورد.

با تنها سلاح‌اش یعنی قلمِ ‌پر نوشت، «من عاشق آزادی‌ام.» او آزار و شکنجه را چه از سویِ کاتولیک‌ها و چه پروتستان‌ها محکوم کرد و از اولین کسانی بود که گفت، مذاهب مختلف باید در صلح و آرامش نشو و نما کنند. خواستار پایان دادن به سوزاندنِ ملحدان، جادوگران و کتاب‌ها شد. زمانی که مارتین لوتر گفت انسان‌ها نمی‌توانند سرنوشت خود را برگزینند، اراسموس از اراده‌ی آزاد دفاع کرد. تنها دو دهه پس از تاسیس مستعمره‌ی اسپانیایی در امریکا، اراسموس با استعمار مخالفت کرد. او گفت که «مستعمره‌سازی چیزی جز سرقت با نقابِ تبلیغ مسیحیت نیست.»

او رساله‌ی «جنگ تنها برای آنانی نعمت است و شیرین که تجربه‌اش نکرده‌اند.»[۱] (۱۵۱۵) را نوشت، نخستین کتاب در تاریخ اروپا که برای صلح اقامه دعوی می‌کرد و درون‌مایه‌ی صلح در سراسر آثارش جاری است. او به «آن الاهه‌های انتقامِ کینه‌توزی که هر زمان مارهای‌شان را رها ساخته و با شهوتِ جنگ بر قلوب انسان‌ها می‌تازند» تاخت.

اراسموس منتقدِ صریح سلطنت بود و در این‌باره نوشت، یک پادشاه: «درنده‌ی گوشت‌خوار، طمع‌کار، راهزن، آدم‌کش، منزوی، منفورِ همه و بلای [جان] همگان است …» اراسموس جلوتر از زمان خود، خواستار «سلطنت محدود و مشروط، مهارشده و تقلیل‌یافته به‌وسیله‌ی آریستوکراسی و دموکراسی» شد.

آلبرت جی ناکِ[۲] فردگرا، «شهروند جهان و اهلِ همه‌ی کشورها، اراسموسِ بی‌همتای روتردام» را ستود. لرد آکتون، اراسموس را «برجسته‌ترین شخصیتِ رنسانس» خطاب کرد، و نوشت که «او در فرانسه و بلژیک، انگلستان و ایتالیا، سوئیس و آلمان زیست، آن‌چنان که هر کشور به رشد و شکوفایی‌اش کمک کرد، ولی او رنگ و بوی هیچ کجا را به خود نگرفت. او شخصیتی بس فراملیتی بود؛ و نخستین اروپایی‌ای که در رابطه‌ای نزدیک با عصرهای دیگر ‌جز عصر خودش زیست و توانست قدرِ پخته‌شدنِ تدریجی و بسط ایده‌ها را بداند.» فرانسوا رابله، نابغه‌ی ادبیات فرانسه، نوشت که اراسموس پدر معنوی‌اش بوده است. اولریش تسوینگلی، اصلاح‌گر مذهبی سوئیسی، می‌گوید: «نمی‌شود عاشق اراسموس نبود».

آن‌‌گونه که پاول جانسونِ[۳] مورخ می‌نویسد: «اراسموس دانشمندی با معیارهای عالی آکادمیک شد؛ مروج و روزنامه‌نگاری هم بود که اهمیت ارتباطات را دریافت و می‌خواست کتاب‌های‌اش کوچک، در دسترس و ارزان باشند و اولین نویسنده‌ای بود که ظرفیت‌های کامل چاپ را درک کرد. اغلب، حتی در خودِ چاپ‌خانه، با سرعت زیاد به نوشتن و اصلاح برهان‌های‌اش در محل می‌پرداخت. از بویِ جوهرِ چاپ، بوی خوشِ عصر اصلاحات به وجد می‌آمد.» اراسموس خود گفته است، «خانه‌ام آن‌جایی است که کتاب‌خانه‌ام باشد.»

ویل دورانتِ مورخ می‌نویسد، اراسموس «فرانسه را بد می‌نوشت، آلمانی و انگلیسی دست‌وپا شکسته‌ای صحبت می‌کرد، «کمی عبری آموخته بود» و یونانی را ناقص می‌دانست؛ اما کاملاً به لاتین مسلط بود و از آن به‌مثابه زبانی زنده مناسبِ اکثر تفاوت‌های ظریفِ و جزئیاتِ بی‌اهمیت غیرلاتین زمان‌اش استفاده می‌کرد. قرنی که به تازگی شیفته‌ی ادبیات باستان شده بود، به سببِ ذکاوتِ وافرِ سبک‌ِ او، جاذبه‌ی تخفیف‌های‌اش[۴] و خنجر برانِ طنزش، اشتباهات اراسموس را نادیده انگاشت. نامه‌هایش در ظرافت و آداب‌دانی با سیسرو برابری می‌کند و در شور و لطافت طبع از آنان پیشی می‌گیرد.»

جرج فالودیِ زندگی‌نامه‌نویس، می‌گوید: «اراسموس سریع و با فراغ بال می‌نوشت، هرازگاه سی تا پنجاه صفحه در روز می‌نوشت و اگر پای جدل در میان بود بیشتر هم می‌شد. برای هشیار ماندن ایستاده پشت میز کار می‌کرد و به نظر می‌رسد از نوشتن لذت می‌برده و از این دوره تا پایان عمرش خود را به سرعت چاپِ مطبوعات سازگار ساخته است. باری از تعداد کتاب‌های منتشرشده‌اش پرسیدند، گفت که آن‌ها را باید ناشی از بی‌خوابی‌‌‌اش دانست.»

هر چند اراسموس نویسنده‌ی موفقی بود و حدود ۷۵۰ هزار نسخه از کتاب‌های‌اش در دوران حیاتش به فروش رسید، اما فقط به خاطر یک اثر [طنزآمیز] جاودانه شد، «در ستایش دیوانگی»[۵]. یوهان هایزینگا[۶] مورخ نوشت، «این دیوانگی است که دولت‌ها را پدید می‌آورد و درون‌اش امپراطوری‌ها، مذهب و دادگاه‌های قضایی را. دولت با مقام‌های افتخارآمیزش، وطن‌پرستی و غرور ملی‌اش … عظمت مراسم‌، وهمِ نظام طبقاتی و اشرافیت—آیا چیزی جز دیوانگی است؟ جنگ، نابخردانه‌ترین کار ممکن است … »

دورانت، اراسموس را این‌گونه توصیف کرده: «کوتاه‌قد، باریک‌اندام، رنگ‌پریده با صدا و سرشتی نحیف. او با دستان ظریف، بینی عقابی و کشیده، چشمان آبی-خاکستریِ نافذی که از هوش برق می‌زد، و سخنوری‌اش—زبانِ غنی‌ترین و سریع‌ترین ذهنِ آن نسلِ برجسته—در خاطر مانده است. بزرگ‌ترین هنرمندان از میانِ هم‌عصران شمالی‌اش مشتاق به کشیدنِ پُرتره‌اش بودند و او رضایت داد تا در مقابل‌شان بنشینند زیرا دوستانش از هدیه‌گرفتنِ پرتره‌ها استقبال می‌کردند.»

ویل دورانت می‌افزاید «اشتباهات او بسیار چشمگیر بود. او می‌توانست با بی‌شرمی گدایی کند اما می‌توانست ببخشد و معنویات متعالی زیادی در گرمی نیایش‌هایش موج می‌زد… فاقد تواضع و لطف بود که این امر برای کسی که در صدد جلب حمایت پاپ‌ها و پادشاهان است ناگوار بود. وی در مقابل انتقاد بی‌صبر و ناشکیبا بود و گاه انتقادات را به حالتی گستاخانه به نسبت آن دوران جدلی پاسخ می‌داد. وی در یهود‌ستیزی علمای رنسانس سهیم بود… عاشق چاپلوسی بود و علی‌رغم این‌که در موردِ خودش تکذیبش می‌کرد با آن موافق بود».

کورنلیس آوخشتاینِ[۷] زندگی‌نامه‌نویس می‌نویسد که سرسختی و پایمردی جسورانه‌ی اراسموس با وجودِ تمامی موانع در پایداری بر هدفی که می‌خواست بدان دست یابد، مثال‌زدنی بود. اجازه نمی‌داد فقر مانع پیشرفت‌اش شود. اوضاع سلامتی بسیار وخیم‌اش و بیماری‌های بی‌شمارش نتوانستند او را از کاری که برگزیده بود، بازدارند.»

بسیاری از مورخان، به‌ویژه مورخان آلمانی از این دیدگاه حمایت کرده‌اند که مارتین لوتر، رقیبِ اراسموس یکی از بزرگ‌ترین مدافعان آزادی بوده است، حتی با وجود این که لوتر از آزار، استبداد، برده‌داری و کشتار جمعی دفاع کرده. به قول ران اسکوفل[۸]، ویراستارِ انشارات دانشگاه تورنتو که اولین ویرایش آثارِ کامل اراسموس به زبان انگلیسی را منتشر می‌کند،: «اراسموس شاید گمنام‌ترین سرمعمارِ اندیشه‌ی مدرن باشد … میراث فکری و روحی‌اش تنها در دوران ما شروع به رخ نمودن کامل خود نموده است.»

دسیدریوس (فرد خواستنی به لاتین) اراسموس در ۲۷ اکتبر سال ۱۴۶۶ یا ۱۴۶۹ در خاودا، شمالی‌ترین بخشِ رُتِردام هلند دیده به جهان گشود. او دومین پسرِ کشیشی بود به اسم خیرارد و مادرش رخت‌شویی مارگارت نام بود. او در سراسر حیات‌اش از اصل و نسب‌اش عار داشت.

اراسموس در خانه‌ی کشیش بخش بزرگ شد که احتمالاً بامی سفالی و پنجره‌های پوشیده با کاغذِ روغنی داشته است. شاید مارگارت برای خلاصی از اهالیِ رسوایِ کشیش‌نشین اراسموس و برادر بزرگش، پیتر را برای تحصیل به دیونتر، شهری کوچک در شرق فرستاد. این منطقه درگیر جنگ‌های متوالی بود. اراسموس که هشت ساله بود، حدودِ ۲۰۰ اسیر جنگی به دستورِ اسقفِ محلی شکنجه و تکه تکه شدند.

حوالی سال ۱۴۸۴ اراسموس، والدین خود را به سببِ طاعونِ خیارکی از دست داد. علی‌الظاهر، مدیر مدرسه‌ی مذهبی که حالا قیم بچه‌ها هم به‌حساب می‌آمد، برای خلاصی از شر کودکان آنان را روانه‌ی صومعه‌ای آگوستینی در استین کرد و دارایی‌های خانواده را بر باد داد. اراسموس در طی شش سال‌ اقامتش وقت زیادی را در کتاب‌خانه سپری کرد و آثار مارکوس تولیوس سیسرو (۴۳- ۱۰۶ ق.م) و دیگر نویسندگان رومی را خواند. اراسموس در ۲۵ آوریل ۱۴۹۲ لباس کشیشی بر تن کرد و مشتاق بیرون رفتن از صومعه بود. او سرانجام گذارش به سوربون افتاد اما اسقف مسئول محل سنت فرانسیس پائولا را الگوی خود قرار داده بود، زاهدی که ریشه‌ی گیاهان می‌خورد و هرگز استحمام نکرد. تا سال ۱۴۹۶ طاقتش دیگر سر آمد.

او ۸۱۸ ضرب‌المثل لاتین و حواشی‌ای بر آن‌ها را در مجلد کوچکی با عنوانِ مجموعه‌ی «ضرب‌المثل‌ها»[۹] گرد آورد. این اثر که در سال ۱۵۰۰ منتشر شد، اولین تلاش‌ از تلاش‌های بسیارش برای شکستِ انحصاری بود که روحانیون مدت‌های مدید بر آموزش حفظ کرده بودند. درون‌مایه‌ی آزادیِ جمهوری‌خواهانه و صلح در سراسر این اثر به‌سانِ بسیاری از آثارش موج می‌زند. برای نمونه: «آیا متوجه نیستیم که شهرهای باشکوه به دست مردم ایجاد شده و به دست شاهزادگان ویران شده‌اند؟ یک دولت با دست‌رنج شهروندانش توانگر می‌شود و با طمع حاکمانش تاراج می‌شود؟ قوانین خوب از سوی نمایندگان مردم وضع شده و از سوی پادشاهان نقض می‌شوند؟ مردم علاقه‌مند به صلح هستند و پادشاهان جنگ به راه می‌اندازند؟»

اراسموس «رساله‌ی سرباز مسیحی»[۱۰]، راهنمایی عملی برای مسیحیت، را نوشت. او بر این نکته پای فشرد که مردم روح را نه با عمل به شعائر مذهبی بلکه با پروردن ایمان و نیکی مصون نگه می‌دارند. این کتاب که به زبان انگلیسی (پس از ۱۵۱۸)، چکی (۱۵۱۹)، آلمانی (۱۵۲۰) و سپس فرانسوی، لهستانی، پرتغالی و اسپانیایی ترجمه شد، به فراهم ساختن مقدمات نهضت اصلاح دینی کمک کرد.

اراسموس در می ۱۵۰۹ به انگلستان دعوت شد و در منزل توماس مور در باکلرزبریِ لندن اقامت گزید. آن‌جا نوشتن اثری طنز به نامِ «در ستایش دیوانگی»[۱۱] را شروع کرد—عنوانی که بازی با نام دوستش بود. این اثر که طی یک هفته به رشته‌ی تحریر درآمد خطابه‌ی دیوانه‌ای بود که بلاهتِ زندگی معاصر را بازگو می‌کند. اراسموس «بازرگان، سرباز یا قاضی‌ای» را «که فکر می‌کند … همه‌ی شهادت‌های دروغ، شهوات، شراب‌خواری‌ها، دعواها، قتل‌ها، کلاه‌برداری‌ها، پیمان‌شکنی و خیانت‌ها‌یش به نحوی تأدیه می‌شوند، طوری که اکنون آزاد است تا دور جدیدی از گناهکاری را دوباره از سر گیرد…» به باد تمسخر می‌گیرد. اراسموس آنانی که «باورشان به کمونیسمِ مالکیت تا آن‌جا پیش می‌رود که هرچیزی را که ول افتاده باشد، برمی‌دارند و بدون عذاب وجدان چنان‌که از سوی قانون بر آنان وضع شده باشد، به چاک می‌زنند» تحقیر می‌کند.

برخی از شورانگیزترین قطعاتِ اراسموس در مورد جنگ بودند. برای نمونه: «از آن‌جا که کلیسای مسیحیت بر خون بنا نهاده شده و با خون نیرو گرفته و با خونریزی گسترش یافته، آن‌ها به تدبیر آموزش با ششمیر ادامه می‌دهند، گویی مسیح نابود شده است و دیگر نمی‌تواند از مردم خود به روش خود محافظت کند. جنگ چیزی است به غایت هولناک که درخورِ دیوصفتان است نه مردمان، چنان احمقانه‌ که حتی شعرا تصور می‌کنند که الاهه‌های انتقام رهایش کرده‌اند، چنان مرگ‌بار که مانند طاعونی سراسر جهان را می‌روبد، چنان ناعادلانه که عموماً به بهترین نحو به دستِ بدترین نوعِ راهزن‌ها انجام می‌شود، چنان خداناشناسانه که کاملاً بیگانه با مسیح است؛ و با این حال همه‌‌چیز را رها کرده تا خود را وقفِ جنگ کنند … »

اراسموس ترتیبی داد که «در ستایش دیوانگی» در سال ۱۵۱۱ در پاریس منتشر شود و در دوران حیات‌اش ۳۹ مرتبه تجدید چاپ شد. این اثر به دانمارکی، هلندی، انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایسلندی، ایتالیایی و سوئدی ترجمه شد. ویراستی مخصوص با ۳۷ تصویرِ هانس هولباین[۱۲] نقاش ۱۸ ساله هم وجود داشت. «در ستایش دیوانگی» الهام‌بخشِ فرانسوا رابله[۱۳] طنزنویس بزرگ فرانسوی و بسیاری دیگر شد.

در سال ۱۵۱۳ یولیوس دوم ملقب به «پاپ جنگجو» درگذشت و اراسموس رساله‌ی «راه ندادنِ یولیوس به بهشت»[۱۴] را نوشت، طنزی که در آن پاپ دروازه‌های بهشت را بسته می‌یابد. سنت پیتر می‌گوید: «شما یولیوس، امپراطوری هستید که از جهنم بازمی‌گردد … با پیمان‌ها و تشریفات‌تان، ارتش‌ها و فتوحات‌تان، شما هیچ وقتی برای خواندن انجیل‌ها نداشته‌اید … فریب‌کاری، رباخواری و حیله‌گری، پاپ‌تان ساخت … مردم باید آجرها را برداشته و بر فرق سرِ چنین آدم‌های رذلی فرو کوبند.»

اراسموس «اشکال گفتگوی صمیمی»[۱۵] (۱۵۱۴) را منتشر کرد که عموماً از آن با گفتگوها یاد می‌کرد که راهنمایی شیطنت‌آمیز درباره‌ی مذهب و حیات عرضه می‌کند. او دندان‌گردی کشیش‌ها، معجزه‌های ساختگی و تشریفات مذهبی بی‌معنی را به باد تمسخر گرفت. نوشت که عشق زناشویی بهتر از تجرد است. در فرانسه مقامات دستور سوزاندن کتاب را دادند. کارل پنجم، امپراطور اسپانیا، هلند، اتریش- مجارستان و عمده‌ی ایتالیا و امریکای شمالی فرمان داد که هر کسی «گفتگوها» را بخواند، اعدام می‌شود. با این حال ۲۴ هزار نسخه از «گفتگوها» در دوران حیات اراسموس به فروش رسید—۳۶ چاپ از ۲۱ ناشر مختلف—و به گفته‌ی لرد آکتون این اثر «مشهورترین اثر دورانش بود.» فالودیِ زندگی‌نامه‌نویس اشاره کرد که «نه آرمان‌شهرِ توماس مور و نه مقالاتِ مونتین و نه گاراگانتوا و پانتاگروئلِ رابله تا این اندازه تاثیرگذار نبوده یا چنین تاثیر ماندگاری برجای نگذاشتند.»

اراسموس به دلیل ایراداتِ نسخه‌ی‌ لاتین‌ قدیمی‌ کتاب‌ مقدس‌، به نسخه‌های دست‌نویسِ یونانی—آن‌گونه که معلوم شد، نسخه‌های قرن چهاردم—رجوع کرده و ترجمه‌ی لاتین تازه‌ای از عهد جدید با حاشیه‌نویسی و تفسیر پدید آورد. ترجمه‌اش که در بازل منتشر شد، الهام‌بخش سایرین برای ترجمه‌ی عهد جدید شد. برای نمونه، ترجمه‌ی آلمانیِ مارتین لوتر (۱۵۲۲)، ترجمه‌ی انگلیسیِ ویلیام تیندل[۱۶] (۱۵۲۵)، ترجمه‌ی مجاریِ بِندِک کُمیاتی[۱۷] (۱۵۳۳) و ترجمه‌ی اسپانیاییِ فرانسیسکو دی اِنمیزیناس[۱۸] (۱۵۴۳).

اراسموس از خواندن «شهریار» برآشفته شد، رساله‌ی نیکولو ماکیاولی[۱۹] (۱۵۲۷-۱۴۶۹) که به باورش کار یک دولت بسطِ قدرت‌ خود و نبرد در جنگ‌ها است. اراسموس در سال ۱۵۱۶ با کتاب «تربیت یک شاهزاده مسیحی»[۲۰] در صدد پاسخ برآمد، عنوانی که در تضاد با «شهریارِ» ماکیاولی بود. اراسموس خواستار سیاست صلح و آرامش شد. اراسموس حکماً از آرمان‌شهرِ دوستش توماس مور هم دلخور بوده است که در سال ۱۵۱۵ یا ۱۵۱۶ نوشته شده و جامعه‌ای ایده‌آل را توصیف می‌کند که «همه‌ چیز تحت کنترل دولت است.»

در این حین، کارل پنجم و فرانسیس اول تدارک جنگ می‌دیدند و در سال ۱۵۱۷ اراسموس «شکایتِ صلح»[۲۱] را نگاشت. نوشت: «کجاست آن رودی که با خون انسانی رنگین نشده باشد؟ همه‌ی جنگ‌ها بوالهوسیِ شاهزادگان، به اسمِ مردمی بوده است که این نزاع‌ها به هیچ وجه دغدغه‌‌شان نیست.» ۳۲ چاپِ لاتین از «شکایت صلح» در طی یک قرن و نیم بعد منتشر شدند و به هفت زبان ترجمه شد. فالودیِ زندگی‌نامه‌نویس می‌گوید: «زمانی که متعاقبِ عصر نهضت اصلاح دینی و اصلاح کاتولیک[۲۲]، عدم مدارایی متصلب به آرامی بر سراسر اروپا حکمفرما شد، هیچ کتاب دیگرِ اراسموس متحمل این اندازه ناسزا نشد. در سال ۱۵۲۵ از سوی سوربن محکوم و در ملا عام سوزانده شد. در سال ۱۵۵۹ ترجمه‌ی اسپانیایی به امرِ خوان والدز، مامور اصلیِ تفتیش عقاید ممنوع و در هلند اسپانیایی سوزانده شد.»

در ۱۵ مارس ۱۵۱۷ پاپ لئون دهم، پسرِ لورنزوی مدیچی[۲۳] بازرگان و سیاست‌مدارِ فلورانسی، بزرگ‌ترینِ آمرزش‌ها را اعلام کرد، یعنی کلیسا هر تعداد گنا‌هانِ مومنان را که حاضر به پرداخت هزینه‌ی آن باشند، می‌آمرزد. این امر برای جمع‌آوری پول بود تا مقامات بتوانند از عیاشی و عواید بقاع متبرکه‌ی کلیسا بهره‌مند شوند. لوتر در رساله‌ی «مجادله بر سر قدرت و اثربخشیِ آمرزش»[۲۴]—اعلامیه‌ی ۹۵ ماده‌ای مشهور که ۳۱ اکتبر ۱۵۱۷ در ویتنبرگ منتشر شد—به آمرزش‌ها تاخت. تا سال ۱۵۲۰ پاپ به این نتیجه رسید که مخالفت لوتر موجب شده است عایداتِ آمرزش‌اش کاهش یابد و هیرونیمو آلیاندرو[۲۵] گماشته‌ی پاپ در امور تفتیش عقاید، مردم را به سببِ حمایت از آموزه‌های لوتر می‌سوزاند. اراسموس به کشتارها اعتراض کرد و آلیاندرو سوگند خورد که این «مردِ شپشوی کاغذنویس» را نیست و نابود کند.

در این اثنا، لوتر بی‌پرده گفت که دشمنِ آزادی است. او نوشت، «آن‌هایی که بر منصبِ حکومت‌های دنیوی نشسته‌اند، دست‌نشانده‌ی خداوند اند، چنان که فرمان‌شان گویی توسط خداوند از بهشت صادر شده … » او بر این باور بود که برده‌ها هیچ حقی برای شورش علیه ارباب‌های‌شان ندارند.

در سال ۱۵۲۴ اراسموس، رساله‌ی «مباحثه‌ در باب اراده‌ی آزاد»[۲۶] را به رشته تحریر درآورد و نوشت، تا زمانی که افراد امکانِ انتخاب کردن نداشته باشند، لطفِ خداوند بی‌معنی است. لوتر با حمله‌ای شدید پاسخ گفت و رساله‌ی «در باب انقیاد اراده»[۲۷] را نوشت. او اراسموس را «تکه‌ای از کثافت» خواند و تقبیح کرد.

در سال ۱۵۲۵ دهقان‌های آلمانی علیه شاهزادگان شورش کردند و صدها قلعه را سوزاندند. آن‌ها چشم‌انتظار حمایت لوتر بودند زیرا که کلیسا را به چالش طلبیده بود اما او بر پشتیبانی شاهزادگان حساب کرده بود و خواستار قتل عامِ دهقانان شد. در حدود ۱۰۰ هزار دهقان اعدام یا به صلابه کشیده شدند. اراسموس اعتراض کرد که «شاهزادگان علاجی جز بی‌رحمی نمی‌شناسند.» ویلیام منچسترِ مورخ نوشت: «هیچ شخصیت دیگری در صحنه‌ی اروپا بحران مذهبی را به این روشنی ندید؛ حتی اگر بگوییم او در ارزیابی توانایی‌اش به تحمیل راه‌حلِ خودش [مدارا] بر خطا بود، این حقیقت پابرجاست که هیچ راه‌کار دیگر منطقی‌ای وجود نداشت.»

اراسموس که از سوی کاتولیک‌ها هم، مانندِ لوتری‌ها تحقیر شد مردی ناامید بود اما به نمایشِ مجاهدتِ عظیمش ادامه داد. او در سه اثرش، «علیه دانشکده‌ی الهیات پاریس»، «ردّیه‌یِ اشتباهات مفتش بدا» و «علیه تفتیش عقاید مقدس»، حمله‌اش به دستگاه تفتیش عقیده و عملِ سوزاندن کتاب‌ها و ملحدان را از سر گرفت. در توصیه‌ای به سنای بازل درباره‌ی جنگ‌های مذهبی قریب‌الوقوع هشدار داده و مدارا را توصیه کرد. یکی از آخرین آثارش، «در باب سازگاریِ دلپذیرِ کلیسا»، از این امیدی واهی می‌گوید که کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها به نحوی برای زندگی در صلح راهی خواهند یافت. او خطاب به دوکِ ساکسونی نوشت: «مدارا با فرقه‌ها ممکن است شری بزرگ در نظرتان بیاید اما هم‌چنان بسیار بهتر از جنگی مذهبی است؛ اگر روحانیون بتوانند از پسِ حاکمان برآیند، برای آلمان و کلیسا یک فاجعه خواهد بود.»

اراسموس به بازلِ سویس نقل مکان کرد و امیدوار بود آن‌جا از نزاع مذهبی در امان باشد. او در خانه‌ی هیرونیموس فروبِن[۲۸]، فرزندِ ناشرش یوهانِس فروبِن[۲۹] اقامت گزید. او که از سنگ‌ کلیه‌، نقرس، زخم معده، التهاب لوزالمعده و روماتیسمِ دردناک رنج می‌برد، اندکی بعد از نیمه شبِ ۱۱ ژوییه‌ی ۱۵۳۶ پس از سه هفته دست‌وپنجه نرم کردن با اسهال خونی درگذشت. او حدود ۶۷ سال داشت و در کلیسای جامعِ بازل به خاک سپرده شد.

ویلیام منچستر[۳۰] نوشت: «اراسموس از رنجِ چیزهایی درگذشت که تمامی عمر حقیرشان می‌شمرد: ترس، بدخواهی، تندروی، جهالت و بربریت.» دستگاه تفتیش عقاید اسپانیا وی را ملحد خواند و تکفیر کرد و، به‌نقل از منچستر، «هر آن‌چه اراسموس تا کنون منتشر کرده، در فهرست کتاب‌هایی قرار گرفت که براى دین یا اخلاق زیان‌آور است، بدین معنی که هر کاتولیکی که نثری را بخواند که روزگاری پاپی را خوش آمده روح‌اش را به مخاطره می‌اندازد. [همان‌گونه که زمانی پاپ کتاب‌های اراسموس را می‌خواند و اینک مورد غضب بود]» در سال ۱۵۴۶ شورای ترنت ویرایشِ اراسموس از عهدِ جدید را محکوم کرد. پاپ پل چهارم، اراسموس را «رهبر تمامی ملحدان» خطاب کرد و از مردم خواست که آثارش را بسوزانند.

سپس موعدِ آزارها و جنگ‌های مذهبیِ نفرت‌انگیز فرا رسید. در ژنوِ تحت حاکمیتِ ژان کالونِ[۳۱] (۱۵۶۴-۱۵۰۹) الهی‌دان مردم به جرم حضور کم‌رنگ در کلیسا سوزانده ‌می‌شدند. در سال ۱۵۶۷ دوک اسپانیایی آلوا هزاران پروتستان هلندی را محکوم به مرگ کرد و پروتستان‌ها با تخریب ۴۰۰ کلیسای کاتولیک تلافی کردند. الیزابت اول، ملکه انگلستان، حدود ۸۰۰ کاتولیک شورشی را اعدام کرد. در سال ۱۵۷۲ کاتولیک‌های فرانسوی هزاران نفر از پروتستان‌های فرانسوی را دستگیر و قتل‌ عام کرده و موجبِ ربع قرن منازعات مذهبی شدند. در آلمان در طی جنگ سی ساله (۱۶۴۸-۱۶۱۸) کشتار به اوج خود رسید که تقریباً یک سوم مردم را نیست‌ونابود کرد.

همه‌ی این کشتارها تقدیری مضاعف و نوپدید برای اراسموس به همراه آورد. دنی دیدرو[۳۲]، نمایش‌نامه‌نویس و دائره‌المعارف‌نویسِ قرن هجدهم نوشت: «ما مدیون او هستیم، در درجه‌ی اول به خاطرِ احیای مجدد علوم، نقد و میل و اشتیاق‌اش به عصرِ طلایی.» آلفرد نویز[۳۳]، زندگی‌نامه‌نویسِ ولتر گفته است که نفوذِ اراسموس در طنزهای فرانسوی مشهود بوده است.

در امریکا بود که مردم رفته‌رفته به بینشِ مدارای اراسموس تحقق بخشیدند. پاول جانسونِ[۳۴] مورخ می‌نویسد: «در نتیجه برای اولین بار از زمان قرون وسطی (اعصار تاریک)[۳۵]، جامعه‌ای پدید آمد که مسیحیت بنیادین در آن به جای این‌که بر علیه‌شان باشد، ملازمِ پیشرفت و آزادی شد. ایالات متحده در مدارا‌، در عداوتِ آموزه‌ستیزش، و مهم‌تر از همه در اشتیاقش به کاوش، در بافتاری مسیحی، یعنی در تنگ‌ترین محدودیت‌های امکانات بشری، اراسموسی بود.»

برخی از مردم گفتارهای اراسموس را در جنگ‌های سخت به یاد آوردند. برای نمونه، در سال ۱۸۱۳ در بحبوحه‌ی جنگ‌های ناپلئونی، گزیده‌ای از تفسیرهای او با عنوان «استدعای منطق، مذهب و انسانیت در برابر جنگ»[۳۶] منتشر شد. رساله‌ی «دادخواهی صلح‌» او در سال ۱۹۱۷ در دوران جنگ جهانی اول تجدید چاپ شد. زندگی‌نامه‌های منتشرشده در پیِ جنگ جهانی اول از قبیل تالیفاتِ یوهان هایزینگا و پریزرود اسمیت بر تعهد اراسموس به صلح تاکید کردند. هندریک ویلم فان لون[۳۷]، مورخ مشهور هلندی به خاطر می‌آورد که چگونه در دوران جنگ جهانی دوم، نازی‌ها به هلند حمله‌ور شده و تندیسِ اراسموس در روتردام را از بین بردند. فان لون فریاد سر داد، «مرا در جهانی رها کنید که بر مبنای اصولِ مدارا، ذکاوت، بذله‌گویی و جذبه‌ی رفتارِ اراسموسی بازسازی شده و دیگر بهتر از این نخواهم خواست.»

انتشارات کلارندونِ دانشگاه آکسفورد، نامه‌ها[۳۸] (۱۹۵۶-۱۹۰۶)، ویراستِ ۱۲ مجلدیِ لاتینِ مکاتبات اراسموس را منتشر کرد که مایرون گیلمور، استاد تاریخ دانشگاه هاروارد آن را «مهم‌ترین منبعِ بی‌نظیرِ تاریخ رنسانس و عصر اصلاحات» خطاب کرد. در سال ۱۹۶۹ شرکت انتشارات هلند شمالی، آمستردام، شروع به انتشار مجموعه آثار[۳۹]، ویراستی جامع از آثار لاتین اراسموس کرد و ۲۵ جلد از آن منتشر شده است. همچنین طی دهه‌‌ی ۱۹۶۰ ران اسکوفل، ویراستارِ انشارات دانشگاه تورنتو که می‌خواست برخی از مکاتبات اراسموس را در تعطیلات تابستانی بخواند، متوجه شد هیچ نسخه‌ی استانداردی به زبان انگلیسی وجود ندارد. او ترتیب تأمین بودجه را داد و با حدود ۱۰۰ نفر از پژوهش‌گران اراسموس تماس گرفت و در سال ۱۹۷۴ اولین مجلد از ۹۸ جلد پیش‌بینی شده‌ی مجموعه آثار اراسموس را منتشر کرد که ۲۲ جلد از مکاتبات را شامل می‌شد. تا به این جا ۴۴ جلد چاپ شده است.

اراسموس موردِ ستایش است زیرا گرچه هرگز پول چندانی نداشت یا هیچ منصب سیاسی اختیار نکرد، با شجاعت نهادهای قدرتمندی را به چالش کشید که بیش از هزاران سال بر اروپا مسلط بودند. او از منطق در برابر خرافه، از مدارا در برابر آزار و از صلح در برابر جنگ دفاع کرد. این مرد کم‌بنیه که از شراب بد و سنگ کلیه شکوه می‌کرد، با قلم پرِ پُرصلابت‌اش بنیان‌های فکریِ آزادی در جهانِ مدرن را بنا نهاد.

***

پانویس‌ها