اصول مرکانتیلیسم، بخش اول
در مفهومی که مرکانتیلیسم از دولت-ملت و بهطور کلی جامعه ارائه میداد، این موضوع بدیهی انگاشته شده بود که پادشاه حق دارد فعالیت اقتصادی افراد تحت حکومتش را کنترل و هدایت کند، و در واقع مسئولیت این کار را بر عهده داشت. زمینها و مردم کشور در واقع دارایی حاکم به حساب میآمدند، و او میتوانست در جهت منافعش هرطور که خواست از آنها بهره ببرد یا معزولشان کند…
…برای مرکانتیلیست این تصور میرفت که تجارت با دیگر کشورها، سرچشمهی فجایع ملیست، فجایعی از جمله بیکار شدن و کاهش دستمزدها. سنت تجاریای را که «ماترک» مردم به حساب میآمد تحلیل میبرد، درآمدها را پایین میآورد و در نتیجه با کم شدن عایدی برآمده از مالیات، ثروت حاکمیت را کم میکرد.