میلتون فریدمن

میلتون فریدمن

میلتون فریدمن (Milton Friedman) اقتصاددان و نویسندهٔ آمریکایی بود که به مدت بیش از سه دهه در دانشگاه شیکاگو تدریس کرد. کارهایش در زمینه‌های اقتصاد کلان، اقتصاد خرد، تاریخ، و آمار اقتصاد است. در سال ۱۹۷۶، نوبل اقتصاد را به دلیل پژوهش بر تحلیل مصرف، نظریه و تاریخچه پولی و پیچیدگی سیاست پایدارسازی از آن خود کرد. او به عنوان یکی از رهبران مکتب اقتصادی شیکاگو، تأثیر شگرفی بر برنامه پژوهشی حرفهٔ اقتصاد برجای گذاشت. یک ارزیابی از اقتصاددانان، فریدمن را دومین اقتصاددان محبوب قرن بیستم پس از جان مینارد کینز، خواند و اکونومیست او را «اثرگذارترین اقتصاددان نیمهٔ دوم قرن بیستم… احتمالاً کل آن» توصیف کرد. فریدمن در ۱۹۱۲، در پایان دوره‌ای طولانی از صلح و شکوفایی، در نیویورک به دنیا آمد. نیمه نخست زندگی ش شاهد مجموعه‌ای از فجایع علیه صلح و آزادی بود—جنگ جهانی اول، کودتای بلشویک‌ها در روسیه، طلوع فاشیسم و سوسیالیسم ملی‌گرایانه، جنگ جهانی دوم، و فتح نیمی از دنیا توسط کمونیسم. خوشبختانه والدین وی اروپای شرقی را ترک کرده و از فجایعی که آن‌جا اتفاق افتاد جان سالم به‌در بودند: ...آزادی در وطن جدید هم زیر ضرب بود. مالیات فدرال در ۱۹۱۳ آغاز شد. جنگ جهانی اول برنامه‌ریزی دولتی را در مقیاسی عظیم بهمراه آورد. سیاست ممنوعیت آغاز شد، سپس نیودیل، و اقتصاد کینزی، و این تصور عمومی که دولت فدرال [اگر بخواهد] حلال تمام مشکلات است، یکی پس از دیگری. پس از جنگ جهانی دوم، وقتی که طرز تفکر دولت بزرگ تقریبا هیچ مخالفی در ایالات متحده نداشت، میلتون فریدمن نوشتن را آغاز کرد. وی ابتدا به نگارش مطالب فنی اقتصادی روی آورد و تغییراتی در سیاست‌های کنترل نقدینگی ایالات متحده را پی‌ریزی کرد که بعدها به ثمر نشست. در سال ۱۹۶۲، در بحبوحه سیاست مرز نوینِ جان.اف.کندی، «سرمایه‌داری و آزادی» را منتشر کرد؛ کتابی که نسل جوان از آن تاثیر بسزایی گرفت. وی ایده‌هایی نظیر بن تحصیلی را مطرح کرد تا مزایای بازار رقابتی را وارد حوزه آموزش کند، همینطور ایده‌ی مالیات یکنواخت را برای کاهش فشار مالیات بر درآمد، و نرخ ارز شناور را برای بهبود تجارت بین‌الملی. چالش‌های فریدمن با آنچه بعدتر نظریه «کینزی خام» (در برابر نو کینزی) خواند با بازتفسیر او در دهه ۱۹۵۰ از تابع مصرف آغاز شد، و او مخالف اصلی سیاست‌های دولتی کینزی شد. او در اواخر دهه ۱۹۶۰ شیوه خود را (در کنار همه جریان اصلی علم اقتصاد) استفاده‌کننده از «ابزار و زبان کینزی» و با این حال ردکننده نتیجه‌گیری‌های «ابتدایی» آن توصیف کرد. طی دهه ۱۹۶۰ او مروج سیاست اقتصاد خرد جایگزین بود که «مانیتاریسم (پول گرایی)» شناخته می‌شود. نظریه او بیان می‌کرد که یک نرخ «طبیعی» بیکاری وجود دارد و استدلال می‌کرد که دولت‌ها می‌توانند اشتغال را بیشتر از این نرخ زیاد کنند (مثلاً با افزایش نیاز مجموع با ریسک شتاب دادن به تورم) او استدلال می‌کرد که منحنی فیلیپس پایدار نیست و پیش‌بینی کرد که به رکود تورمی منجر خواهد شد. فریدمن با وجودی که با وجود فدرال رزرو مخالف بود استدلال می‌کرد که در شرایطی که این نهاد وجود دارد، بسط دادن کوچک، ثابت ذخیره پولی تنها سیاست بخردانه است. پس از معروفیت اقتصاددان دانشگاهی نابغه، تا چهل سال بعد فریدمن به مهمترین مدافع آزادی فردی در ایالات متحده تبدیل شد. او برای نیوزویک ستون می‌نوشت، در اقصی نقاط دنیا سخنرانی می‌کرد، و در تلویزیون ظاهر می‌شد و همیشه از منافع بازار آزاد و جوامع آزاد می‌گفت. بعنوان مشاور اقتصادی (ریگان) نامزد ریاست جمهوری ایالات متحده معرفی شد، با اینحال برچسب محافظه‌کاری را رد کرد و اصرار داشت که مانند توماس جفرسون و جان‌استوارت میل یک لیبرال، یا در تعبیر مدرن اش یک لیبرتارین است. در سرتاسر کره زمین از او مشاوره می‌گرفتند؛ معروف‌ترین‌هایش در دهه هفتاد، مشاوره به دولت نظامی شیلی بود که به خاطرش نقدهای توهین‌آمیز زیادی شنید، و دولت کمونیست چین، که گویا به کسی برنخورد. خوشبختانه هر دو دولت حرف او را به گوش گرفته و به «معجزات اقتصادی» تبدیل شدند؛ شیلی امروز یکی از موفق‌ترین اقتصادهای امریکای لاتین است و چین در جاده سرمایه‌داری چنان شکوفا شده که هیچ‌کس در ۱۹۷۶، که مائو سرش را زمین گذاشت و میلتون فریدمن جایزه نوبل را برنده شد، حتی خوابش را نمی‌دید. میلتون فریدمن در ۱۹۸۰ مخاطبانش را، با انتشار کتاب «آزادیِ انتخاب» و مستندی تلویزیونی به همین نام که از پی.بی.اس پخش شد، وسعت بخشید. میلیون‌ها نفر با تماشای «آزادیِ انتخاب» آموختند که بازارها چگونه کار می‌کنند. یکی از این مخاطبان، هنرپیشه جوانی به نام آرنولد شوارتزنگر، در ۱۹۹۴ راجع به آزادی انتخاب گفت: «من در اتریش متوجه شدم که مردم راجع به این‌که مستمری‌شان کی واریز خواهد شد حرص می‌خورند. در ایالات متحده، دغدغه مردم استفاده از ظرفیت بالقوه‌شان و رسیدن به جایی بود که لیاقت اش را داشتند. کتاب فریدمن برای من توضیح داد که دینامیک سرمایه‌داری چگونه به مردم فرصت می‌دهد تا به رویاهایشان جامه عمل بپوشانند».

انسان آزاده در عوض می‌پرسد که …

انسان آزاده نه می‌پرسد که چه کاری از دست کشورش برای او ساخته است و نه می‌پرسد که او چه کاری می‌تواند برای کشورش انجام دهد. در عوض خواهد پرسید: «من و دیگر شهروندان، چگونه می‌توانیم با استفاده از ابزار دولت» از عهده‌ی مسؤولیت‌های فردی بربیاییم و به اهداف جداگانه‌ی خویش نایل شویم و مهمتر از هرچیز، آزادی خود را نیز محفوظ بداریم؟ وی سؤال دیگری نیز بدرقه‌ی قبلی خواهد کرد: چگونه از تبدیل دولتی که برای حراست از آزادی‌مان برپا کرده‌ایم به فرانکنشتاین جلوگیری کرده و مار در آستین نپروریم؟