چرا اصرار داریم سناریو‌های تلخی  را باور کنیم که تقریبا هرگز تحقق نمی‌یابند؟

—مترجم: حسین ماشین‌چیان

 

یادداشت سردبیر:

ماریان ال. توپی، در کنار عناوین دیگرش از قبیل: نویسنده و خبرنگار، تحلیل‌گر سیاسی با تمرکز بر آزادی و بهروزی است. تخصص او در جهانی‌سازی و کامیابی‌جهانی و اقتصاد سیاسی اروپا و آفریقای سیاه است. مقالات و نوشته‌های او در روزنامه‌ها و مجلاتی همچون فایننشال تایمز، لس آنجلس تایمز، وال استریت ژورنال و… در آمریکا و در خارج از آمریکا به چاپ رسیده‌اند. ماریان ال. توپی در شبکه‌های تلویزیونی از قبیل سی‌‌ان‌ان بین‌المللی، بی‌بی‌سی جهان، سی‌ان‌بی‌سی، الجزیره و شبکه‌های دیگر حضور یافته است. او برای مدتی در کمیسیون روابط خارجی در آنگولا مشغول به کار بود و در کنگره‌ی ایالات متحده درباره‌ی وضعیت اقتصادی زیمبابوه شهادت داد و وزارت خارجه را از وضعیت توسعه‌ی سیاسی اروپای مرکزی مطلع ساخت. توپی تحصیلات کارشناسی خود را در روابط بین‌الملل از دانشگاه ویتواترزرند در ژوهانسبورگ آفریقا دریافت کرد و دکترای خود در روابط بین‌الملل را از دانشگاه سن آندروز در بریتانیای کبیر دریافت کرد.

او همچنین ویراستار وب‌سایت هیومن پروگرس است. هیومن پروگرس ‌وب‌سایتی با رویکرد خطی و یک‌نواخت نیست، چرا که منحنی پیشرفت انسان نیز بسیار خمیده است. بسیاری از ما قانع شده‌ایم که جهان به سمت وخامت هرچه تمام‌تر قدم برمی‌دارد، ولی همانطور که ماریان توپی شرح می‌دهد، این تنها به علت سوگیری‌های نابجای ما به وجود می‌آید. اینگونه است که اتفاقات بد و ناگوار، دیدگان ما را نسبت به اتفاقات خوب محو می‌سازد و ردپای چنین سوگیری‌ها را می‌توان در زندگی روزمره نیز مشاهده کرد. خیلی‌ها نمی‌دانند که دستمزدی که ما در سال ۱۹۸۰ با یک ساعت کار به دست می‌آوردیم را در سال ۲۰۱۷ می‌توانستیم در ۲۱ دقیقه به دست آوریم. دلیل اینکه همواره به اتفاقات بد چشم‌ می‌دوزیم در چیست؟ دلیل این منفی‌گرایی چیست و چرا دیگران علی‌رغم اینکه آمار چیز دیگری نشان می‌دهد، معتقد هستند که وضعیت جهان دائماً در حال بدتر شدن است؟
ماریان توپی در جای دیگری می‌نویسد که: ما همچنین اهمیت دسترسی منابع نسبت به افزایش جمعیت را اندازه‌گیری کرده‌ایم. بین سال‌های ۱۹۸۰ و ۲۰۱۷، افزایش جمعیت ۶۹ درصدی را داشته‌ایم و نسبت زمان و قیمت نیز ۶۴.۷ درصد بوده است؛ به این معناست که نسبت مدت زمان ساخت به قیمت کالاها ۰.۹۳۴ درصد برای هر یک درصد کاهش جمعیت جهانی، افول کرده است.
علاوه‌براین، ما شاخص فراوانی سایمون را طراحی کرده‌ایم: تغییر جمعیت بعد از سال ۱۹۸۰ بر تغییر زمان-قیمت کالا، ۱۰۰ مرتبه. (به‌عنوان مثال: اگر جمعیت از سال ۱۹۸۰، ۲۰ درصد افزایش پیدا کرده است و نمودار زمان-قیمت نیز ۲۰ درصد افول پیدا کرده است، صورت کسر ۱.۲ و مخرج آن ۰.۸ خواهد بود و شاخص فراوانی سایمون نیز ۱۵۰ خواهد بود.) همین موضوع حقیقتی را اثبات می‌کند که منابع در حال حاضر نسبت به گذشته با قیمتی کمتر، در دسترس عده‌ی بیشتری از افراد قرار دارد. با چنین ارزیابی‌ که ما داشته‌ایم، به این نتیجه می‌رسیم که کره‌ی زمین از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۷ چیزی در اندازه ۳۷۹.۶ درصد فراوانی پیدا کرده است که ترکیب سالانه‌ی رشد ۴.۳۲ درصدی داشته است.
ماریان توپی می‌گوید که افزایش جمعیت و فراوانی منابع ارتباط مستقیمی به یکدیگر دارند. در جایی دیگر از قول آدام اسمیث می‌نویسد که: «تقسیم کار یا جداسازی روند کار به یکسری فعالیت مشخص دیگر منجر به رشد سریع‌تر می‌شود.» سایمون، این ایده‌ی اسمیث را یک قدم فراتر می‌برد. او می‌نویسد که: «علاوه بر کار بیشتر، جمعیتی که در حال افزایش است، ایده‌های بیشتری را خلق می‌کنند. ایده‌های بیشتر منجر به خلاقیت و اختراع بیشتر و اختراع بیشتر، بهره‌وری را افزایش خواهد داد و در آخر، بهره‌وری بیشتر منجر به افزایش کیفیت و ارتقاء استاندارد زندگی خواهد شد.»
با توجه به پیش‌بینی‌ها و اینکه جمعیت جهان به بیشترین مقدار خود در سال ۲۰۸۰ یعنی ۹.۸ میلیارد نفر می‌رسد و تا سال ۲۱۰۰ به ۹.۵ میلیارد نفر افول خواهد کرد، در سناریوی باروری متوسط – که توسط متخصص جمعیت‌شناسی ولفگانگ لوتز و همکارانش در مؤسسه‌ی بین‌المللی تحلیل سیستم‌های کاربردی محاسبه شده است – فرزندان ما احتمالاً به این نتیجه خواهند رسید که کره‌ی زمین، کمبود یکی از مهم‌ترین منابع خود را دارد؛ یعنی انسان‌ها.

مقاله‌ای که با هم می‌خوانیم، درباره‌ی رشد اقتصادی و بهبود وضعیت جهان است.

 ***

اوضاع همواره رو به بهبودی است، پس چرا افسرده‌ایم؟

در پایان سال گذشته من برای CapX، جریان مداوم پیشرفت تلکنولوژی را در زمینه‌های علمی و پزشکی ثبت کرده‌ام. این پیشرفت‌ها، زندگی میلیاردها انسان معمولی را بهبود می‌بخشد. با وجود تمام این اخبار خوب، سوال اصلی این‌جاست که چرا مردم به‌طرز غیر‌قابل باوری ناامیدند؟

با چنین طرز تفکری به سختی می‌توانیم بر میزان افسردگی غلبه کنیم. بر اساس یک نظرسنجی در سال ۲۰۱۶، بین ۲۰،۰۰۰ نفر از مردم ثروتمند‌ترین کشورها این سئوال را پرسیده‌اند:« با در نظر گرفتن همه چیز، آیا فکر می‌کنید که وضع دنیا رو به بهتر شدن است یا بدتر شدن؟ و یا به نظر شما هیچ یک از این دو حالت اتفاق نمی‌افتد؟» از بین پاسخ دهندگان درصد کمی معتقد بودند که وضع دنیا رو به بهبود است؛ یعنی ۱۰ درصد در سوئد، ۶ درصد در آمریکا، ۴ درصد در آلمان و ۳ درصد در فرانسه. چرا؟ چون معلوم شد که ما ذاتا ناامید هستیم.

طی ۲۰۰ سال گذشته و یا چیزی در این حدود، استانداردهای زندگی در جهان به‌طور غیرقابل تصوری بهبود یافته است. روند رشد سریع اقتصادی در اروپا و آمریکا آغاز شد. امروز، می‌توانیم سریع‌ترین رشد‌ها را در کشورهای آسیایی و آفریقایی ببینیم. در نتیجه‌ی این رشد، میلیاردها نفر از فقر مطلق نجات می‌یابند. بدین ترتیب، شواهد تاریخی نشانه‌ای قوی برای امیدواری هستند. با این وجود، ناامیدی در همه جا وجود دارد.

مت ریدلی، نویسنده‌ی انگلیسی در «خوش‌بین خردگرا[۱]» چنین می‌نویسد:‌
کتاب‌فروشی‌ها زیر زیگورات‌های ناامیدی ناله‌ می‌کنند. امواج رادیویی از بدشگونی پرند. من در تمام طول بزرگسالی‌ام پیش‌گویی‌های غیرمنتظره‌ای شنیده‌ام. مثل رشد فقر، قحطی‌ در آینده، گسترش بیابان‌ها، آلودگی‌های حتمی، جنگ‌های آبی قریب‌الوقوع، تمام شدن منابع نفتی، کمبود منابع معدنی، کاهش مقدار اسپرم، نازک شدن لایه‌ی اوزون، اسیدی شدن باران‌ها، زمستان‌های هسته‌ای، جنون گاوی، باگ‌های کامپیوتری Y2K، زنبورهای قاتل، تغییر جنسیت ماهی‌ها، گرم شدن کره‌ی زمین، اسیدی شدن اقیانوس‌ها و حتی تاثیرات سیارک‌ها. همه‌ی این موارد می‌توانند عاقبت وحشتناکی را برای این میان‌پرده‌ی شاد در صحنه‌ی روزگار، رقم بزنند. تا آن‌جا که به‌یاد می‌آورم نخبگان هوشیار، جدی و برجسته، همیشه بر این ترس‌ها به‌طور جدی تاکید کرده‌اند و رسانه‌ها نیز مضطربانه آن‌ها را بازتاب داده‌اند. تا جایی که به خاطر می‌آورم همیشه کسی وجود داشته است که به من اصرار کند، تنها راه نجات زمین کنار گذاشتن هدف احمقانه‌ی رشد اقتصادی‌ست. دلیلی که ناامیدی را مد کرده بود تغییر یافت ولی ناامیدی بر سر جای خود باقی ماند. در سال‌های ۱۹۶۰ افزایش بیش از حد جمعیت و قحطی جهانی در صدر جدول بودند، در سال‌های ۱۹۷۰ به پایان رسیدن منابع، در سال‌های ۱۹۸۰ باران اسیدی، در سال‌های ۱۹۹۰ بیماری‌های پاندمی و در سال‌های ۲۰۰۰ گرم شدن کره‌ی زمین. این ترس‌ها تک تک آمدند و همه‌شان به جز آخری رفتند.

ریدلی به نکته‌ی‌ ویژه‌ای درباره‌ی ناامیدی عمومی اشاره می‌کند: چرا ما، به عنوان یک گونه‌ی زیستی، تا این حد علاقه داریم که سناریو‌های تلخی را باور کنیم که هرگز واقعا به وقوع نمی‌پیوندند؟
پیتر اچ. دیاماندیس[۲]، رئیس موسسه‌ی ایکس پرایز توضیحی قابل قبول در این باره ارائه می‌دهد. انسان‌ها به طور مداوم با حجم زیادی از اطلاعات بمباران می‌شوند. از آنجا که مغز ما از قدرت محاسبه‌ی محدودی برخودار است، باید بتوانیم مسائل مهم، مثل دویدن یک شیر به سمت‌مان را از چیزهای پیش افتاده مثل یک دشت گل، جدا کنیم. از آن‌جایی که بقا برای ما از هر ملاحظه‌ی دیگری مهم‌تر است، بیشتر اطلاعات از طریق آمیگدال به مغزمان وارد می‌شود. آمیگدال بخشی از مغز است که مسئول احساسات اولیه، مثل خشم، نفرت و ترس است. اطلاعاتی که به این احساسات اولیه مربوط می‌شوند پیش از بقیه توجهمان را جلب می‌کنند. چرا که آمیگدال همیشه به دنبال چیزی می‌گردد که از آن بترسد. به بیان دیگر، گونه‌ی انسانی طوری تکامل یافته‌است که به اخبار بد اهمیت بیشتری دهد.

استیون پینکر، روانشناس دانشگاه هاروارد خاطر نشان می‌کند که طبیعت شناخت و طبیعت اخبار طوری رفتار می‌کنند که ما جهان را بدتر از آن‌چه واقعا هست ببینیم. در نهایت، اخبار، درباره‌ی اتفاقاتی‌ست که رخ می‌دهند. چیزهایی که اتفاق نمی‌افتند گزارش نمی‌شوند. پینکر چنین اشاره می‌کند:« ما هرگز خبرنگاری را نمی‌بینیم که به دوربین بگوید: اینجا، ما را به‌طور زنده از کشوری تماشا می‌کند که در آن جنگی رخ نداده است.» «به عبارت دیگر، روزنامه‌ها و دیگر رسانه‌ها تمایل دارند که بر نکات منفی تمرکز کنند. همان‌طور که یک اصطلاح قدیمی روزنامه نگاری می‌گوید:« اگر خون و خون ریزی داشته باشد، جذاب است.»

به‌وجود آمدن شبکه‌های اجتماعی باعث شده است که اخبار بد سریع‌تر و ملموس‌تر به گوش ما برسند. و این مسئله اوضاع را بدتر هم می‌کند. تا زمانی نه چندان دور، بیشتر مردم از جنگ‌های بی‌شمار، آلودگی‌ها، قحطی‌ها و بلایای طبیعی که در نقاط دوردست جهان رخ می‌داد چیز زیادی نمی‌دانستند. درحالی که در سال ۲۰۱۱، مردم در سراسر جهان، فاجعه‌ی سونامی ژاپن را با جزئیات و هم‌زمان از طریق گوشی‌های تلفن هوشمندشان تماشا کردند.

همچنین مغز انسان تمایل به غلو کردن خطرات دارد. این موضوع به دلیل چیزی‌ست که روانشناسان به آن « قاعده‌ی اکتشافی در دسترس بودن[۳]» می‌گویند. به معنای روندی که طی آن بر اساس مثال‌هایی که به‌راحتی به ذهن می‌رسند، احتمالات را حدس می‌زنیم. متاسفانه حافظه‌ی انسان، اتفاقات را از روی میزان احتمال رخ دادنشان به یاد نمی‌آورد. زمانی که یک اتفاق برای ما تکان دهنده باشد، مغز انسان در احتمال وقوع آن غلو می‌کند.

ترس ما از ترور را در نظر بگیرید. به نظر جان مولر، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه ایالت اوهایو، « در سال‌های پس از واقعه‌ی ۱۱ سپتامبر، ترورسیت‌های اسلامی‌ توانسته‌اند در مرزهای آمریکا حدودا سالی هفت نفر را به قتل برسانند. طبعا مرگ این افراد بسیار دردناک است ولی می‌توان برخی مقایسات را نیز در نظر گرفت: رعد و برق سالانه ۴۶ نفر را می‌کشد، گوزن‌هایی که منجر به تصادف می‌شوند سالانه ۱۵۰ نفر را می‌کشند و خفگی در وان‌های حمام حدود ۳۰۰ نفر را.» با این حال، آمریکایی‌ها هنوز از ترور بیش از خفگی در وان حمام می‌ترسند.

علاوه بر این، همان‌طور که پینکر هم خاطرنشان می‌کند، تاثیر روان‌شناختی چیزهای بد بر چیزهای خوب سنگینی می‌کند. از خودتان بپرسید، چه‌قدر می‌توانید خوش‌حال‌تر باشید؟ و باز از خودتان بپرسید که چه‌قدر می‌توانید غمگین‌تر باشید؟ پاسخ سوال آخر این است: بی‌نهایت. ادبیات روانشناسی نشان می‌دهد که افراد بیشتر از آن‌که به دنبال به دست آوردن باشند، ترس از دست دادن دارند؛ بیش از آن‌که از موفقیت‌هایشان لذت ببرند، به پس‌رفت‌هایشان فکر می‌کنند؛ بیش از آن‌ که با تمجید تشویق شوند، از انتقاد می‌رنجند. به عبارت دیگر، بد از خوب قوی‌تر است.

در نهایت، اتفاقات خوب و بد زمان‌بندی‌های متفاوتی دارند. اتفاقات بد، مثل سقوط هواپیماها، می‌توانند به سرعت رخ دهند. اتفاقات خوب، مثل پیشرفتی که انسان در مقابله با ویروس ایدز و اچ‌آی‌وی داشته است، به آرامی و در طولانی مدت رخ می‌دهند. همان ‌طور که کوین کلی از وایرد (Wired) می‌گوید، «ما از زمان روشن‌گری و اختراع علوم، توانسته‌ایم کمی بیش از آن‌چه که هر ساله نابود کرده‌ایم، بسازیم. ولی همان درصد مثبت کم، طی دهه‌ها منجر به چیزی شده است که آن را تمدن می‌نامیم… {پیشرفت} عملی خودکفاست که تنها با نگاه کردن به گذشته دیده می‌شود. »

به عبارت دیگر، انسانیت از یک تمایل منفی و یا «آمادگی برای اتفاقات بد اطرافمان» رنج می‌برد. در نتیجه بازار برای تامین‌کنندگان اخبار بد داغ است. مثل آن‌هایی که از فلاکت‌ها می‌گویند و ادعا می‌کنند که افزایش جمعیت باعث گرسنگی همگانی می‌شود و کسانی که ترس می‌پراکنند و ادعا می‌کنند که منابع طبیعی رو به پایانند.

همچنین سیاستمداران نیز فهمیده‌اند که سخنرانی درباره‌ی « بحران» به افزایش قدرتشان کمک می‌کند و می‌توانند دوباره انتخاب شوند. این موضوع حتی می‌تواند منجر به جوایز معتبر و گفت‌وگو بر سر تعاملات سودمند شود. به همین دلیل سیاست‌مداران در هر دو جبهه‌ی راست و چپ با ترس‌های ما بازی می‌کنند- چه نگرانی از جرم‌هایی باشد که به‌دلیل بازی‌های کامپیوتری خشن اتفاق می‌افتند و چه نگرانی از بیماری‌هایی که به‌خاطر دستکاری ژنتیکی مواد غذایی ایجاد می‌شوند.

تمایلات منفی در اعماق ذهن ما جای گرفته‌اند. نمی‌توانیم آن‌ها را پاک کنیم. در بهترین حالت باید بپذیریم که از آن‌ها رنج می‌بریم.

 

 

[۱] The Rational optimist

[۲] Peter H. Diamandis

[۳] the availability heuristic