نخستین جلوۀ سرمایه‌داری در صدر اسلام

—مترجم: محمد ماشین‌چیان

صدر اسلام و زایش سرمایه‌دارییادداشت سردبیر: بندیکت کُلر یک بانکدار سابق است و اینک یک نویسنده‌ی اقتصادی. در سال گذشته، ۲۰۱۴، وی کتابی منتشر ساخت به نام «صدر اسلام و زایش سرمایه‌داری». مطلب پیش رو ترجمه‌ی سخنرانی‌ای است که وی در سال ۲۰۱۲ ایراد کرده، و طی آن مدعای کتاب‌ را به طور خلاصه عرضه کرده.

این‌که سرمایه‌داری—یعنی آنچه در قرن هفدهم و هجدم میلادی در شمال غرب اروپا جوانه زد، و تکثیر یافت و ماندگار شد—نتیجه‌ی کدام فرآیندهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بوده، پرسشی همچنان گشوده است که دانشمندان علوم اجتماعی تاکنون توضیحات متفاوتی برای‌اش عرضه کرده‌اند.

مثلاً در یکی از توضیحات غالب، ظهور نهاد «تراست» (Trust) در اروپای قرون وسطی (مثلاً در قالب موقوفه‌‌‌‌ی دانشگاه‌ کمبریج) و بعد یک جهش و تکامل نهادی و پیدایش نهاد «شرکت سهامی» (corporation) از دل آن یکی از کلیدی‌ترین تحولاتی تصور می‌شود که به زایش سرمایه‌داری در اروپا انجامیده. یا یک رأی غالب دیگر این است می‌توان خاستگاه پدیده‌ی سرمایه‌داری را در دولت‌-شهرهای بازرگانی‌محور ایتالیایی در قرون وسطی جست.

بندیکت کُلر به این توضیحات در باب تطور و تکامل سرمایه‌داری آگاهی دارد، و وقتی با چنین آگاهی‌ای به صدر اسلام و و مقررات اقتصادی وضع‌شده توسط پیامبر اسلام و بعد گسترش و رونق جامعه‌ی اسلامی در قرن‌های آغازین‌اش نظر می‌افکند نشانه‌های آشکاری از سرمایه‌داری را می‌یابد.

مدعای کُلر البته این نیست که اسلام خاستگاه سرمایه‌داری امروز ما است؛ به این معنا که الزاماً بتوان ریشه‌ی آن سرمایه‌داری را که در اروپا جوانه زد، زنجیره‌وار تا ظهور اسلام پی گرفت. این مدعای سنگینی است و کُلر آماده نیست از آن دفاع کند. در عوض، مدعای او این است که در صدر اسلام می‌توان برای اولین بار در تاریخ جلوه‌ی سرمایه‌داری را مشاهده کرد، و پیامبر اسلام شایسته‌ی این است که به عنوان نخستین اقتصاددان بازاری شناخته شود.

در مباحث کُلر موضوعات جالب متعدد دیگری هست که در متن زیر هنوز منعکس نشده، و برق از سر بسیاری خواهد پراند. در مطلب دیگری باید آن‌ها را شرح دهیم. متن زیر عجالتاً معرفی اجمالی نظریه‌ی کُلر از زبان خود او است. اگر مشتاق دانستن بیش‌تر هستید، احتمالاً مشاهده‌ی این سخنرانی توسط کُلر بر روی یوتوب را بسیار جذاب و آگاهی‌بخش خواهید یافت.

راستی! این نخستین مطلب بورژوا در سال جدید است. سال نو مبارک!

***

بندیکت کلر تصویر داخل متن

بدواً دور از ذهن به نظر می‌رسد اگر ادعا کنیم میان اسلام، دینی که به قرن هفتم میلادی در عربستان ظهور کرد، و سرمایه‌داری، یعنی آن رویکرد به تولید و توزیع کالاها که قرن‌ها بعد از آن در اروپا ظاهر شد، رابطه‌ای وجود دارد. اقتصاد‌های بازار پدیده‌ای بهنسبت متأخر هستند و آن توضیح که آدام اسمیت در باب چگونگی خلق ثروت در نتیجه‌ی انگیزه‌های بازاری ارائه کرد، قدمت‌اش به قرن هجدهم می‌رسد. با این وجود، اقتصاد‌های بازار حاصل قرن‌ها تکامل بوده‌اند و نقطه‌ی آغازشان را می‌توان به خیلی پیش از این، به جمهوری‌های بازرگانی‌محورِ ایتالیا در قرون وسطی ردگیری کرد. به همین‌ترتیب، تحلیلِ [نظام‌مند عالمانه‌ی] نیروهای اقتصادِ بازار هم خیلی پیش از آن‌که آدام اسمیت «ثروت ملل» را منتشر کند، آغاز شده بود. رویکردی که اقتصاد‌های بازار را به وجود آورد ریشه‌های عمیقی در تاریخ دارد و رواست که به جستجوی این ریشه‌ها بپردازیم.

در اظهاراتی که از پی ارائه می‌کنم، مدعای من این نیست که اسلام خاستگاه آن نوع خاص از فعالیت‌های بازاری است که قرن‌ها بعد [در اروپا] تکامل یافت (و امروزه همچنان در حال تکامل است). با این حال توضیحاتی که در ادامه ارائه خواهم کرد، به مدلل کردنِ این مدعا می‌کوشد که در صدر اسلام است که می‌توان قدیمی‌ترین جلوه از آن رویکردِ به‌کلی متمایزِ اقتصادی به سازمان‌دهی اجتماعی را شناسایی کرد [که اینک سرمایه‌داری می‌خوانیم]، و این‌که پیش از اسلام هیچ نشانی از چنان رویکردی در هیچ جامعه‌ی دیگری وجود ندارد. در نتیجه، محمد ابن عبدالله، بنیان‌گذار اسلام، شایسته‌ی آن است که به مثابه نخستین مصلح اقتصادی و اجتماعی‌ شناخته شود که رویکردش به سازمان‌دهی اجتماعی متضمنِ بهره‌گیری از انگیزه‌های اقتصادی برای بالا بردن سطح رفاه و تولید ثروت بود. پیامبر اسلام از تأثیر انگیزه‌های بازار بر رفاه اجتماعی آگاه بود، و این رویکردی است که در روزگار پیشا‌اسلامی مطلقاً غایب است.

مقایسه‌ی رویکرد پیامبر در تحلیل‌ اقتصادی با آن‌چه پیش از او در جریان بود، نوآورانه بودنِ رویکرد او را روشن می‌سازد. برای مثال، ارسطو در باب هدف وجودی پول حرف چندانی برای گفتن نداشت. برای ارسطو پول صرفاً وسیله‌ی مبادله بود؛ نه این‌که تلاش برای تحصیل‌اش انگیزه‌بخش به فعالیت انسان‌ها باشد [چنان که نظم اجتماعی بر مدار آن شکل گیرد]. آشکارا رویکردِ ارسطو نمی‌توانست موجب پیشرفت جامعه‌ای شود که از راه سرمایه‌گذاری خلق ثروت می‌کند. وقتی به دیدگاه‌های اقتصادی عیسی نظر می‌افکنیم، مردی را می‌یابیم که در یک خانواده‌ی نجار در یکِ قریه‌ی کوچک بزرگ شده و در دوره‌ی جوانی‌ش هرگز با زیروبم‌های سرمایه‌گذاری و مخاطره‌پذیری کارآفرینانه مواجه نشده بود. عیسی در موعظه‌هایش هیچ آموزه‌ای برای کسب و خلق ثروت به پیروان‌ش عرضه نمی‌کند، وی اساساً هیچ علاقه‌ای به موضوع سرمایه‌گذاری ندارد.

در مقایسه با ارسطو و عیسی، پس‌زمینه‌ی زندگی محمد ابن عبدالله، پیامبر اسلام، و شیوه‌ی نگرش او به غایت متفاوت است. محمد ابن عبدلله پیش از آن‌که در حدود چهل سالگی نخستین پیام وحی‌ش را دریافت کند و به مثابه مصلح دینی، ندای درون خویش را پاسخ ‌گوید، سی سال تجربه‌ی تجارت را از سر گذرانده بود. محمد یک بازرگان و کارآفرین موفق بود؛ او فردی بود تربیت‌شده در دل سنت‌ها و آداب و رسومِ یک فرهنگ تجاری که طی قرن‌‌ها در جامعه‌ی حجاز آن روزگار تکامل یافته بود. وی از تجربیات تجاری‌‌اش در رهنمود‌هایش برای برپایی نخستین اجتماعِ اسلامی؛ یعنی «امتِ» ساکن در مدینه، سود برد و به تفصیل قواعدی را وضع کرد ناظر بر چگونگی برپا کردن بازارگاه‌ها، تجارت و رقابت. آن چارچوب قواعدی که محمد پایه نهاد منعکس‌کننده‌ی آن سنت‌هایی است که به جهان‌بینی او شکل داده بود، و از این جهت ارائه‌ی شرح مختصری از پس‌زمینه‌ی زندگی او مفید خواهد بود.

دنیای محمد

آن قبایلی که در شبه‌جزیره‌ی عربستان، حجاز، سیر می‌کردند، از عهد عتیق بازرگانانی مخاطره‌پذیر بودند. باستان‌شناسان قدمتِ حفر معدنِ طلا را در عربستان به عصرِ سلیمان نسبت داده‌اند و در کتاب حزقیال نبی، اشاراتی هست به تجاری از عربستان، که طلا و ادویه صادر می‌کرده‌اند. اگر به اندازه‌ی کاروان‌ها در دروان پیامبر اسلام توجه کنیم، که گاه تا دوهزار و پانصد شتر هم برشمرده شده‌اند، در می‌یابیم که حجم تجارت در دروان او می‌بایست چشم‌گیر بوده باشد.

قبایل ساکن حجاز هرگز تحت سلطه‌ی یک قدرت سیاسی فراگیر درنیامدند. با این‌حال علی‌رغم آن‌که حجاز قدرت مرکزی یا پایتختی نداشت، در طول نسل‌ها‌ی متعدد مکه به صورت کانونِ یک هویتِ پان‌عربی درآمده بود. با وجود آن‌که آن هویت پان‌عربی یک جلوه‌ی سیاسی به خود نگرفته بود اما قبایل عرب هویتِ فراگیرِ اشتراکی‌شان را حول دین و، به‌خصوص، تجارت شکل داده‌ بودند. مکه نقطه‌ی کانونی این هویت بود و مرتبه‌ی برجسته‌اش در مقایسه با دیگر شهر‌های حجاز را به سبب اداره‌ی زبردستانه‌ی ممتازترین دارایی‌ش به دست آورده بود؛ این دارایی ممتاز البته همان کعبه بود، بنایی ساخته‌شده از تخت‌سنگ‌هایی سیاه که بنا به قصص توسط ابراهیم و به مقصود قربان‌گاه بنا نهاده شده بود.

قبایلی از هر گوشه و کنار حجاز برای زیارت به مکه نازل می‌شدند، هر کدام به وفقِ مناسکِ خود و در تکریم خدایان خود. در طول اقامت موقت‌شان در مکه این‌ها با زائرانی از دیگر قبایل دیدار می‌کردند و بدین ترتیب فرصت‌های تجاری رخ می‌نمود. موقعیت مکه به مثابه یک مرکز تجاری و مذهبی در گرو این بود که بتواند آمدوشد هرچه بیشتر زائران را به خود جلب کرده، ایشان را در مقابلِ خطرِ نزاع با پیروان دیگر ادیان حفاظت کند.

در سال‌های ابتدایی قرن پنجم میلادی، یک تاجر اهل مکه، قُصَی، برای جماعتی که از مکه می‌گذشتند یک چارچوبِ نهادی (قانونی) فراهم کرد که مدارای مذهبی را با بازارگاهی برای تجارت در هم می‌آمیخت. قصی به این مهم از این طریق دست یافت که دور تا دور کعبه را با آن‌چه «حرم‌»ش می‌خواندند حصار کشید و در این ناحیه‌ی حرم زائران مشترکاً توافق کردند که از خشونت پرهیز، و با پیروان‌ کیش‌های دیگر مدارا کنند. قصی (که مدعی بود از سلاله‌ی ابراهیم است) مسئولیت نگهبانی از حرم را بر عهده گرفت.

جریان لاینقطع سفر زائران به مکه پایه‌های رشد مکه به مرتبه‌ی یک مرکز تجاری را محکم کرد. مطابق سنت‌های عرب، قصی جانشینی تعیین نکرد، اما اولادِ خانواده‌اش به عنوان خادمان حرم پا جای پای او گذاشتند. اولاد قصی به دو خاندان منشعب شدند، بنی‌امیه و بنی‌هاشم. بنی‌هاشم نام‌شان را از هاشم گرفتند که نوه‌ی قصی بود و پدر جَد محمد. تا قرن‌ها بعد خلفا از این دو خاندان می‌‌آمدند.

هاشم به سانِ پدربزرگ‌ش، یک دیپلماتِ تجاریِ باتدبیر و زیرک بود. قرآن هاشم را به سبب درست‌آوردش، «ایلاف»، می‌ستاید. ایلاف یک چارچوب تازه برای تجارت در حجاز پدید آورد. راه‌های تجاری میان مکه و مدیترانه بی‌محافظ بودند و این مسأله کاروان‌ها را در معرض خطر غارت راهزنان قرار می‌داد. بر اساس مفاد ایلافِ هاشم، تاجرانِ صاحبِ کاروان‌ها می‌پذیرفتند که از بادیه‌نشینان عرب کالاهایی را گرفته با خود حمل کنند؛ در عوض بادیه‌نشینان عبورِ امن‌شان را تضمین می‌کردند و کاروان‌ها در سفرِ بازگشت، سودِ فروش آن‌چه با خود حمل کرده و برده بودند را به بادیه‌نشینان می‌پرداختند. بدین ترتیب، هاشم آن منطقه‌ی تجارت آزاد را که گرداگرد مکه درون حرم ایجاد شده بود، فراتر از آن گسترش داد، و نتیجه‌ی ایجاد آن منطقه‌ی آزاد تجاری منفعت مشترکی بود برای همه‌ی طرف‌های درگیر در آن معامله. بادیه‌نشینان و تاجرانِ صاحب کاروان همگی از پایبندی به ایلاف منتفع شدند.

اگر هاشم به واسطه‌ی دست‌آورد‌های تجاری احترا‌مِ هم‌ترازان‌ش را برانگیخته بود، پسرش عبدالمطلب، از خلالِ ثباتِ قدم‌ش در مدیریتِ یک بحران نظامی و سیاسی، اعتبار بنی‌هاشم را افزایش داد. در سال پانصد و هفتاد میلادی مکه در معرض تهدیدِ تجاوز نظامی قرار گرفت. عبدالمطلب دیگر بزرگ‌زادگان مکه را به ایستادگی فراخواند و نظر ایشان را به عدم تسلیم جلب کرد. حمله‌ی نظامی دفع شد و ارتشِ تجاوزگر نابود شد، و این ماحصلی بود که مقام بنی‌هاشم را میان مردم مکه ارتقا داد. قرآن صریحاً دست‌آورد عبدالمطلب را بزرگ می‌دارد. از این رو خوانندگان قرآن به نسبِ محمد به یک خاندانِ ممتاز آگاه اند.

محمد بن عبدالله، به عنوان نوه و ندیده‌ی رهبرانِ شاخصِ سیاسی و تجاریِ مکه، ثروتِ چشم‌گیری به ارث نبرد. پدرش پیش از آن‌که زن‌ش آمنه، کودک خویش را به دنیا بیاورد، از دنیا رفت و آمنه چون محمد به شش سالگی رسید درگذشت. اگر چه محمد در خانواده‌ی ممتاز مکه به دنیا آمده بود اما از دوران کودکی می‌دانست که باید هزینه‌ی گذران زندگی‌ش را خود کسب کند.

کودکِ حالا یتیم‌شده، در خانه‌ی اعضای دورتر خانواده بزرگ شد، نخست در خانه‌ی پدربزرگ‌ش عبدالمطلب، و سپس در خانه‌ی عمویش ابوطالب. محمد برای نخستین بار همراه عمویش ابوطالب بود که به سفری تجاری رفت، و یحتمل در این زمان بیش از ده سال نداشت. محمد که پدرش در سفری تجاری و در صحرا از پا درآمده بود، از همان دوران کودکی تجربه‌ی مواجهه با ریسک و مخاطرات تجارت‌کردن در مسافت‌های طولانی را کسب کرد. اعراب برای این ریسک‌ها لغتی داشتند، الزَّهْر، و این همان است که به صورت hazard به انگلیسی راه یافته.

محمد در کار تجارت موفق شد، چرا که توانست نظر یک سرمایه‌گذار اهل مکه را جلب کند که به دنبال یک مباشر سرمایه‌گذاریِ توانا می‌گشت. خدیجه بیوه‌زنی بود مستقل و خودمختار که سرمایه‌ی مخاطره‌آمیز برای فعالیت‌های تجاریِ تحت نظر محمد را فراهم می‌کرد. بعد‌ها خدیجه و محمد ازدواج کردند. ازدواج محمد با زنی اهل تجارت، مطابق رویه‌ی مسبوقِ خانواده بود—زنِ جد اعلایش هاشم، یعنی سلمی، هم خود تاجری مستقل بود.

عرایض امروز من مربوط به اتفاقاتی نیست که منجر به تبعید محمد از مکه به مدینه شد. به طور خلاصه، یکتا‌پرستی محمد با مناسک پرستش خدایان گوناگون که در حرم جریان داشت، در تنافر بود. خدیجه و عده‌ای دیگر از اعضای خانواده حامی محمد بودند که حالا به ندای درون‌ش پاسخ داده و مصلحی دینی شده بود، اما دیگر بخش‌های طبقه‌ی ممتاز تجار مکه به خوبی می‌دانستند که مواعظ محمد می‌تواند الگوی کسب‌وکار مکه را به مثابه محل گرد‌هم‌آیی پیروان ادیان مختلف برای عبادت و تجارت ویران‌ کند. محمد می‌بایست میانِ وفاداری به الگوی کسب‌‌وکار همشهریان‌ش و مقتضیات ایمان‌ش یکی را برگزیند. انتخاب پیامبر اسلام او را در تقابل با طبقه‌ی ممتاز مکه قرار داد. آن چنان که می‌دانیم، محمد از مکه گریخت؛ شهر را به سوی مدینه ترک کرد و در آن‌جا بود که نخستین جامعه‌ی مسلمان، یا همان امت اسلام، را بنیان نهاد.

درباره‌ی فعالیت‌های سیاسی و نظامی محمد در مدینه روایت‌های بسیاری هست. اما آن‌چه که از پی می‌آید قصد دارد روشن سازد که چطور محمد سنت‌های تجاری‌ای را که در میان‌شان بزرگ شده بود، اصلاح کرد و در مدینه به کار گرفت.

تنظیمِ بازار و تجارت منصفانه

یکی از نخستین فعالیت‌های محمد در مدینه این بود که محلی را برای برپا کردن یک بازارگاه اختصاص دهد. محمد بازار مدینه را یک منطقه‌ِی معاف از مالیات اعلام کرد و بدین ترتیب یک رقابت اقتصادی را بین بازار مدینه و بازارِ مکه راه انداخت. محمد فقط زیرساختِ فیزیکی به بازار اختصاص نداد—بازار چنان اندازه‌ زده شده بود که بتوان ایستاده در هر کدام از سرحداتش، زین شتری را دید—بلکه همچنین مقررات دقیقی را وضع کرد که می‌گفت تجارت چطور باید انجام بگیرد.

برای مثال، محمد تاجران را منع کرد از این‌که کاروان‌ها را خارج مرز‌های شهر ملاقات کرده و همان‌جا محموله‌ها را خریداری کنند. با پافشاری بر این‌که تجارت با کاروان‌ها داخلِ بازارگاه صورت گیرد، محمد این امکان را از بین برد که اطلاعِ ویژه از زمان ورود کاروان‌ها به صاحبان آن اطلاعات امکان غافل‌گیر کردن بازار را بدهد. به علاوه، او «احتکار» را هم ممنوع کرد، این‌که تاجران با انبار کردنْ عرضه‌ی کالاهایی را در بازار محدود کرده تا قیمت‌ها بالا برود.

قواعد رفتارِ بازار به طور سفت‌وسخت به مورد اجرا گذاشته می‌شدند. در نتیجه هر مشتری که از معامله‌ی نامنصفانه‌ای شکایت داشت می‌توانست دعوی خود را نزد «محتسب» ببرد. محتسب که ناظرِ بازار بود اختیار داشت تا وزنه‌ها و سنجه‌های تاجران را بررسی کند و اگر لازم می‌شد می‌توانست جواز تاجری را ملغی کند. بدین ترتیب، محتسب منادی و نخستین نمونه از نهاد نظارت بر بازار و حمایت از مصرف‌کننده بود.

منعی که پیامبر اسلام بر بهره، همان ربا، اعمال کرد، موضوعِ تحلیل‌های گسترده و فراوان بوده که از حوصله‌ی بحث امروز خارج است. با این حال در منعِ نزول‌خواری—و این مهمی است که اغلب نادیده گرفته شده—پیامبر اسلام میانِ نزول‌خواری از یک‌سو، و تجارتِ منصفانه از سوی دیگر، تمایز قائل شد. این تمایز دلالت بر این دارد که در نظر محمد فعالیت‌های اقتصادی مشروع می‌بودند به شرط آن‌که هم با انصاف همخوان باشند و هم تحصیل سود را برای سرمایه‌گذارانی که ریسک می‌پذیرند، اجازه دهند. این با منعی که پیامبر اسلام بر نزول‌خوای اعمال کرد در تناقض نیست. گذشته از همه‌چیز محمد ابن عبدلله خود نخستین ثروتی را که اندوخت مدیونِ سرمایه‌گذاری‌های خدیجه بود که بعد‌ها همسرش شد؛ همان خدیجه که پس از گرویدن‌ش به اسلام پیشه‌ی خود، یعنی سرمایه‌گذاریِ پرمخاطره را کنار نگذاشت. تاریخ‌‌نگاران متقدمِ عرب چنین گزارش می‌کنند که محمد منابع مالیِ آخرین عملیات نظامی‌ش را که به غزوه‌ی حنین انجامید، استقراض کرده بود و بعدتر بدهی‌ش را به سرمایه‌گذاران‌ش، از طریق غنائم جنگی پرداخت کرد.

محمد بر حق مالکیت زنان صحه گذاشت، و زنان در دورانِ او محق به داشتن مایملک شخصی بودند (که در اروپای همان‌ روزگار هیچ بدیلی نداشت) علاوه بر آن زنان حق داشتند که مستقلا تجارت کنند. برای مثال فاطمه دختر پیامبر اسلام شکایت کرد که می‌بایست سهمی بزرگ‌تر از املاک پدرش ارث ببرد، و بدین ترتیب یکی از نخستین دعاوی حقوقی تاریخ اسلام را اقامه کرد.

اصلاحاتِ پولی

درست همان‌طور که محمد بسیاری از سنت‌های پیش از اسلام را ادامه داد و نیز با موازین تازه وفق‌شان داد، خلفایی که پس از او در مدینه و بعدتر در دمشق ساکن بودند، در وفق‌دهی و حفظ راه و رسم‌های تجاری، همان‌اندازه از خود انعطاف نشان دادند بی‌آن‌که از راست‌ایمانی مذهبی‌شان قربانی آن تغییرات شود. یکی از کلیدی‌ترین عناصرِ تولید ثروت در جوامع نخستین اسلامی، پیدایشِ واحدِ پولِ یگانه بود. نیازِ اصلاحات پولی از آن رو احساس شد که خلفای حاکم در مدینه و دمشق، به اتباعی در سرزمین‌های امپراطوری‌های سابق بیزانس و ایران مالیات می‌بستند. اولیای مسلمانِ امور، به غایت درجه کم‌تعدادتر از اتباع‌شان ‌بودند و نه قدرت انسانی و نه دانشِ نهادیِ مدیریتِ چنان امپراطوریِ وسیعی را نداشتند. با این‌حال در بهره بردن از دانشِ نهادیِ مردم تحت سلطه‌شان زبردست بودند. خلیفه‌ی دوم عمر، مأمورانی را که سابقاً در خدمت امپراطوری بیزانس مشغول به کار بودند به مدینه آورد تا وصول مالیات‌ها را مدیریت کنند. ایشان کاراییِ یک‌جور «حسابداری دفتر کل» را به طبقه‌ی ممتاز مسلمان نشان دادند که به عربی «دیوان» خوانده می‌شد—لغتی که به صورت عمومی برای ساختمان‌هایی به کار برده می‌شد که محلِ اداره‌ی اموری مالیاتی بودند و به شکل douane به زبان فرانسه راه یافت.

پیامبر اسلام در دوران حکومت‌ش در مدینه بودجه‌ی امور شخصی خود را از بودجه‌ی امور امت جدا کرد. جانشینان‌ش هم تفاوت میان این دو را محترم شمردند. خلیفه‌ی دوم، عمر، پسرش را از بابتِ استفاده از عواید مالیاتی برای سرمایه‌گذاری (برای کسب سود) در فعالیت‌های تجاری سرزنش کرد. جانشین‌ش عثمان خشم اتباع‌ش را برانگیخت چرا که با عواید مالیاتی چنان رفتار می‌کرد که گویی درآمد‌های شخصیِ اویند و آن‌ها را میان اعضای خانواده و افراد محبوب‌ش توزیع می‌کرد.

بسیاری از مأمورانی که به خدمت ادارات امور مدنی مسلمانان در آمدند، مسیحی بودند. برای مثال سَنت جانِ دمشقی را می‌توان ذکر کرد که از خانواده‌ای بیزانسی می‌آمد که نسل‌اندرنسل به کار دیوانی مشغول بودند؛ او همچنان که پدران‌ش در خدمت امپراطورها بودند، به خلیفه خدمت می‌کرد. همین کادر دیوانیان دولتی بود که راه‌اندازی واحد یگانه‌ی پول را در سراسرِ دارالاسلام به اجرا در آوردند.

نیاز خلفا به واحد پول یگانه دلایل متعددی داشت. واحد پول در مناطق بیزانسی دینار بود—مسکوکات موروثی که قدمت‌شان به واحد پول روم، دناریوس، باز می‌گشت. در مناطق ایرانی درهم به کار برده می‌شد که از دراخمای یونانی مشتق شده بود. در نتیجه این معضل مبرم حساب‌داری‌‌ بر سر دست بود که می‌بایست حین این‌که مناطق مختلف از واحد‌های مختلف پول استفاده می‌کردند، مالیات‌ها و مخارج دولتی را در دو واحد پول با هم تطبیق می‌دادند. انگیزه‌ی دیگری هم برای ضرب سکه‌‌ای تازه موجود بود بدین ترتیب که واحد بین‌المللی مطلوب در آن دوران بزانت بود، سکه‌ی طلایی که در سایه‌ی حمایت امپراطور بیزانس ضرب می‌شد. حکام مسلمان (که قلمرو پدری‌شان در عربستان از عهدِ عتیق به حفر معدن طلا مشغول بود)‌ می‌بایست از این‌که اتباع‌شان از این واحد پولِ خارجی استفاده می‌کردند، سرافکنده بوده باشند. به علاوه این‌که سکه‌های ضرب شده در قسطنطنیه نماد‌های مسیحی بر خود داشتند، می‌بایست عزت نفس‌شان را آزرده باشد.

ضرب سکه‌های تازه‌ی طلا و رواج یافتن آن‌ها چندین دهه طول کشید. تلاش‌های معاویه در مقام خلیفه، برای به چرخش انداختن سکه‌‌ای تازه در سال‌های دهه‌ی ۶۶۰ میلادی نقش بر آب شد چرا که طعنه‌آمیزانه، اتباعش مطمئن نبودند که بتوان به سکه‌ای که شمایل‌نگاری‌های مسیحی بر خود ندارد اعتماد کرد. جانشین‌ش عبدالملک در سال ۶۹۵ واحد سه‌فلزه‌ی تازه‌ای را به گردش انداخت؛ یعنی که واحدی تشکیل شده از سه پولِ طلا و نقره و مس. طلا را برای ضرب کردن دینار استفاده می‌کردند و نقره را برای ضرب کردن درهم. عبدالملک ضرب سکه‌ی طلا را مخصوص دمشق، محل سکونت‌ش، نگاه داشت اما اجازه داد تا در مناطق دیگر ضرب سکه‌ی نقره و مس اتفاق بیفتد.

اصلاحات عبدالملک نشان‌گر قدرتِ مالیه‌ی اسلامی در اصلاح نهاد‌های از پیش‌موجود و به‌کارگیری‌شان در راه هدف‌های تازه است. نظام واحد پول تازه‌ی مسلمانان سکه‌های اسبق رومیان و یونانیان را با هم می‌آمیخت—دینار و درهم از دناریوس رومی و دراخمای یونانی به‌ جا مانده بودند. استفاده‌کنندگانِ این واحد پول ترغیب می‌شدند که میان بزانت بیزانسی و دینار طلای اسلامی آربیتراژ کنند؛ بزانت چهار و نیم گرم وزن داشت و دینار تازه‌ی اسلامی ۴ و ۲۵ صدم گرم. در نتیجه آن‌ها که بزانت در اختیار داشتند ترغیب می‌شدند که با تبدیل‌ش به دینار، عایدی حاصل کنند.

یکی از ویژگی‌های خاص اقتصادهای بازار تکثیر شدنِ اَشکالی از سازمان‌های داوطلبانه با شخصیت حقوقی است‌ که آحادِ کارگزاران‌‌ش دارای حقوق و وظایفی با تعریف مشخص هستند. دو شکل متمایز از چنین اشکال سازمانی در همان زمان حیات و حکومت پیامبر اسلام در مدینه به وجود آمد: یک شکل سازمانی برای تجارت در قالب «مضاربه»، و دیگری یک شکل سازمانی برای فعالیت‌های خیریه در قالب «وقف».

انباشت سرمایه در دست طبقه‌ی ممتاز مسلمان که در امپراطوری‌ای بزرگ زندگی می‌کردند، در کنارِ گسترشِ رو به بیرونِ مرز‌های دارالاسلام که سبب پیدایش فرصت‌های بیشتر برای تجارت می‌شد، باعث شکل‌گیری ساختارهای تازه‌‌ای برای تشکیلات تجاری شد. حقوق‌دانان و فقهای اسلام می‌بایست با استفسار‌های متعدد مواجه شده باشند، که از ایشان می‌خواست تفسیر کنند چطور می‌توان فعالیت‌های تجاری را به گونه‌ای طرح‌ ریخت که با بینشِ محمد از توزیعِ ریسک و سود هم‌خوان باشد. مالک ابن انس که بنیان‌گذار قدیمی‌ترین مکتبِ حقوق اسلامی بود، چنین تعریفی برای مضاربه—این رایج‌ترین شیوه‌ی مشارکتِ بازرگانی—ارائه می‌دهد:

«روشِ متعارفِ مضاربه‌ی مشروع آن است که مردی از شریک خود پولی بگیرد تا با آن کار کند، بی‌آنکه [در قبالِ زیان] مسئولیتی متوجه او باشد.»

تعیین حدود مسئولیت‌های مدیریتیِ کارگزارانِ مضاربه و تقسیم مقتضیِ سود میان سرمایه‌گذاران و کارگزاران‌ موضوعِ چانه‌زنی میان طرفین چنان معامله‌ای بود. در آن ترتیبات، کارگزاران مضاربه محق بودند در طول شراکت تجاری مبالغ معقولی را برای هزینه‌های شخصی هزینه کنند، اما برای آن هزینه‌ها باید به سرمایه‌گذاران حساب پس می‌دادند. حقوق‌دانان اسلامی احکامی صادر کردند در باب این‌که هزینه‌های شخصی کارگزاران مضاربه چگونه باید در تقسیم سود وارد حساب و کتاب شود. توجه مالک ابن انس به موضوع مدیریتِ بنگاه‌های تجاری بسیار جلوتر از حقوق‌دانان اروپایی هم‌عصرش بود، و همراهِ دیگر حقوق‌دانان مسلمان احکامی برای تنظیم مسئولیت محدود کارگزاران مضاربه به هنگان زیان و تقسیم عواید به هنگام سود صادر کرد.

یکی از دیگر نوآوری‌های حقوق اسلامی پدید آوردن یک ساختار سازمانی بود که همچون مضاربه هدف و شخصیتِ حقوقیِ مشخصی داشت. این مؤسسات با هدفِ بخشش‌های خیریه پدید آمدند و وقف خوانده می‌شدند. محمد پیروان‌ش را ترغیب می‌کرد که خیرات کنند، و احتمال دارد که این از «صدقه»—که یک سنت یهودی است—الهام گرفته شده بود. شخص پیامبر اسلام بیشتر دارایی‌‌اش را بعد از مرگ برای مقاصد خیریه به جا گذاشت.

نسخه‌ی اسلامیِ خیرات، که «زکات» خوانده می‌شد، به یکی از کلیدی‌ترین وجوهِ مشارکت‌های دولتی/خصوصی (public/private partnership) منجر شد که هدف تأمین کالاهای عمومی را در کشور‌های اسلامی برآورده می‌کرد. بدین ترتیب وقف اموال برای امور خیریه که طیف گسترده‌ای از مقاصد خیریه را پوشش دهد، به یکی از جنبه‌های مسلمِ زندگیِ اسلامی بدل شد. به رغم آ‌ن‌که اعاناتِ خیریه در عربستانِ پیش از اسلام وجود داشت، اما «وقف» یک نوآوری سازمانی‌ِ تازه‌ بود.

اعتبار میراثِ به‌جا‌مانده از یک متوفی به مثابه وقف جهت امور خیریه مستلزم این بود که ارث مربوطه معیار‌های مشخصی را اجابت کند؛ یعنی که فسخ‌ناپذیر باشد و همیشگی. به علاوه، وقف می‌بایست یک سازوکار برای کنترل و نظارت تشکیلاتی می‌داشت تا در مقابل سوءاستفاده‌های مدیریت اجرایی محافظت شود. نخست آن‌که وقف را باید یک کارگزارِ منتصب مدیریت می‌کرد که «متولی» خوانده می‌شد. ثانیاً دعوی‌های جبران خسارت، در مواردی که بدکاریِ مدیریتی اتفاق می‌افتاد، می‌بایست به حضور «قاضی» برده می‌شد، که داوری بی‌طرف و مستقل بود.

اثرات اسلام در اروپا

بازرگانان اروپایی آزاد بودند تا در دارالاسلام سفر کنند. از این رو، می‌توانستند مستقیماً شناختی از راه‌ورسمِ تجارت در مناطق مختلف قلمروی اسلامی کسب کنند. بسیاری اروپاییان دیگر نیز وقتی در نتیجه‌ی جنگ‌های صلیبی در سرزمین‌های با جمعیت عمدتاً مسلمان سکنا گزیدند، درباره‌ی نهاد‌های اسلامی چیز‌هایی آموختند. دو سازمانی که در سرزمین‌های جنگ‌های صلیبی حضور چشم‌گیر داشتند و دانشِ بسیاری از رسومات اسلامی کسب کردند همانا فرقه‌ی راهبان فرانسیسکن (Franciscan Friars) و شوالیه‌های معبد (Knights Templar) بودند. در سیسیلِ قرن سیزدهم، امپراطور فردریک دوم محققان و مشاوران مسلمان بسیاری را در دربارش در پالرمو به خدمت گرفت. چنین برخورد‌هایی به مجرایی برای انتقالِ دانش به اروپا تبدیل شدند.

تاریخ‌‌نگاران علمِ حقوق اشاره کرده‌اند که نخستین تراست‌ها که در انگلستانِ قرن دوازدهم برپا شد، از بسیاری وجوه با نهادِ اسلامی وقف تطابق داشت. جمهوری‌شهر‌های تجاری ایتالیای قرون میانه توانستند سازمان‌های تجاری پدید آوردند که به واسطه‌ی آن‌ها افراد می‌توانستند بدون مشارکت در سفر دریایی تجاری به صرف سرمایه‌گذاری در آن شریک شوند. لغت ایتالیایی برای این بنگاه‌ها کمندا (commenda) بود و ساختارشان شباهت زیادی به ساختارِ مضاربه داشت.

البته قطعاً ممکن است که این نهاد‌ها در اروپا بدون مواجهه‌ی قبلی با نسخه‌های اسلامی‌شان، که از قرن‌ها پیش وجود داشتند، و مستقل از آن‌ها پدیدار شده باشند. اما نکته اینجا است که در روزگار باستان [در جوامع یهودی و مسیحی و یونانی و رومی] هیچ نهادی وجود ندارد، که شباهت میان نهادهای اروپایی کمندا و تراست با آن‌ها با شباهت رونوشت‌گونه‌ میانِ آن نهادها با نهاد‌های اسلامی مضاربه و وقف قابل قیاس باشد. علاوه بر این، موفقیت‌های تجاری شهر‌های قرون وسطایی‌ای چون فلورانس و ونیز و جنوا، و توفیقات شاهزاده‌نشین‌های بازرگان‌محور، با ظهور و صعود بنی‌امیه و بنی‌هاشم در مکه و مدینه شباهت‌های بسیار دارد؛ در هر دو مورد با اجتماعات مدنی در مراکز شهری سروکار داریم که شبکه‌ای بین‌المللی از وصلت‌های تجاریِ غیررسمی میان‌شان برقرار است و به سبب فعالیت‌های بازرگانی مخاطره‌پذیر ثروت‌مندتر شده‌اند. شباهتِ میان اشرافِ ایتالیایی و توانگرانِ عرب عیان است.

نتیجه‌گیری

سرمایه‌داری در یک دروه‌ی تاریخی طولانی تکامل یافته و به مظاهر متنوع بسیاری متکثر شده چنان که نمی‌توانیم یک هسته‌ی به‌کمال‌ شکل‌گرفته‌ را از آن کارکرد‌های اقتصاد‌های بازاری که امروزه «سرمایه‌داری» می‌خوانیم، در واقعیت‌های اقتصادیِ حجازِ قرن هفتم پیدا کنیم. با این‌حال ادعایی که این‌جا مطرح شده چنین است: همچنان که خاستگاه‌های اقتصاد‌های سرمایه‌داری را تا نمونه‌های پیشین‌ش در ایتالیای قرون وسطی ردگیری کرده‌ایم، می‌توان حتی به عقب‌تر رو کرد و هسته‌های آن رویکردِ اقتصادی که جوامع تجاری ایتالیا را شکل داد، در پیش‌آمدگان مسلمان‌شان بجوییم. و این در حالی است که نمی‌توان مثلاً عقب‌تر رفت و گفت راه و رسم یونان باستان یا روم باستان، خاستگاه کاپیتالیسم بوده.

این اظهارات به معنای ردِ فرضِ اینک مقبولِ پیدایشِ خود‌به‌خودی و مستقلِ تحلیل‌گری اقتصادی و رویکرد‌های اقتصادی در اروپا نیست. با این حال مدعا این است که آثار و تاثیرات اقتصاددان عرب، محمد بن عبدالله، بیان‌گرِ دقیق یک رویکرد اقتصادی تماماً-متمایز به سازمان‌دهیِ روابط اجتماعی است، و این که رویکرد وی گشایشِ فصلی تازه بود در تاریخ اندیشه‌ی اقتصادی.

در پایان، نقل قول زیر را [از پیامبر اسلام] می‌آورم که نشان‌گرِ دیدگاه‌های بازاردوستِ بانیِ اسلام است:

«هرآن‌کس که به سیاقی مشروع، تمنایِ زندگی دنیایی و بهره‌مندی از ثروت‌های جهان را دارد، تا خویشتن را از دریوزگی در امان بدارد، یا برای اهل خانه‌اش تأمین معاش کند، او در روز بازپسین با صورتی به تشعشعِ ماهِ کامل در برابر خداوند حاضر خواهد شد.»

این بیانات شاملِ طرح اولیه‌ی یک جامعه‌ی مدنی‌ با محوریت بازار است—حکومت قانون به مثابه قید و بندی بر فعالیت‌های اقتصادی با هدف دفعِ فقر، تأمین معاش برای خانواده و خلق ثروت برای جامعه.