—مترجم: حسین کاظمی یزدی
یادداشت سردبیر: در این نوشتهی کوتاه مت زولیسنکی، فیلسوف لیبرتارین آمریکایی، بحث از مسألهی آلودگی را پیش میکشد تا پرسش دیگری را طرح کند، اینکه جایگاه فلسفی مفهوم «عدمتعرض قهرآمیز» کجا است؟ آیا «اصل بر عدمتعرض قهرآمیز است»؛ یعنی تجاوز قهرآمیز ابتدایی به دیگری مجاز نیست، «مگر» آنکه دلایل کافی برای عدول از عدمتعرض قهرآمیز وجود داشته باشد و اقامه شود، یا اینکه اصلاً چنان «مگر»ی در وجود نیست که بتوان اقامه کرد؟
مثلاً «اصل بر برائت است». اصل برائت بدین معنا است که پیشفرض مجرمیت مردود است، اما به این معنا نیست که هیچکسی مجرم نیست، بلکه به این معنا است که هیچکسی مجرم نیست، «مگر» خلافاش ثابت شود. برائت یک «اصل عام» (presumption) است. در مقابل عدالت یک «اصل مطلق» است. هر انسان موظف است در همهحال با انسانهای دیگر به عدالت رفتار کند و هیچ «مگر» موجهی برای عدول از عدالت در وجود نیست.
حال، در نظر دستهای از لیبرتارینهای آنارشیست جز در مقام دفاع در برابر تعرض قهرآمیز دیگری هیچ «مگر» موجهی برای عدول از اصل عدمتوسل به زور وجود ندارد و عدمتعرض قهرآمیز به دیگری یک «اصل مطلق» است که باید با آن چنان یک آکسیوم یا اصل بدیهی در منطق برخورد کرد، و قواعد رفتار اجتماعی را با استنتاج منطقی از آن آکسیوم استخراج نمود و به آن نتایج پایبندی مطلق داشت؛ برای دستهای دیگر عدمتعرض قهرآمیز صرفاً یک اصل عام بسیار قوی است، برای تنظیم یک زندگی اجتماعی شکوفا و صلحآمیز در دنیای واقعی میان انسانها، و نه یک آکسیوم که از دنیای مجردات و با همهی الزامات منطقی آن پا به زندگی واقعی اجتماعی بگذارد.
آیا از اصل مطلق عدمتعرض (non-aggression principle) ممنوعیت همهی آلودگیها، اعم از آلودگیهای ناشی از صنعت، رانندگی و نور فلاش نتیجه میشود؟
لیبرتارینها بهطور کلی اعتقاد دارند که تعرض به افراد بیگناه به لحاظ اخلاقی نادرست است و استفاده از خشونت تنها برای جلوگیری از تعرض از سوی دیگران مجاز است. از نظر برخی از لیبرتارینهای میانهروتر (یا لیبرالهای کلاسیک)، مثل ریچارد اپستین، هنجار عدمتعرض، یک اصل عام بسیار قوی است؛ ولی در مواردی مشخص و وقتی که دلایل در رد آن سنگینی کند، قابل کنار گذاشتن است. از نظر لیبرتارینهای دیگری مثل آین راند یا موری راثبارد، ممنوعیت تعرض چیزی مطلق (absolute) یا خیلی نزدیک به مطلق است.
وقتی در مورد تجاوز جنسی، دزدی یا بردگی فکر میکنیم، ممنوعیت مطلقِ تعرض خیلی معنیدار میشود. اینکه شما پول مرا بدزدید، تقریباً همیشه کاری نادرست است؛ حتی اگر شما بیش از من به آن نیاز داشته باشید، حتی اگر بدانید که من میخواهم آن پول را در راهی خرج کنم که برای سلامتیام ضرر دارد، یا حتی اگر بخواهید آن پول را به بهترین و سودمندترین سازمان خیریهی دنیا بدهید. دستکم از این حیث، فیلسوف تساویطلب لیبرال، جان رالز با همکار لیبرتاریناش، رابرت نوزیک، همنظر است:
هر کسی، بر اساس عدالت، حریمی دارد که حتی رفاه جامعه، بهطور کلی، هم نمیتواند آن را پایمال کند. به همین دلیل، عدالت منکر این مسئله است که یک خیر بزرگتر که میان برخی افراد مشترک است، میتواند ستاندن آزادی را از برخی دیگر توجیه کند. براین اساس تحمیل ازخودگذشتگیِ اجباری بر تعداد اندکی از افراد به این دلیل که کفهی منفعتی که نصیب دیگران میکند سنگینتر است، توجیه ندارد. (راولز، نظریهی عدالت، ص۳)
تا اینجا همهچیز خوب بوده است. وقتی پای آن شاهراههای اصلی به میان میآید که تعرض به یکدیگر را آن معبر آن انجام میدهیم، ظاهراً ممنوعیت مطلق تعرض در اندیشهی لیبرتارینها امری متقاعدکننده بهنظر میرسد.
اما حساب راهباریکهها چیست؟ فرض کنید من به شما تعرض فیزیکی میکنم؛ اما نه با ضربه زدن به سرتان با یک چوب، بلکه با فوت کردن دود سیگار در صورتتان. فوت کردن دود سیگار، مثل ضربه زدن با چوب، تجاوزی فیزیکی به بدن شماست؛ و اتفاقاً تجاوزی آسیبرسان هم هست. البته شاید آسیبش به اندازهی آسیبی که ضربهی چوب ایجاد میکند، بیدرنگ نباشد؛ ولی تفاوت تنها در درجهی آسیب است نه در نوع. سرقت یک سکهی پنج سنتی از قلکام به اندازهی سرقت صد دلار، یک دزدی به حساب میآید و تجاوزی به حقوق من است. بنابراین، اگر تعرض مطلقاً ممنوع باشد، بهنظر منطقی میآید که نیرویی ما را نه تنها از تعرضهای بزرگی مانند ضرب و جرح یا سرقتهای بزرگ، که از تعرضهای کوچکی مثل فوت کردن دود سیگار منع کند.
تعداد کمی از لیبرتارینها به تمام دلالتهایِ این مسأله پرداختهاند. یکی از اولین تلاشها در این زمینه در اثر عامهپسند موری روتبارد، «برای یک آزادی جدید»، به چشم میخورد. فصل سیزده این کتاب شامل بحثی مفصل در مورد مسئلهی آلودگی محیط زیست است؛ روتبارد در اینجا میگوید که آلودگی صنعتی نوعی تعرض است و بنا بر اصل اولیهی آزادیخواهی ممنوع است.
مسئلهی عمده در مورد آلودگی هوا این است که آلایندهها آلودگیهایی ناخواسته و ناطلبیده—از دود گرفته تا گرد و غبار اتمی و اکسید گوگرد—به هوا و ریهی قربانیان بیگناه و همچنین داراییهایِ مادی آنها میفرستند. چنین کاری که به اشخاص یا داراییهای آنها آسیب میرساند، تجاوزی به مالکیتِ خصوصیِ قربانیان است. بنابراین، آلودگی هوا، به اندازهی سوزاندن داراییهای یک فرد یا رساندن آسیب فیزیکی به او، نوعی تعرض است. آلودگی هوایی که به دیگران آسیب برساند، تعرض محض است.
البته آلودگی صنعتی فراوردهی فرعی فعالیت مولدِ اقتصادی است. اما روتبارد در برابر استدلال مکتب شیکاگو مبنی بر اینکه آلودگی میتواند با نوعی تجزیه و تحلیل سود و زیان توجیه شود، میشورد و مینویسد چنین استدلالهایی «به اندازهی این بحثِ پیش از جنگ داخلی قابل سرزنش است که استدلال میکردند لغو بردهداری بر هزینههای کاشت پنبه میافزاید.» از نظر روتبارد مسائل اصلِ اولیهی اخلاقی بر ملاحظات پراگماتیک صرف، مقدم است. اگر جلوگیری از تعرض اقتصاد را عقب میاندازد، پس باید چنین شود. این عقبماندگی هزینهی احترام به حقوق بشر است.
ولی در حالی که تلاش روتبارد برای گلاویز شدن با مسئلهی آلودگی با دفاع از اصول، قابل تقدیر است، او ظاهراً بهطور کامل به دلالتهای رادیکالِ استدلال خودش پی نبرده است. اگر آلودگی هوا تعرض است، چون «آلودگیهای ناخواسته و ناطلبیده را به ریههای قربانیان بیگناه میفرستد»، آنگاه آیا نمیتوان در مورد بازهی وسیعی از فعالیتهای غیرصنعتی و صرفاً شخصی نیز چنین حرفی زد؟ مگر وقتی با ماشین به سر کار میروم، آلودگیهای ناخواستهای به ریهی مردم نمیفرستم؟ یا مگر وقتی در حیاط خانهام آتش روشن میکنم، دودی ناخواسته به هوایی که شما تنفس میکنید، نمیفرستم؟
دیوید فریدمن، در یادداشتی که برای چاپ دوم کتابِ «دمودستگاهِآزادی» خود نوشته است، به دلالتهایی اشاره میکند که روتبارد از آن غافل بود. اگر تعرض مطلقاً ممنوع باشد، بنابراین، فرستادن مادهای خاص به ریهی شما، تنها شکل آن نخواهد بود. فرستادن تصاویر به بازهی دیدتان هم باید نوعی تعرض به حساب بیاید. وقتی تصاویر با پرتوهای لیزری هزارمیلیون واتی وارد چشم شما میشوند، دیگر نمیتوان آن را نوعی تعرض ندانست.
اما اگر شدت این پرتو را، مثلا تا حد یک نو فلاش عکاسی، کم کنیم چه؟ اگر شما در کنترل زمین خود حقی مطلق داشته باشید، پس شدت پرتوی لیزری نباید اهمیت داشته باشد. هیچکس حق ندارد بدون اجازهی شما از داراییهایتان استفاده کند، پس کاملاً به خودتان بستگی دارد که تصمیم بگیرید که هر نوع تجاوزی را تحمل کنید یا نه.
این نکتهی آخر ضربهای خاص به استدلال افرادی مانند روتبارد وارد میکند—افرادی که ۱) ممنوعیت مطلق تعرض را با ۲) نظریهای کاملاً ذهنی از ارزش تلفیق کردهاند. روتبارد بعدها در مقالهای در مورد آلودگی ادعا میکند که بمباران دائمی امواج رادیویی بر ما، تجاوزی به حقوق ما نیست؛ زیرا امواج رادیویی نامرئی هستند و ضرری ندارند و بنابراین «خللی در استفادهی صاحب دارایی یا لذت بردن او از داراییاش وارد نمیکنند.»
اما، اولاً این پاسخ مشکل بیشتر آلودگیهای نوری، صوتی و هوایی را تخفیف نمیدهد، آلودگیهایی که بیشترشان را میتوان حس کرد و مزاحم لذت بردنمان از داراییهایمان میشود. دوم اینکه، که مسألهی جدیتری هم هست، بهنظر روتبارد به غیر از خود مالک دارایی، چه کسی قدرت تشخیص دادن اختلال در لذت بردن از دارایی او را دارد؟ اگر مالک دارایی بخواهد از شر تجاوز امواج رادیویی راحت شود، خواه به این دلیل که هراس دارد که آن امواج باعث سرطان میشود—درست یا غلط—خواه به این دلیل که بخواهد از آن قسمتی از داراییاش استفاده کند که آن امواج تسخیر کردهاند، آیا یک ذهنیانگاری[۱] مثل روتبارد میتواند به او بگوید که او واقعاً آسیبی نمیبیند؟
بنابراین، ظاهراً اجرای همیشگی اصل مطلق عدمتعرضِ روتبارد نیازمند ممنوعیت همهی اشکال آلودگی ناخواسته است. اما ممنوعیت همهی آلودگیهای ناخواسته ظاهراً به معنی پایان بیشتر اشکال تولید صنعتی، پایان رانندگی، پایان آتش درست کردن، پایان مخابرات رادیویی و به دیگر سخن پایان زندگی، آنگونه که ما میشناسیم، است. بنابراین، شاید یکدستترین شکل لیبرتارینیسم روتباردی نوعی بومشناسی بسیار بسیار عمیق است. البته این همان نتیجهای نیست که روتبارد خود به آن رسیده بود. همچنین لیبرتارینهایی که پایشان را جای پای او گذاشتهاند هم به چنین نتیجهای نرسیدهاند. به نظر من، دیود فریدمن و فیلسوفان معاصری مانند پیتر ریلتون و دیوید سوبل که به این مسئله پرداختهاند، به نتیجهای منطقیتر رسیدهاند؛ و آن نتیجه این است که باید مطلقگرایی روتبارد در اصل عدم تعرض را رد کنیم.