—مترجم: محسن محمودی
یادداشت سردبیر: گزیدهی زیر قطعهای از بخشِ ششم «نظریهی عواطف اخلاقی» آدام اسمیت است که «در بابِ سرشتِ فضیلت» نام دارد.
در مقابل، انسانِ سیستمی در خودرأییِ پرغرورش بس زیرک است؛ و اغلب بسیار مفتونِ زیباییِ ادعایی طرحِ ایدهآلِ خویش از حکومت؛ طرحی که نمیتواند کوچکترین انحرافی از هر بخش آن را تاب آورد. او بی اعتنا به منافع بزرگ یا جانبداریهای قویای که ممکن است با طرح او ناسازی کند، به پیادهسازی کامل و بیکمکاست طرح خود ادامه میدهد. بهنظر میرسد تصور میکند که میتواند اعضای مختلف جامعهای بزرگ را با همان سهولتی سامان دهد که دست مهرههای مختلفِ تختهی شطرنج را مرتب میکند. او متوجه نیست که مهرههای روی صفحهی شطرنج هیچ قانون حرکتی ندارند، جز آنچه دست به آنها تحمیل میکند؛ اما این امر، در صفحهی شطرنجِ بزرگ جامعهی انسانی، که هر مهرهی منفرد قوانین حرکت مخصوص به خودش را دارد، کاملاً متفاوت از آن چیزی است که قانونگذار تصمیم میگیرد بر آنها اعمال کند. اگر آن قوانین حرکت بر هم تطابق یافته و در یک جهت حرکت کنند، بازی جامعه انسانی به راحتی و با هماهنگی پیش میرود و بسیار محتمل است که جامعه سعادتمند و کامیاب شود. اگر این قوانین متداخل یا متفاوت باشند، بازی به طرز نکبتباری پیش میرود و جامعه لاجرم همیشه در بالاترین میزانِ بینظمی خواهد بود.