—مترجم: مانی قائممقامی
متن زیر گزیدهای است از کتاب «قدرت افسون: شوق و هنر اقناع بصری»
این حقیقتی آشکار است: هر دختر کوچکی رؤیای پرنسسشدن دارد. (جستجوی عبارت پرنسس در گوگل ۸۲۱ هزار نتیجه خواهد داشت.) قدرت این کهنالگو سابقهای طولانیتر از ماشین بازاریابی دیزنی دارد و بدون شک از آن بیشتر دوام خواهد آورد، زیرا فرو رفتن در نقش پرنسس دو نوید در خود دارد که تا ابد مسحورکننده و جذابند: اینکه خاص هستید و اینکه زندگی میتواند شگفتانگیز و باشکوه باشد. این نویدها هستهی عاطفی پایدار افسون پرنسس هستند. اما معنای دقیق آنها بهنسبت مخاطب و شرایط تغییر میکند.
با اینکه زمانی بیشتر جذبهی این کهنالگو از ثروت و جایگاه سلطنتهای واقعی نشأت میگرفت، تا اواخر قرن بیستم این کهنالگوی پرنسس بود که به سلطنتهای واقعی، با تمام وهم و فریبی که در خود دارد، افسون و جذبه میبخشید. دایانا اسپنسر [پرنسس دایانا] جوان که با رمانهای عاشقانهی باربارا کارتلند بزرگ شده بود، برای دوستی از رویایش گفته بود که ازدواج با پرنس چارلز «میتواند هیجانانگیز باشد. مثل [ازدواج] آن بولین [با هنری هشتم] یا گونهوییر! [با آرتور شاه]» (سرنوشت این دو ملکهی افسانهای این واکنش را به دنبال داشت، «وای امیدوارم اینطور نشود!») وقتی که دایانا با پرنس چارلز ازدواج کرد، خیالپردازیهایش دربارهی پرنسس بودن را در لباس عروسی معروفش جان داد. تینا براون، زندگینامهنویس دایانا، مینویسد: «او عروسی پریوار برای پدر و پرنسِ جوان خواهد بود. آن موجهای سفید و و چینهای عاجیرنگ او را از رنجهای اکنون به آیندهی عشقی مسلم خواهد رساند.»
در سالهای بعد از دایانا، کهنالگوی پرنسس حتی بیش از پیش از امتیازهای سلطنت واقعی جدا شد. وقتی که لیلا، دختر سوپر مدل معروف، کیت ماس، که در آن زمان چهار ساله بود، با پرنسسهای واقعی، بئاتریس و یوجین، روبهرو شد، چندان از این دیدار به هیجان نیامد. او پرسید «اگر شما پرنسس هستید پس چرا تاج و لباس صورتیرنگ ندارید؟» با در نظر گرفتن پرنسس مطلوبِ جدید عامه، افسون اندکِ کیت میدلتون، که اینک دوشس کمبریج است، در وقار، سرحالی، جذابیت، و سبک لباسپوشیدنِ شخصی بیعیبونقصش نهفته است. ازدواج او با پرنس ویلیام تنها صرفاً مسبب شهرتش بود، و نه هیچ خیالپردازی. طرفدارانش بیشتر طالب موهای زیبا و فوقالعادهاش هستند تا جایگاه سلطنتیاش. او میتوانست جدیدترین هنرپیشه معصومی باشد که مردم دوستش دارند.
همانطور که تحتتأثیر قرار نگرفتن لیلای خردسال نشان میدهد، افسون پرنسس تاحدزیادی به خیالپردازیای کودکانه تقلیل یافته است. این کهنالگو بازنمون گونهی زنانهی جذابیتی است که مایکل چابون، در رمان ماجراهای شگفت شوالیه و کلی، به ابرقهرمانهایش نسبت میدهد. پرنسسها هم واجدِ آن «ولع قدرت و سلیقهی لباس پوشیدنِ پر زرقوبرق طبقهی مردم ضعیف هستند که هیچ مجالی را برای اینکه خودشان را پیرایند و بیارایند از دست نمیدهند.» در نظرِ برخی دختران جوان، رفتن در نقش پرنسس، در واقع، صرفاً صحنهای است پیش از بازی کردن نقش ابرقهرمان. پرنسس هم مانند ابرقهرمان هویت، سرنوشت و لباسی خاص دارد. پرنسس دختری معمولی نیست.
اما در میان شهرنشینان فرهیختهی امروز، افسون پرنسس چیزی مشکوک است. مادران پسافمینیستِ دختران کوچک مسحورِ الگویِ پرنسس، نگران آنند که این کهنالگو به کودکانشان میآموزد، بهجای آنکه به خود متکی باشند و با استقلال عمل کنند، زیبا و درمانده باشند، و منتظر آمدن شاهزادهای باشند که نجاتشان دهد. وبلاگنویس فمینیست، مارینا دلوِکیو، مادر سه دختربچهی سه سالهی پرنسسدوست، میگوید: «نمیخواهم دخترم پرنسس باشد؛ نمیخواهم دخترونه یا خنگ باشد، یا هر چیز دیگری که به بتپرستی پرنسس مربوط میشود. بلکه میخواهم قوی و باهوش باشد، آتشینمزاج و بهخودمطمئن.»
ساشا براون-وْرشامِ وبلاگنویس، که مادر دمویمزاج دیگری است، میگوید: «فرهنگ پرنسس هر آن چیزی است که خود میپرورید.» کهنالگوی پرنسس گونههای مختلف دارد—و این یکی از دلایل قدرت و دوام آن است. پرنسسهای مشهور، از سیندرلای خانهدار تا سنای جنگجوی، از پنهلوپهی وفادار باهوش تا هلن زیبای شهرآشوب، از پرنسس لیای خشمناک تا بازتولیدهای سینمایی الیزابت تودور، را در برمیگیرند. فیلم سفیدبرفی و شکارچی (۲۰۱۲) قهرمان زن خود را رهبر شورشیای خوشقلب و نسبتاً سادهدل تصویر میکند. واندر وومَن همزمان ابرقهرمان است و هم پرنسس.
سوای احساس خاص بودن، معنای رؤیای پرنسس بودن تا حدزیادی به کسی که چنین رؤیایی میبیند بستگی دارد. کسی در کامنتِ یادداشتی در یک وبلاگ نوشته بود: «یادم هست وقتی که بچه بودم، من و بهترین دوستم شبیه پرنسسها لباس میپوشیدیم، در نمایشی که بازی میکردیم همیشه آدمبدهایی ما را میدزدیدند، و مجبور بودیم برای فرار از ورزشهای رزمی خفن و هنر شمشیربازیمان استفاده کنیم. با همان لباسهای خوشگل و پرنسسوارمان.»