آزادی

دو گونه آزادی؛ آزادی مرتضی و آزادی موسی

طرح آزادی منفی٬ برای ترسیم جامعه‌ی آزادِ ایده‌آلِ آزادی‌خواهان می‌تواند گمراه‌کننده باشد. گرچه آزادی‌خواهان حاضرند (بلکه هم باید باشند) از منافع عمل‌گرایانه‌ی آزادی دفاع کنند٬ لیکن اکثر آزادی‌خواهان بر این باورند که جامعه‌ی آزاد نهایتاً باید بر بنیانی اخلاقی بنا شود—احترامی مثبت به خودفرمایی عقلانی-وجدانی فرد انسان. به طور خلاصه، آزادی از هر دو وجه مثبت و منفی برخوردار است.

آزادی و علم

به گمان من، به جای آنکه دو مقوله‌ی متمایز و مشخص از دو نگرش مقید و نامقید (یا تراژیک و اوتوپیایی) در باب طبیعت انسان وجود داشته باشد، تنها یک نگرش با درجات متفاوت وجود دارد. بیایید این نگرش را «نگرش واقع‌گرایانه» بنامیم. اگر شما باور دارید که طبیعت انسان در تمام جهات—اخلاقی، فیزیکی و عقلانی‌—«تا حدی» مقید است، آنگاه به نگرش واقع‌گرایانه درباره‌ی طبیعت انسان معتقد اید.

در بابِ جامعه و تمدن

پِین در این گزیده از بخش دوم «حقوق بشر» (۹۲-۱۷۹۱) به مبحث «عقل همگانی: تمایز جامعه و دولت» می‌پردازد. او می‌گوید نظمی که در جامعه بشری به صورت طبیعی مشاهده می‌شود، مصنوعِ دولت نیست. «این نظم قبل از دولت وجود داشته و اگر ساختارِ صوریِ دولت از بین برود باز هم وجود خواهد داشت». نیاز به همکاری در اقتصاد غیردستوری، افراد را وامی‌دارد برای زندگی با هم از قواعدی پیروی کنند. پین به تداوم «نظم و هماهنگی» در جوامع کوچک‌ آمریکا در دوره‌ای که دولت بریتانیا از بین رفت، اشاره می‌کند. برخلاف فیلسوفان اجتماعی روشنگریِ اسکاتلندی، پین نظریه مربوط به هماهنگی طبیعی در جامعه را به نظریه‌ی عدالت پیوند می‌زند. او می‌گوید نه تنها همه‌ی دولت‌های موجود به حقوق فردی تجاوز می‌کنند، بلکه وجود این دولت‌ها برای ایجاد نظم اجتماعی نیز ضرورتی ندارد.

در مخالفت با مداخله‌گری دولت

هدف این مقاله اثبات صحت یک اصل بسیار ساده ‌است، اصلی که منحصراً به نحوه‌ی استفاده از ابزار زور و اجبار توسط جامعه در مقابل فرد مربوط می‌شود؛ خواه این زور و اجبار با توسل به خشونت فیزیکی در قالب وضع مجازات‌های قانونی صورت بگیرد، خواه با توسل به اجبار اخلاقی آرای عمومی. آن اصل از این قرار است که تنها هدفی که نوع بشر چه منفرداً و چه جمعاً می‌تواند، با استناد به آن، دخالتش در آزادی عمل هر عده‌ی متصور دیگری از نوع بشر را توجیه کند، دفاع از خود (صیانت ذات) است. [به سخن دیگر،] اصل این است که تنها مقصودی که برای رسیدن به آن، قدرت می‌تواند، به حق، بر هر تعداد عضو یک مجموعه انسانی متمدن، بر خلاف میل‌شان، اعمال شود، جلوگیری از آسیب به دیگران است [و لاغیر]. منفعت خودِ فرد، چه مادی و چه اخلاقی، توجیه کافی [برای اعمال زور علیه فرد توسط جامعه] نیست. …

آزادی‌اصل‌باوری به منزله‌ی میانه‌گرایی رادیکال

رد و طرد دسته‌بندی چپ و راست از مشخصه‌های اصلی اندیشۀ اصالت آزادی است. آزادی‌اصل‌باوری ایدئولوژی‌ای است که استفاده از قدرت سیاسی را به پرسش می‌گیرد. آزادی‌اصل‌باوری به جای این که سیاست را دخالت دولت در این حوزه یا در آن حوزه ببیند، سیاست را در ذات به منزله‌ی کشمکشی بین حاکمیت فرد و حاکمیت دولت می‌بیند. آزادی‌اصل‌باوران درس تاریخی لرد آکتون را سخت جدی می‌گیرند که «قدرت متمایل به فساد است و قدرت مطلق مطلقاً فسادآور است.» وقتی هر یک از طرفین طیف چپ و راست مدافع اعمال قدرت قاهره‌ی دولت بر حوزه‌‌ی خاصی از فعالیت‌ها یا گروه خاصی از انسان‌ها است، آزادی‌اصل‌باوری نمی‌تواند در این طیف جای بگیرد، زیرا اساساً با این قوه‌ی قاهره است که در مقابله است.

ریشه‌های تاریخی آزادی‌خواهی | بخش نخست

جای تعجب نیست که فلسفه‌ی قدرت همواره برای آنان که در مسند قدرت بوده‌اند جذاب‌تر نموده. روی آن نام‌های زیادی گذاشته‌اند و دفاعیات هریک از این نظام‌ها آنقدری با بعدی فرق داشته که باعث شود شباهت‌های اساسیِ بین آن‌ها به چشم نیاید. فلسفه‌ی آزادی نیز نام‌های مختلفی داشته، ولی طرفداران‌اش همواره به ریسمان مشترکی چنگ زده‌اند ممزوج از فردگرایی، باور به بضاعت افراد عادی برای اتخاذ تصمیمات عاقلانه راجع به زندگی خودشان، و مقابله با آن‌هایی که برای بدست آوردن آن‌چه می‌خواهند به زور متوسل می‌شوند.

حقوق و مسئولیت‌های زنان

تفحص در حقوق بردگان من را به درک بهتری از حقوق خودم رسانده است. متوجه شده‌ام که مبارزه‌ علیه برده‌داری در سرزمین ما مدرسه‌ی‌ عالی اخلاقیات است—مدرسه‌ای که در آن حقوق بشر در مقایسه با هر جای دیگری کامل‌تر بررسی و بهتر درک می‌شود. اینجا یک اصل بنیادین مهم، در اولویت قرار می‌گیرد و روشن می‌شود و از این نور مرکزی اشعه‌های بی شماری به پیرامون می‌تابد. ابنا بشرحقوق‌ای دارند ، چون موجوداتی هستند با جزئی معنوی‌. حقوق همه‌ی انسان‌ها برخاسته از ذات معنوی آنها‌ست.

نجات روح لیبرالیسم کلاسیک

رشته دانشگاهی اقتصاد به گونه‌ای که در قرن بیستم تدریس و ترویج شده است مطمئناً در ایجاد این خسارت‌ها سهمی شایسته دارد. به جای آنکه اجازه دهیم تا مطالعۀ اقتصاد به ما جسارت و هیجان خالص روشنگرانه عرضه کند، اقتصاد را تبدیل به یک علم پیچیده ریاضی و تجربی کرده ایم. این روند تنها تا اندازه‌ای در دهه‌های جنگ سرد خنثی شد، زمانی که چالش بی‌وقفۀ کمونیسم برای لیبرال‌هایی همچون هایک و بخش کوچکی از همراهان‌اش انگیزه‌هایی ایجاد کرده بود. اما از آن به بعد این رشته تبدیل به حل جدول کلمات متقاطع شد.

آینده‌ی حکومت‌داری در عصر اطلاعات

هرچند هنوز روی این کره‌ی خاکی کارخانه‌هایی وجود دارد، اما دیگر دوران [انقلاب] صنعتی به پایان رسیده است. هرچند هنوز میوه‌های عقل ستایش می‌شوند، اما دیگر عصر عقل به پایان رسیده است. ما دیگر مدرن و حتی پست‌مدرن نیستیم؛ ما در آستانه‌ی چیز دیگری هستیم. بیشتر گمانه‌زنی‌های ما در مورد سرنوشت آینده، برای آیندگان‌مان احمقانه‌ به نظر خواهد رسید. اما ما از یک چیز اطمینان کامل داریم: تغییری بزرگ و سریع در حال رخ دادن است. منشأ بیشتر این دگرگونی‌ها فن‌آوری دیجیتال است.

مرا به حال خود رها مکن

برای من یکی از متقاعدکننده‌ترین استدلا‌ل‌ها در دفاع از آزادی آن است که آزادی ما را قادر می‌سازد تا راه‌های تازه‌ی خلاقانه و موثرتری برای کمک به یکدیگر و مراقبت از یکدیگر کشف کنیم. مشکل برنامه‌های خدمات رفاه اجتماعی دولتی در نادرستی نیت کمک‌رسانی به نیازمندان نیست؛ بلکه در این است که وسیله‌ای که انتخاب شده است برای هدف مزبور نامناسب است. این قبیل برنامه‌ها به طور ذاتی غیرشخصی، ماشینی و دیوان‌سالارپرور هستند. در نتیجه این برنامه‌ها قهراً به آن سو می‌روند که به‌ناچار تبدیل به محملِ کسانی ‌شوند که برنامه‌ها را اجرا می‌کنند…