هگل سم است! مصاحبه با استیون هیکس
س. در کشور ما، ایران، نوعی موج هگلیگرایی به راه افتاده. نویسندگان و پژوهشگران با گرایشهای سیاسی و فکری مختلف به دنبال نوشتن و یا ترجمهی آثار جدید دربارهی هگل هستند، با این تصور که فلسفهی هگل یکی از راههای مهم فهم درست مدرنیته است، و زمینهساز بهرهبرداری مؤثرتر از دستاوردهای آن. به نظر شما این باور چه اندازه درست است، و آیا فلسفهی هگل اساساً چیزی برای گفتن درباره ی وضعیت کشورهای غیراروپایی دارد؟
ج. آن متفکران جسوری که برای صید بهترین اندیشهها کشتیشان را به دوردستهای اقیانوس میرانند، برای من بسیار تحسینبرانگیز اند. اینکه متفکری اندیشههای فرهنگ خود را در معرض سنجشگری نقادانه بگذارد، و از میانشان تنها آنهایی را برگزیند که عقلاش مستقلاً به صحت آنها حکم میکند، نشانهای است از اینکه او یک روشنفکر و متفکر راستین است. مضاف بر این آمادگی یک متفکر به انتقال اندیشه از فرهنگهای دیگر نیز نشانهای دیگر است از قوت تفکر او.
اما هگل سم است. انسانشناسیاش خامدستانه و هولناک است. هراسآورتر از آن فلسفهاش است. در نظر بیاورید که آراء او بخشی از جهان فلسفی آلمانی در قرن نوزدهم است که برجستگاناش کانت، و هگل و مارکس و نیچه هستند. آری! همهی این فلاسفه بخشی از جهان مدرن هستند، اما با هم یک سنت ضدروشنگری را میسازند که به علم و فنآوری بدگمان است، فردیتستیز است (حتی نیچه)، و ضدلیبرال. همهی ایشان به درجات مختلف در پیریختن بنیانهای فلسفی آن نظامهای اقتدارگرا که در قرن بیستم سر برآوردند، سهم دارند؛ از صورتهای مختلف ملیگرایی اقتدارگرا بگیرید تا سوسیالیسمِ انترناسیونال و ناسیونالسوسیالیسم و فاشیسم. این فلاسفهی ضدروشنگری در مسئولیت قتل دهها میلیون انسان و فلاکت دهها میلیون انسان دیگر شریک جرم اند.
آنچه جهان مدرن را تبدیل به یک موفقیت کرد تعهدش به علم، به فنآوری، به خرد، به فردگرایی، به لیبرالیسم اقتصادی و اجتماعی، و به سیاست دموکراتیک-جمهوریخواهانه است. و همهی اینها در فلسفهی پیشا-هگلی و ضد-هگلی ریشه دارند.
از این رو، توصیهی من به آن متفکران ایرانی که میخواهند مدرنیته را فهم کنند و آن را با وضعیت ایران همساز کنند این است که اول سراغ فیلسوفان انگلیسی و اسکاتلندی قرن هفدهم و هجدم بروید و همچنین آن فلاسفهی فرانسوی سنت روشنگری که از پی ایشان آمدند. البته این فلسفهها بیعیبونقص نیستند، و نسل ما در پروژهی نو-روشنگری (neo-Enlightenment) هنوز در حال توسعه و بهبود آنها است. اما این فلسفهها بودند که به رغم همهی ضعفهایشان موفقیتهای جهان مدرن را ممکن ساختند. بنابراین، از اینها است که باید آغاز کرد.