گذشته‌ها گذشته؛ آب رفته به جوی باز نمی‌گردد

— مترجم: سینا قنبری

330 231استیون هورویتزگذشته‌ها گذشته

اقتصاددان برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ، جیمز بوکنن، شیفته‌ی این گفته است که «انتقال ایده‌های بیگانه به ذهن‌های بی‌میل نیاز به تکرار مکرّر دارد.» این جمله‌ی قصار مسلما صحیح است. بسیاری از ایده‌های پایه در علم اقتصاد پیش از اینکه مردم به طور کامل آنها و اهمیت‌شان را درک کنند، نیاز به چندین نوبت توضیح و ارائه‌ی کاربردهای متعدد دارند. موردی که امروز می‌خواهم بر روی آن تمرکز کنم، مفهومی اقتصادی از هزینه است که با تعبیر آبِ‌رفته‌به‌جوی می‌توان آن را فهمید. بعد از ارائه‌ی این مفهوم به مغالطه‌ی مربوط به آن می‌پردازم.

درک این مفهوم از هزینه‌ نیازمند این است که در وهله‌ی اول یک شخص متوجه باشد که در تفکر اقتصادی، چیزی که در تصمیم‌گیری اهمیت دارد مقوله‌ای به نام «عمل بر اساس منطق یکی-‌بیشتر-یا-یکی-‌کمتر» است. آنچه موضوع انتخاب ما قرار می‌گیرد «یکی‌بیشتر» از هر چیزی است—همیشه آن «یک قدم بعدی»، به جلو یا به عقب، انتخاب پیش روی‌ ما است. زمانی که ارزیابی می‌کنیم تصمیمی ارزش اتخاذ را دارد یا نه، روش تفکر اقتصادی به ما می‌گوید مزایای اضافی ناشی از آن تصمیم را با هزینه‌های اضافی که همان تصمیم در پی دارد، مقایسه کنیم. این روش تفکر به اینجا ختم می‌شود: «آن یک قدم آخر را به‌گونه‌ای بردار که بیشترین سود خالص اضافی را همراه می‌آورد.»

منظور اقتصاددان‌ها از عمل بر اساس منطق یکی-‌بیشتر-یا-یکی‌-کمتر تمرکز بر فواید و هزینه‌های اضافی است که آن انتخاب خاص به همراه می‌آورد. برای جلوگیری از برخاستن یک اعتراض معمول اشاره می‌کنم که فایده یا هزینه بودن برای هر تصمیم‌گیرنده متفاوت است. ممکن است شما و من در شرایط یکسان باشیم ولی هزینه‌ها و فواید را متفاوت ارزیابی کنیم و در نتیجه تصمیم‌های متفاوتی بگیریم. اقتصاد در مورد این‌که هر مورد فایده است یا هزینه چیزی نمی‌گوید، بلکه می‌گوید فایده و هزینه را هرگونه که ارزیابی کنیم، باید بر روی فایده و هزینه‌ی اضافی همان یک واحد بیشتر از هر چیزی تمرکز کنیم که در معرض انتخاب ما هست و تصمیم را به‌گونه‌ای بگیریم که انتخاب آن یکی بیشتر، بیشترین فایده‌ی خالص را به ارمغان بیاورد.

نامربوط به تصمیم بعدی
نکته‌ای که ذکر کردیم یکی از معانی‌اش این است که هزینه‌هایی که در گذشته متحمل شده ایم و با هیچ‌کدام از انتخاب‌هایی که همینک پیش رو داریم تغییر نخواهد کرد، آب رفته به جوی است، و به تصمیم‌‌گیری امروز ما نامرتبط، و از این‌رو تصمیم‌گیریِ کنونی ما باید بالکل فارغ از آن‌ها گرفته شود. ما این هزینه‌ها را همان آبِ‌رفته‌به‌جوی می‌‌خوانیم: انتخاب‌های گذشته قابلِ‌بازگشت نیست و مصرف منابع در گذشته، به هر شکلی که انجام شده، بخشی از تاریخ است و غیرقابل بازیابی. آبِ‌رفته‌به‌جوی نباید در تصمیمی که اینک پیش‌روی ما است تاثیر بگذارد؛ فقط هزینه‌‌ی آن یک واحد بیشتر از هر چیزی که همینک موضوع انتخاب ما است، اهمیت دارد. در هر صورت نمی‌توانیم این حقیقت را عوض کنیم که درگذشته منابعی آن‌گونه مصرف شده‌اند که شده اند.

عقل حسابگرِ هرروزه‌ ایده‌ی نامربوط بودن آبِ‌رفته‌به‌جوی را به‌خوبی درک می‌کند. برای مثال، بازیکنان خوب پوکر زمانی که می‌گویند «بعد پول بد، پول خوب را دور نریزید» ایده را به خوبی درک کرده‌اند. گاهی اوقات بازیکنان تازه‌کار با خود فکر می‌کنند «خب، تا حالا پنج دلار توی این دست پول از دست داده ام، بهتر است تا ته‌اش بروم و ببینم چه می‌شود.» بازیکنان خوب پوکر می‌دانند این طرز تفکر غلط است: چیزی که اهمیت دارد این است که دست‌تان ارزش شرط بعدی را دارد یا ندارد. اینکه تا حالا پنج دلار در شرط باخته‌اید، هیچ ربطی و هیچ مناسبتی به تصمیم‌گیری‌های بعدی در بازی ندارد—گذشته‌ها گذشته؛ آب رفته به جوی باز نمی‌گردد.

کسانی که آبِ‌رفته‌به‌جوی را می‌فهمند، خوب می‌دانند که شنیدن این عبارت که «باید اندازه پولی که دادی کار بکشی» یا «باید کاری که شروع کردی را تمام کنی» یک زنگ خطر را به صدا در می‌آورد، دال بر این‌که باید حواس‌شان را جمع کنند. برای مثال فرض کنید صد دلار برای عضویت [یک‌ماه‌تمام] در یک باشگاه ورزشی هزینه کرده اید. ولی این‌ماه دارید به‌ندرت از باشگاه استفاده می‌کنید. شخصی به شما می‌گوید «واقعا باید به باشگاه ورزشی بروی و از پولی که خرج کرده‌ی استفاده‌ ببری.» ولی مشکل اینجاست که چه به باشگاه ورزشی بروید چه نروید پول‌تان [را اول ماه پرداخت کرده اید و] از جیب‌تان رفته است. سوال مناسب اینجا این است که در هر روز مشخص فواید برای ورزش به باشگاه رفتن از هزینه‌های به باشگاه رفتن (یعنی چشم پوشیدن از باارزش‌ترین کار بدیلی که می‌توانسته‌اید با باشگاه نرفتن انجام بدهید) بیشتر است یا کمتر است. این یعنی عمل بر اساس منطق یکی-بیشتر-یا-یکی-کمتر؛ یعنی یک روز بیشتر به باشگاه بروم یا نروم. این‌که اولِ ماه چقدر پول از جیب‌تان رفته است، در تصمیم‌گیری به رفتن یا نرفتن بی‌ربط است.

آیا هزینه‌های اضافی ارزش‌اش را دارند؟
همین صحبت درباره مغالطه‌ی «باید کاری که شروع کردیم را تمام کنیم» هم صادق است، برای مثال در افغانستان و عراق. ما نمی‌توانیم گذشته را عوض کنیم و هزینه‌های مالی و جانی آن جنگ‌ها را برگردانیم. سوال اصلی این است که، بدون توجه به گذشته، آیا فواید دخالت اضافی در آن مناطق ارزش هزینه‌های اضافی را دارند یا نه. آیا میلیاردها هزینه اضافی و مرگ بیشتر آمریکایی‌ها و قربانیان بیشتر جنگی در آن کشورها ارزش دستاوردهای اضافی ادامه دادن این جنگ‌ها را دارند یا ندارند؟

آب رفته به جوی باز نمی‌گردد. مشخصاً در نهایت در هنگام مواجهه با تصمیمات جدید، می‌توانیم دوباره به تصمیمات قبلی و آن هزینه‌های از-دست-رفته‌شان فکر کنیم (مانند این‌که آیا باید عضویت باشگاه ورزشی‌مان را تمدید کنیم، یا آیا باید وارد یک جنگ جدید بشویم؟). ولی هزینه‌های گذشته نامربوط است زیرا انتخاب‌مان هرچه که باشد، گذشته تغییر نمی‌کند. چیزی که برای طرز تفکر اقتصادی اهمیت دارد تصمیم‌گیری بر اساس هزینه و فایده‌ی قدمِ بعدی است که اینک پیش روی ما است.

این فهم در زندگی شخصی‌مان کمک می‌کند که تصمیمات بهتری بگیریم و متوجه استدلال‌های مغالطه‌آمیز سیاست‌مداران هم بشویم. درکِ سلیمِ اقتصادی کلید تفکر منتقدانه و شهروندی خوب است.