اعلامیه‌ی استقلال

—مترجم: محسن محمودی

یادداشت: شاید شیواترین و مؤثرترین نمونه از آثار لیبرتارین در تاریخ، اعلامیه‌ی استقلال نوشته‌ی توماس جفرسون (۱۸۲۶-۱۷۴۳) باشد که در ۲ ژوییه‌ی ۱۷۷۶ از سوی کنگره‌ی قاره‌ای به تصویب رسید و در ۴ ژوییه انتشار عام یافت. پاراگراف دوم بخش کلیدی و فلسفیِ اعلامیه است که به ایجاز نظریه‌ی حقوق فردی و نظریه‌ی حکومت جان لاک را خلاصه می‌کند: مردم برخوردار از حقوق طبیعی هستند، غایت حکومت حفاظت از این حقوق است، آنگاه که حکومت از این غایت عدول کند، مردم حق دارند که «آن را تغییر داده یا برچینند.» نکته‌ی کلیدی استدلال جفرسون تأکیدش بر حقوق لاینفک یا سلب‌ناشدنی است. اینان حقوقی هستند که نمی‌توان تفویض‌شان کرد. ما اصلاً «قادر نیستیم» با تفویض تمام حقوق خود به حاکمیت «موافقت» کنیم؛ جفرسون در این‌جا بر روی ریشه‌ی اصلی استبداد مطلقه‌ دست می‌گذارد. پژواکِ شیوه‌ی نگارش لاک را می‌توان در اعلامیه مشاهده کرد، با این حال جفرسون ابراز داشته است که «در نوشتن آن به هیچ کتاب یا رساله‌ای رجوع نکرده است.» برجسته‌ترین تغییر انجام شده از سوی کنگره در پیش‌نویس جفرسون حذفِ نکوهش پرشورِ جورج سوم به سبب تجارت برده بود. کیفرخواستِ مشخص سیاست‌های جورج سوم از این منتخب حذف شده است.

***

اعلامیه استقلالهنگامی که در جریان رخدادهای بشری، مردمی به ضرورت ناگزیر می‌شوند که آن پیوندهای سیاسی را بگسلند که ایشان را به هم پیوند داده، و در میان قدرت‌های موجود بر زمین جایگاهی مجزا و برابر را بر عهده گیرند که «قوانین طبیعت» و «خدای طبیعت» سزاوارایشان دانسته، احترامی شایسته به عقاید بشری ایجاب می‌کند که ایشان آن دلایلی را که ایشان را به جدایی وا داشته‌، اعلام دارند.

ما این حقایق را بدیهی و مسلم می‌دانیم که همه‌ی انسان‌ها برابر خلق شده‌اند، که حقوق لاینفک مسلمی از سوی خالق‌شان به ایشان اعطا شده است که حق حیات، آزادی و تعقیب خوشبختی از جمله‌ی آن‌ها هستند. که حکومت‌ها برای حراست از این حقوق بین انسان‌ها برپا می‌شوند و قدرتِ به‌حق‌شان را از رضایت آن مردمی می‌گیرند که بر ایشان حکم می‌رانند. که هرگاه هر شکلی از حکومت نابودگر این غایات شود، این حق مردم است که آن را تغییر داده یا برچینند و حکومتی جدید را برپا کرده، بنیان‌های آن را بر چنان اصولی قرار داده، و قدرت آن را به چنان ترتیبی سازمان دهند که می‌پندارند بیشترین تأثیر را بر امنیت و خوشبختی‌شان خواهد داشت. در واقع، دوراندیشی حکم می‌کند که حکومت‌های ریشه‌دار نباید به دلایلی بی‌اهمیت و گذرا تغییر داده شوند؛ از این رو که تجربه نشان داده است که آن‌گاه که پلیدی‌ها قابل تحمل باشند، انسان‌ها محتمل است که با برچیدن آن اشکالی از حکومت که بدان خو گرفته‌اند، در اقامه‌ی حقوق‌شان رنج بیشتری را متوجه خود سازند. اما هنگامی که رشته‌ای طولانی از تجاوزها و چپاول‌ها که پیوسته متوجه هدفی واحد هستند، طرحی را برای فرو کاستن مردم ذیل یک استبداد مطلقه می‌نمایاند، این حق آنان است، این وظیفه‌ی آنان است که از شرِ چنین حکومتی خلاص شوند و پاسدارانی جدید برای امنیت آتی خود مقرر دارند. محنتِ صبورانه‌ی این مستعمرات نیز چنین بوده است؛ و این همان ضرورتی است که ایشان را ناگزیر می‌سازد تا نظام پیشین حاکم بر خود را برچینند. تاریخ پادشاه کنونی بریتانیا، تاریخی از صدمات و چپاول‌های مکرّر است که هدف صریح همگی آن‌ها بنا نهادن استبدادی مطلقه بر این ایالات بوده است. برای اثبات این امر، بگذارید حقایق را پیشِ چشمِ مردمانِ منصف آریم…

ما در هر برهه از این تعدی‌ها با خاضعانه‌ترین لحن درخواست دادخواهی دادیم: درخواست‌های مکرر ما صرفاً با تکرارِ صدمات پاسخ داده شده است. شهریاری که در شخصیت‌اش هرآن‌چه تعریفِ خودکامه است پیدا می‌شود، شایسته‌ی حکم‌رانی بر مردمی آزاد نیست.

ما هرگز از جلب توجه برادران بریتانیایی خود مضایقه نکردیم. گاه‌به‌گاه به آنان نسبت به تلاش‌های قوه‌ی مقننه‌شان برای بسط ناموجهِ حوزه‌ی فرمانروایی‌اش بر [ایالات]مان هشدار داده‌ایم. ما به آنان شرایط مهاجرت‌ و اقامت‌مان در این‌جا را یادآوری کرده‌ایم. ما به عدالت و بلندنظری فطری آنان توسل جسته‌ایم و بنا به روابط خویشاوندی مشترک‌مان از آنان استدعا کرده‌ایم تا این چپاول‌ها را که به‌ناگزیر ارتباطات و مکاتبات ما را مختل می‌کند، کنار بگذارند. آن‌ها هم در شنیدن صدای عدالت و خویشاوندی ناشنوا بوده‌اند. بنابراین ما، تن‌داده به ضرورت، جدایی خود را اعلام کرده و آنان را همچون سایر انسان‌ها در جنگ دشمن و در صلح دوست به شمار می‌آوریم.

بدین ترتیب، ما نمایندگان ایالات متحده‌ی امریکا در کنگره‌ی ملی گرد هم آمده‌، قاضی عالی جهان را به راستیِ نیات خود به گواهی گرفته، و به نام و اقتدارِ مردمانِ نیک این مستعمرات رسماً اعلام کرده و به اطلاع می‌رسانیم که این مستعمرات متحد بوده و به‌حق، ایالاتی آزاد و مستقل هستند؛ که آن‌ها از قیدِ تابعیتِ پادشاهی بریتانیا آزاد هستند؛ که تمام پیوندهای سیاسی میان آنان و دولت بریتانیای کبیر به کل برچیده است و باید برچیده شود؛ که آن‌ها در مقامِ ایالاتی آزاد و مستقل قدرت کامل دارند تا اعلان جنگ کنند، پیمان صلح منعقد سازند، پیمانِ اتحاد ببندند، مناسبات تجاری برقرار سازند و تمامِ دیگر اقدامات و کارهایی را انجام دهند که دولت‌های مستقل حق انجام آن را دارند. و ما با اتکایی تزلزل‌ناپذیر به پشتیبانی مشیت الهی، سوگند می‌خوریم که متقابلاً حیات، دارایی و شرافت محترم خود را در حمایت از این اعلامیه به گرو گذاشته‌ایم.